چهره ها سخن می گویند

(بازتابی از سیماهای ارزشمند) 

فـروزان درویش

Discuss12-04-2چندی پیش، از همکارانِ عزیز، هم آهنگ کنندگانِ محلیِ شبکه، که با کارهای ارزشمندِ خویش، دامنۀ فعالیتهای شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِ بشر را به شهرها و دهاتِ کشور گسترانیده اند، دعوت به عمل آوردیم تا با حضورِ گرمِ خویش در میزِ گردی، گفت و شنودی با ما داشته باشند. این گفت و شنود، به مناسبتِ دهمِ دسامبرِ سالِ روان، که مصادف است با شصتمین سالگردِ اعلامیۀ جهانیِ حقوقِ بشر و روزِ جهانیِ حقوقِ بشر، در دفترِ شبکه، تهیه گردیده است. شرکت کنندگانِ این میزِ گرد عبارتند از:

خانم عزیزه خیراندیش ، هم آهنگ کنندۀ برنامه های شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِ بشر در زونِ غرب؛ که یکی از زنانِ برجستۀ هرات هستند و نقشِ با اهمیتی درنـُضجگیریِ نهادهای مدنی در هرات داشته اند و زنِ فعالی در زمینۀ حقوقِ بشر در سطحِِ کشور به حساب می آیند.

خانم خیراندیش از دو سال بدینسو، به عنوانِ هم آهنگ کنندۀ برنامه های غربِ شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِ بشر، فعالیت دارد. خانم خیراندیش، ازدواج کرده و ثمرۀ آن خانوادۀ صمیمی و هنرپروری است، که همه از این بانوی موفق، در راه ارزشمندِ حقوقِ بشر، حمایت می نمایند.

آقای دکتور نعمت الله همدرد ، هم آهنگ کنندۀ برنامه های شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِ بشر در زونِ شرق؛ که از شخصیتهای صاحب نام و فعال در زونِ شرق به حساب می آید. دکتور همدرد، از هفت سال به اینسو با نهادهای مدنی کار کرده است و از دو سال بدینسو با شبکه همکار می باشد. دکتور همدرد، از تجارب و اندوخته های فراوانی در پیوند با جامعۀ مدنی و شیوه های شکلگیریِ آن بهره مند است. وی، ازدواج کرده و همراه با خانوادۀ خویش در شهرِ زیبای جلال آباد زندگی و کار می نماید.

آقای سروش کاظمی ، هم آهنگ کنندۀ برنامه های شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِ بشر در زونِ شمال وشمال شرق؛ که از جوانانِ مستعد و توانمندِ کشور به حساب می آید. زبان و قلمِ صریح و فصیحِِ سروش، شخصیتِ وی را خیلی متبارز ساخته است. سروش، از دو سال بدینسو، با شبکه همگام است و هرروزی که می گذرد، دیدگاههای سروش با حصولِ تجاربِ ارزشی در فضای حقوقِ شهروندی تکمیل تر می گردد. از سروش، نوشته هایی نیز در رسانه ها به نشر رسیده است. وی هنوز ازدواج نکرده است.

دوشیزه نسیمه ازکیا ، همکارِ شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِ بشر در زونِ شمال و شمال شرق؛ از جوانانِ باهوش و پُرتلاشِ است، که با کارهای ارزشمندِ خود، نقشِ فعالی در تأمینِ هم آهنگی و ارتباطاتِ نهادهای مدنی در شهرِ زیبای مزارِشریف داشته است.

نسیمه ازکیا، شخصیتِ صمیمی و دلسوزی است و میانِ تمامیِ همکارانِ شبکه، محبوبیت و شهرتِ خاصی دارد؛ امّا این صمیمیت، هیچگاهی مانعِ قاطعیتِ وی نیست. نسیمه ازکیا، از نخستین دانشجویانِ مکتبِ حقوقِ بشریِ شبکه است. وی، در جریانِ کار با «مرکزِ تعاونِ افغانستان» در شهرِ مزارِ شریف، تجاربِ زیادی کسب کرده است و از دو سال بدینسو، با شبکه همکاری دارد. ازدواج نکرده و با مادرِ مهربان و برادرِ صمیمیِ خود، در شهرِ مزارِ شریف زندگی می کند.

ف. درویش: ضمنِ سلام و خوش آمدید در میزِ گردِ امروزی، پرسشِ نخست را از خانم عزیزه خیراندیش آغاز می کنیم:

خانم خیراندیش، شما درین اواخر، در یکی از مصاحبه های خویش از طریقِ رسانه ها، بر وضعیتِ ناگوارِ زنان در هرات بحثی داشتید؛ چرا زنان در هرات، دست به خودسوزی می زنند؟ آیا علل و عواملِ مشخصِ آن را موردِ تحلیل و ارزیابی قرار داده اید؟

خیراندیش: ازدواجهای اجباری، چند همسری، پیشکشهای گزاف (تویانه) و مخارجِِ سنگینِ عروسی، دادنِ خون بها (بد دادن)، دخالتِ خانواده ها در زندگیِ زوجهای جوان، فقرِ فرهنگی و اقتصادی، عرف و عاداتِ ناپسند و تعبیرهای نادرست از دین، هم چشمیهای درون خانوادگی، مبادلۀ دختر با دختر، عدمِ تفاهم و سازگاری، محرومیت از تحصیل و یا مجبوریت برای نیمه تمام گذاشتنِ تحصیل از سوی شوهر و وابستگانِ شوهر، نادیده گرفتنِ علاقۀ دختر به مردِ موردِ نظرش، نبودِ عدالتِ اجتماعی و بی تفاوتیِ دولت در قبالِ مشکلاتِ زنان، عدمِ دسترسیِ زنان به عدالت و عدمِ اعتمادِ زنان به ارگانهای حراست از حقوق و ناامنیهای جسمی و روانی، از جملۀ مشکلاتِ عمده اند ، که به صورتِ کُل همۀ زنانِ افغانستان با آن درگیر استند؛ ولی به صورتِ خاص، خودسوزیِ زنانِ هرات می تواند دلایلِ دیگری هم داشته باشد. عمده ترینِ دلیلِ خودسوزیِ زنان می تواند خودآگاهیِ آنان باشد.

شهرِ هرات، هم مرز با کشورِ ایران است و مردمِ هرات، از جمله زنانِ این ولایت، تأثیرپذیر از فرهنگِ نسبتاً مدرنِ استند؛ از سویی هم، بعد از سقوطِ طالبان، نهادهای مدنی، با استفاده از وضعیتِ مناسبِ امنیتیِ این ولایت، برنامه هایی را در پیوند با حقوقِ زنان راه اندازی کرده اند. باید یادآور شد، که اکثراً آگاهیها به وسیلۀ کسانی پیشکش می گردید، که خود ظرفیتِ لازم را برای پیشبردِ این مسؤولیتِ خطیر نداشتند و به گونۀ احساساتی، انگیزه های منفی را در خانمهای جوان خلق کردند، که باعثِ به وجود آمدنِ تنشها در درونِ خانواده ها گردیده است.

امروز، زنانِ هرات، استقلالیتِ بیشتری می طلبند و زندگی در چوکاتِ مناسباتِ سی ـ چهل سال پیش را به مشکل می پذیرند. خواستهای آنها با جوِ سنتیِ جامعۀ هرات، در تناقص قرار می گیرد و زمانی که بر علاوۀ شوهر، خسر، خشو، برادرِ شوهر و… برایش تکلیف تعیین می کنند، واکنش نشان می دهند و می خواهند به سنتها پشتِ پا بزنند و روزانه فشارهای روانیِ متعددی را متحمل می شوند و این حالتِ نارضایتی دراکثرِ خانمها، اعم از با سواد و بی سواد دیده می شود.

هرات، هنوز در لایه های سنتی اش گیر مانده است. هیچ مردِ هراتی حاضر نیست پایش را از چوکات بندیهای معمول فراتر بگذارد. روابط در هرات، گسترده و تنگاتنگ است و همه همدیگر را می شناسند. مردِ تحصیل کرده و روشنفکرِ هراتی هم، حاضر به سنت شکنی نیست و می ترسد که مبادا با دادنِ حق به همسر، دختر و یا خواهرش، به مردانگی و وِقارش لطمه یی وارد گردد.

علتِ دیگرِ مشکلاتِ زنانِ هرات، می تواند خواسته ها اقتصادیِ آنان باشد. زنِ امروزِ هرات، به رفاه، آسایش و زندگیِ مدرن فکر می کند و آرزو دارد که سهمی از این نعمتها داشته باشد. این طرزِ فکر، زنِ هرات را آرمانگرا ساخته است، که از واقعیتهای عینیِ جامعه، خیلی فاصله دارد.

هرات، بعد از کابل، بلندترین رقمِ زنانِ تحصیل کرده را دارد و در آنجا کتله هایی، با استعدادهای فراوان، در زمینه های مختلف، به ویژه در زمینه های هنر و ادبیات، وجود دارد؛ ولی هیچ فرصتی برای شکوفاییِ این تواناییها وجود نداشته است. کار کردن در عرصۀ سینما و تیاتر و تلویزیون و رادیو، به ویژه ظاهر شدن در صفحۀ تلویزیون، حتا در یک مصاحبۀ معمولی و یا میزِگِرد، همچنان ظاهر شدن در مجالسِ فرهنگی، برای اکثرِ خانواده های هراتی عیب پنداشته می شود. زنِ هراتی، از حقوقِ اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی و حقوقِ مدنی ـ سیاسیِ خود، تا اندازه یی آگاهی حاصل نموده است و به توانمندیهای خود اعتقاد دارد؛ ولی زمینۀ رشدِ این تواناییها، به نسبتِ حاکم بودنِ فضای سنتی، محدود گردیده است. من در این اواخر، متوجه شده ام که خانمهای تحصیلکردۀ هرات، یک نوع افسردگی دارند. این خانمها احساسِ پوچی و بیهودگی می کنند؛ که نگران کننده است و باید دولت و نهادهایی که برای حقوقِ زنان کار می کنند، این مسأله را جدی بگیرند

ف. درویش: تشکر، خانم خیراندیش! به شما دوباره برمی گردم.

آقای سروشِ کاظمی! شما از دومین سالگردِ فعالیتهای شبکه در زونِ شمال، تجلیل کردید، این دو سال را چگونه ارزیابی می کنید؟

سروش : شمال و شمال شرقِ افغانستان، یک بخشِ بزرگ و در عینِ حال مهمِ افغانستان است. تأریخ، خوب به یاد دارد که این مردمان، همیشه خواهان و حامیِ صلح بوده اند. به همین سبب، بسترِ مناسب و مهیا برای گسترشِِ فعالیتهای شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِ بشر، در بیرون از کابل، شناخته می شود. در ماه های نخستِ فعالیتهای ما در شمال، لازم بود کارِ شبکه یی پیرامونِ حقوقِ بشر و جامعۀ مدنی را معرفی کنیم، همچنان از بستر و وضعیتِ نهادهای مدنی و حقوقِ بشری در شمال، آگاهی پیدا کنیم. به گونۀ مثال: می توانم از همایشهای حقوقِ بشری بینِ چند ولایت، در ولایتهای بلخ، کندز و جوزجان نام ببرم، که هرکدام، سهمِ بارزی در خلقِ شناخت میانِ نهادهای مدنیِ این ولایتها داشت.

راه اندازیِ کارگاههای آموزشی، جهتِ ظرفیت پروریِ حقوقِ بشری و گفتمانها در راستای مفاهیمِ وابسته به حقوقِ بشر، جامعۀ مدنی و شهروند، از دیگر برنامه های مرکزِ هم آهنگیِ شمالِ شبکه، در دو سالِ گذشته بود.

همچنان، در این راستا می توان گزارشدهی از مواردی مثلِ تجاوزهای جنسی بالای زنان و کودکان و بحرانِ بیجاشده های نواحیِ البرزِ ولایتِ بلخ را یاد کرد، که مرکزِ هم آهنگیِ شمالِ شبکه، در همکاری با رسانه ها، با پخشِ اعلامیه یی، خواستارِ توجۀ دولت و نهادهای مدنیِ ملی و بین المللی، برای رسیدگی به مشکلاتِ غذا، دارو، بهداشت، آب و سرپناه این بیجاشده ها شد. در نتیجه، تعدادی زیادی از بیجا شده ها، دوباره مسکن گزین شدند و بخشی از مشکلاتِ شان رفع گردید.

ف. درویش: دوشیزه ازکیا! می شود که شما نیز در این مورد، نظرِ خود را ابراز نمایید؟

Discuss12-04-3ازکیا: طوری که می دانید، در شمالِ افغانستان، بستر برای کارهای حقوقِ بشری نسبتاً مهیاست، در ستراتیژیِ شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِ بشر داریم، شبکه در سه ساحۀ کلیدی: هم آهنگی، ظرفیت پروری و دادخواهی فعالیت می نماید و دفترِ شمال نیز در همین ساختار کار می نماید. در دو سالی که گذشت، دفترِ شمالِ شبکه، برنامه هایی پیرامونِ هم آهنگی و ظرفیت پروری داشته است و علاوه بر برنامه هایی که آقای سروش به آنها اشاراتی داشت، برنامۀ بزرگِ «گفتمانِ حقوقِ بشر، طرحها و چالشها» را راه اندازی نموده است، که در آن نمایندگانِ جامعۀ مدنی، از پنج ولایتِ شمال و چهار ولایتِ شمال شرق، اشتراک کرده بودند. این نوع برنامه ها می تواند برای ایجادِ هم آهنگی میانِ نهادها، خیلی مؤثر باشد.

ف. درویش: آقای سروش! مهمترین دستاوردِ کاریِ تان را، به عنوانِ هم آهنگ کنندۀ برنامه های شبکه در زونِ شمال و شمال شرق، بازگو کنید؟

سروش: پاسخِ دادن به این پرسش، بسیار دشوار است؛ به سببِ این که ارایۀ شاخصِ از دستاوردها، یکی از مباحثِ جدی در مبحثِ مدیریت است. ولی با آن هم، به نظرِ من نتیجه و محصولِ همایشهای حقوقِ بشری و راه اندازیِ کارگاهها و گفتمانهای حقوقِ بشری در دو سالِ گذشته، به میان آمدنِ شناخت بینِ نهادهای مدنی و بازیگرانِ حقوقِ بشر در ولایتهای شمال و شمال شرق است و مطمیناً، حمایت و تقویت کردنِ شناختِ به وجود آمده می تواند باعثِ ایجادِ جامعۀ مبتنی بر قانون و شهروند محور گردد.

ف. درویش: دوشیزه ازکیا! شما در این خصوص چی گفتنی دارید؟

ازکیا : جوابِ این سؤال خیلی مشکل است؛ چرا که کارهای حقوقِ بشری، کارهایی نیست، که در دو سال از آن یک دستاوردِ محسوس ارایه شود. هم آهنگی میانِ نهادها و حمایتِ آنها از همدیگر می تواند دستاوردی برای شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِ بشر محسوب گردد.

ف. درویش: داکتر صاحب، همدرد! شما شخصیتِ شناخته شده در ولایتِ ننگرهار هستید. در این اواخر شما در مصاحبۀ تلویزیونی تان، از نقشِِ دولت خیلی انتقاد کردید؛ تصور می شود که نقشِ سایرِ نهادها هم بسیار ضعیف است، آیا این تصور درست است؟

همدرد : بلی، من به تأریخِِ ۱۴- ۱۰- ۲۰۰۸، با تلویزیونِ لمر، در کابل، مصاحبه یی داشتم و خواستم از طریقِ تلویزیونِ لمر، مشکلاتِ شهروندانِ زونِ شرق را به گوشِ دولتمردانِ خویش برسانم، تا توجه جدیِ دولت، برای تأمینِ زندگیِ شهروندان، معطوف گردد. پیش از آغازِ فعالیتهای شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِ بشر در زونِ شرق، اکثرِ نهادهای مدنی، از نقشِ شان در قبالِ دولت و مردم، به درستی آگاهی نداشتند و اثراتِ کاریِ آنها نیز چندان محسوس نبود. با آغازِ فعالیتهای شبکه در زونِ شرق، برنامه هایی در زمینۀ ارتقای ظرفیت و شناساییِ نقشِ شان راه اندازی گردید، تا نهادهای مدنی مسؤولیتهای خویش را بدانند و در پیوند با حقوقِ بشر، از لحاظِ تیوری و عمل، معلومات و کارکردهای مفید داشته باشند و ظرفیتِ نهادهای مدنی، تا اندازه یی، بلند رفت. در این اواخر، نهادهای جامعۀ مدنی و حقوقِ بشری، همکاریهای گسترده تری را با سایرِ نهادها آغاز کرده اند، به طورِ مثال:

به تأریخِ ۳۰- ۱۰- ۲۰۰۸، به تعدادِ ۱۵ تن از نماینده های نهادهای جامعۀ مدنی و حقوقِ بشری، با دفترِ مشترکِ انتخاباتِ ولایتِ ننگرهار نشست داشتیم و جهتِ شفافیت و پیشبردِ درست و مسالمت آمیز این پروسه، مشوره های لازم وهمکاریهای خویش را با ایشان شریک نمودیم و آمادگیِ کاملِ کمک و همکاریِ نهادهای جامعۀ مدنی را، در زمینۀ ارتقای آگاهی عامه در موردِ انتخابات و مسایلِ مرتبط با آن، برای کمیسیونِ اعلام کردیم.

  ف. درویش: آها… خوب، آقای سروش و دوشیزه ازکیا، شما در این باره چی می گویید؟ روابطِ شما با نهادهای ملی و بین المللی چگونه است و با آنها چگونه کار می کنید؟

ازکیا : شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِ بشر در شمال، برنامه های مختلفی با نهادهای مدنی داشته و دارد. در برنامه های ما، نمایندگانِ نهادهای جامعۀ مدنی، نهادهای دولتی و نهادهای بین المللی شرکت می کنند. برای کارِ بهتر و مؤثریتِ بیشترِ کارهای شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِ بشر، مرکزِ هم آهنگیِ شمال، با نهادهای مختلف، همکاری می نماید.

Discuss12-04-4سروش : مرکزِ هم آهنگیِ شمالِ شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِ بشر، در دو سالِ گذشته، برنامه های مشترکِ زیادی با دفاترِ یوناما، کمیسیونِ مستقلِ حقوقِ بشرِ افغانستان و تعدادی از نهادهای جامعۀ مدنی داشته است. استفاده از ظرفیتها و قابلیتهای کاریِ دفاترِ کمیسیونِ مستقلِ حقوقِ بشر، یوناما، نهادهای مدنی و نهادهای اکادمیک، در به وجود آوردنِ انسجامِ کاری، یکی از روشهای کاریِ شبکه برای ایجادِ هم آهنگیِ بیشتر و تقویتِ حقوقِ بشر است.

ف. درویش: دوستانِ گرامی، اندکی در موردِ خود صحبت نمایید، زندگیِ شخصیِ شما چگونه است؟ چه مشغولیتهای حاشیه یی دارید، مثلِ: موسیقی، کتاب و سایرِ برنامه های تفریحی؟

آقای همدرد، می شود که نخست شما در این مورد صحبت نمایید؟

همدرد: من در سالِ ۱۹۸۵ میلادی، از رشتۀ پزشکیِ دانشگاه ننگرهار، فارغ شده ام و مدتِ ۲۳ سال در ساحاتِ مختلفِ اداراتِ دولتی و غیرِدولتیِ ملی و بین المللی، ایفای وظیفه نموده ام و از سالِ ۲۰۰۰ میلادی تا هنوز، در چوکاتِ فعالینِ حقوقِ بشر کار و فعالیت نموده ام و در سالِ ۲۰۰۷ میلادی، در یک کنفرانسِ بین المللی در خارج از کشور، هم اشتراک کرده ام.

ازدواج کرده ام و هشت فرزند (سه دختر و پنج پسر) دارم، که همۀ آنها دانش آموز اند.

در اوقاتِ فراغت، در خصوصِ حقوقِ زنان، مطالعه می کنم و موسیقی را نیز دوست دارم، چون موسیقی غذای روح است.

خیراندیش: ازدواج کرده ام و سه پسر دارم. از زندگیِ شخصی ام کاملاً راضی هستم. در اوقاتِ فراغت، موسیقی می شنوم، کتاب می خوانم، به اخبار گوش می دهم و گاهی هم خیاطی می کنم. سالهای پیش، که هرات از امنیتِ خوبی برخوردار بود، همان طور، که عادتِ همۀ مردمِ هرات است، ما هم در روزهای رخصتی، با خانواده های نزدیک، به بیرون از شهر می رفتیم؛ ولی امسال به علتِ نا امنیها، این فرصت کمتر دست داده است. بچه هایم، برای رفعِ خستگی، در حاشیۀ کارهایشان، موسیقی می نوازند و برای من هم بهترین تفریح، لحظه یی است، که در بزمِ موسیقیِ آنان شرکت می کنم.

ازکیا: روزانه، از صبح تا عصر، مصروفِ کارهای دفتر هستم. در اوقاتِ فراغت، تلویزیون می بینم، اخبار می شنوم، مطالعه می کنم و موسیقی را نیز دوست دارم و می شنوم.

سروش: من، عمدتاً، بعد از کارهای روزمره، در پایانِ روز، خبر گوش می کنم و خوش دارم رویدادهای افغانستان، منطقه و آنچه را که مربوط به افغانستان می شود، دنبال کنم. جامعه شناختی، حقوقِ بشر، ورزشِ صبحگاهی، موسیقی و پینگ پانگ، از دیگر علاقمندیهای من است.

ف. درویش: سپاس از همه.

خانم خیراندیش، شما به عنوانِ یک مدافعِ حقوقِ بشر، حقوقِ فرهنگی را در این ولایت چگونه ارزیابی می کنید؟ در این اواخر خبرهای ضد و نقیضی در موردِ تاراجِ موزیمها و آثارِ تأریخی در هرات، تمامِ هموطنان را به تشویش انداخته است، این تاراج را چگونه ارزیابی می نمایید؟

Discuss12-04-5خیراندیش: دولتمردانِ هرات آنقدر درگیرِ معامله گریها و زد و بندهای سیاسی و اقتصادیِ خود هستند، که فرصتی جهتِ تأمینِ ابتدایی ترین نیازهای مردم پیدا نمی کنند؛ چه رسد به حقوقِ فرهنگیِ آنان. فعالیتهای فرهنگیانی که در گذشته چشمگیر بود، حالا کمرنگ شده است. وضعیتِ بدِ امنیتی، روحیۀ مردم را به شدت تخریب نموده و اکثراً فقط به این فکر می کنند که چگونه خود را از هرات بیرون بکشند. هر روز چندین حادثه در شهر اتفاق می افتد، که به ندرت از رسانه ها منعکس می شوند و دولت نیز با بی تفاوتی از کنارِ آن می گذرد. هرات، در سالهای اولِ بعد از سقوطِ طالبان، به سرعت به یک شهرِ صنعتی تبدیل می شد و مردم هرات، نسبت به دیگر شهرهای افغانستان، از وضعیتِ بهترِ اقتصادی برخوردار بودند؛ هرچند در آن زمان هم، هیچگونه توجهی به حقوقِ فرهنگیِ مردم صورت نگرفته بود؛ ولی یک نوع امیدواری به آینده در مردم وجود داشت و این خود سبب می شد، که مردم درهرزمینه، تواناییهای شان را به کار گیرند و از امکاناتِ موجود، جهتِ رشد و توسعه استفاده نمایند.

از چهار ـ پنج سال به اینسو، مؤسساتی به نامِ ترمیمِ بناهای تأریخی، به کندنکاریهای غیرِمجاز پرداختند و آثارِ بسیار گرانبهایی را به سِرقت بردند. تعدادی از فرهنگیان، از همان ابتدا، تشویشِ شان را از این بابت ابراز داشتند و دولت را از عواقبِ آن آگاه ساختند؛ ولی گویا، گوشِ دولت ناشنوا بود. آثار و کتیبه های بینظیری از هرات به سِرقت رفت و آب از آب تکان نخورد.

به دنبالِ سرقتِ موزیمِ سلطانی در هرات، به گفتۀ آقای سلطانی، رییسِ این موزیم، به تعدادِ ۵۰۰ اثر با قدامتِ ۳۰۰۰ ساله و سرقتِ ۲۲ اثرِ ارزشمندِ موزیمِ هرات، دلِ همه فرهنگیانِ افغانستان را به درد آورده است. تأریخِ تعدادِ زیادی از این آثار، از جمله مجسمۀ بودا و سنگهای کتیبه ییِ گرانبها، به ۲۰۰۰ سال پیش از اسلام مربوط می شوند و تعدادی از آنها به بعد از اسلام، به دورۀ غوریها، غزنویها و تیموریها، مربوط می شوند.

در این که افرادی از دستگاه دولت، در سرقتِ این آثار دست داشته اند، هیچ شک و شبه یی وجود ندارد و آنچه باعثِ مأیوسیِ مردمِ هرات می شود، بی تفاوتیِ وزارتِ اطلاعات و فرهنگ است، که انگار موضوعِ غیرِعادی اتفاق نیافتاده است و بی سبب نیست که تبصره هایی از میانِ مردم شنیده می شود، که گویا افرادِ بلند پایۀ وزارتِ اطلاعات و فرهنگ در این قضیه دست داشته اند و جالب این است که فردِ دستگیر شده به اتهامِ سرقت، عاجل در زندان جان می سپارد و برای کالبُد شکافی به کابل فرستاده می شود و تا هنوز نتیجۀ کالبُد شکافی به مردم اعلان نشده و شاید هم هرگز اعلان نشود و مانندِ قضایای پیشین، به تأریخ سپرده شود.

ف. درویش: ممنون، خانم خیراندیش.

داکتر صاحب همدرد، مهمترین چالشهای حقوقِ بشر در ولایتهایِ شرقی کشور کدامها اند؟

همدرد: با تأسف باید بگویم، که دولت به نقشِ نهادهای مدنی و حقوقِ بشری، کدام ارزشی قایل نشده و هرگز آماده نبوده که از طریقِ نهادهای مدنی، مشکلاتِ مردم را بشنود و اجراآتِ لازم نماید. در ولایتهای شرقی کشور، نبودِ شرایطِ مناسبِ زندگی، یکی از چالشهای شدیدِ حقوقِ بشری است. تا وضیعتِ رفاهیِ مردم بهبود نیابد و شهروندان، زندگیِ مطمین نداشته باشند، دست به هرنوع تخطیِ حقوقِ بشری می زنند. امنیت و ثباتِ منطقه رو به خرابی است و جامعه با چالشهای گوناگونی رو به رو است. در این ولایتها، غصبِ جایدادها و فسادِ اداری، از چالشهای دیگرِ حقوقِ بشر می باشد؛ اشخاصی که در این رابطه دستگیر گردیده بودند، بعد از زمانِ کوتاهی، واپس رها شدند.

چالشِ دیگری، که مردم با آن رو به رو استند، ساختارِ ادارۀ دولت است. کسانی که با دولتمردان و یا اعضای شوراهای ولایتی و یا با وزرا و دیگر مقاماتِ دولتی، روابطِ خانوادگی، قبیله یی، تنظیمی، سیاسی، سمتی و یا زبانی داشته باشند، در چوکاتِ دولت شامل استند؛ ولو از کفایت و درایتِ لازم، جهتِ پیشبردِ همان مسؤولیت، تهی باشند. با آن که هرازگاهی، نهادهای مدنی، اعتراض کرده، صداهای خویش را بلند می کنند، امّا از سوی دولت، کوچکترین واکنشِ مثبتی، محسوس نیست. با آن که، دولت، قانوناً مسؤولیت دارد تا به حقوقِ شهروندانِ خویش احترام بگذارد و جهتِ رفع این همه مشکلات، زمینه ها را فراهم نماید.

ف. درویش: آقای همدرد، نقشِ جوانان را در حمایت از حقوقِ بشر و جامعۀ مدنی، در ولایتِ ننگرهار، چگونه ارزیابی می کنید؟

Discuss12-04-6همدرد: بلی، جوانان نیروی فعال و پُر تحرکِ یک جامعه است، که در تأمینِ حقوقِ بشر، نقشِ بارزی دارند.

در ولایتهای شرقی، جوانان، در عرصه های گوناگون تجمع نموده اند؛ شوراهای محلی و شوراهای جوانان را تشکیل داده اند، تا آموزش یابند و از حقوقِ خویش دفاع کنند. با نهادهای مدنی، روابطِ نزدیکی ایجاد کرده اند، به ویژه با شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِ بشر، تا از این طریق ظرفیتهای خویش را بلند برده و در جامعۀ خویش نقشِ بارزی داشته باشند.

در این ولایتها، تعدادِ زیادی از جوانان، از بیکاری رنج می برند و با این حال، سرپرستیِ یک خانواده را هم به دوش دارند و در وضیعتِ بدِ اقتصادی قرار دارند.

ف. درویش: تشکر.

آقای سروش! شما در این نزدیکیها از کشورِ کمبودیا بازدید کردید، لطفاً در این مورد صحبت نمایید؟

سروش: کمبودیا، از کشور هایی است که در آن جنایتِ ضدِ بشری، به گونۀ بسیار گسترده و وحشیانه صورت گرفته است و در حدودِ ۷ , ۱ میلیون انسان قربانیِ جنایتِ ضدِ بشری و استبدادِ رژیم کمروگ، در دهۀ هفتادِ میلادی شدند. به نظرِ من کمبودیاییها، با هم آهنگیِ تمام صلح را صدا کردند و از فرصتهای به وجود آمده، برای رفتن به سوی کمبودیای مبتنی بر حاکمیتِ قانون، استفاده کردند.

برخوردِ دواطلبانۀ مردم با گذشتۀ سیاه، ساختنِ یادبودها به یادِ قربانیان، داشتنِ یک دولتِ مرکزی، آسمان خراشها، مهمان نوازی و حضورِ صدها توریست، حکایت از کمبودیای رو به رشد و صلح دوست و کمبودیاییهای حامیِ قانونیت می کنند.

ف. درویش: بسیارخوب.

آقای همدرد، پس از ایجادِ مرکزِ هم آهنگی شرقِ شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِ بشر، چه تغییراتِ مهمی در ولایتهای شرقی کشور رونما گردیده است؟

همدرد: قبلاً تذکر داده شد، نهادهای مدنی و حقوقِ بشری، به همکاری شبکه، در راستای حقوقِ بشر و جامعۀ مدنی و نقشِ شان، ارتقای ظرفیت نمودند، که در نتیجه روحیۀ همسویی، همدیگرپذیری، همکاری و هم آهنگی میانِ این نهاد ها، شکل گرفت. حالا، این ارزشها در کارکردهای نهادهای مدنیِ زون شرق به خوبی محسوس است.

ف. درویش: تشکر.

این بار، پرسشهایی را عمومی تر مطرح می کنم:

بهترین کتابی که تا هنوز خوانده اید، کدام کتاب است؟

خانم خیراندیش، نخست شما بفرمایید.

خیراندیش: فکر می کنم در سنینِ متفاوت، علاقمندیها می تواند متفاوت باشد. برای من هم در دوره های مختلفِ زندگی، کتابهای نابینای نوازنده، مادر، خرمگس و جنسِ دوم، از جالبترینها بوده اند.

سروش: راه دشوارِ آزادی از نلسون ماندیلا.

ازکیا: زنانِ بزرگِ تأریخ و زندگینامۀ هلن کلر برایم بسیار جالب بود.

ف. درویش: بهترین فلمی که تا حال دیده اید، کدام فلم خواهد بود؟

سروش : د تیرمینال ( The terminal ).

خیراندیش: پیانوئیست و مردِ دوصد ساله.

همدرد: من هر نوع فلمی را که در صفحۀ تلویزون ببینم، با دقتِ تمام متوجه داستانِ آن می شوم و هر فلمی را که در آن وحدتِ ملی، هم آهنگی، همکاری و بشر دوستی باشد، خوش دارم.

ف. درویش: بلی، شما خواستید خودتان را بیشتر از همه حقوقِ بشری تبارز دهید، ها؟ شوخی کردم، شما واقعاً اندیشمندِ خوبی در این زمینه هستید. یک سؤالِ دیگر:

بهترین دوستِ شما کیست؟ شاید این پرسش، عجیب به نظر آید؛ امّا دوست بودن، یکی از کارهای مدنی است و آنهم دوستِ خوب بودن!

ازکیا: دوستانِ بسیار خوبی دارم، که داشتنِ شان برایم افتخار است و بهترین دوستم، که از دورانِ طفولیت با هم بزرگ شده ایم، عالیه جانِ شریفی است.

سروش: من دوستانِ بسیار خوبی دارم؛ ولی در اینجا فقط با نام بردن از دو تای آنها بسنده می کنم: آذریونِ متین و سهرابِ سامانیان و در کنارِ آنها دوستانِ بسیار خوبِ دیگر.

همدرد: همکارانم، بهترین دوستانِ من استند.

خیراندیش : شوهرم (باخنده).

Discuss12-04-7ف. درویش: هرکسی برایش چهره یی را بر می گزیند و گاهگاهی در آیینۀ شخصیتیِ خویش با آن چهره همنوایی پیدا می کند. ما و شما در نهادی کار می کنیم که به یک خانوادۀ همکار می ماند و در این خانواده، دستهای همدیگر را می گیریم و از همدیگر حمایت می کنیم. اگر شما با من موافق باشید، ما از شفافیت و صراحتِ کلام نسبت به همدیگر نیز بهره مندیم، با این مقدمۀ کوچک می خواستم بپرسم، که بهترین الگوی شما کیست و چرا؟ البته این پرسش را می توانید جواب ندهید؛ ولی به هر صورت، برای جالب شدنِ بحث، این را مطرح می نمایم.

همدرد: من الگوهای زیادی دارم، در شبکه و برون از شبکه. بهترین الگوهای من دوستانِ خوب و دانشمندِ من استند .

سروش: پرسشِ مشکلی است؛ ولی اگر قرار باشد در پیوند به کاری که من مصروفِ آن استم و به آن می پردازم، یعنی مفاهیمی مثلِ حقوقِ بشر، جامعۀ مدنی، شهروند و دولت، مطمیناً حقوقِ بشری ترین چهره و الگوی من، آقای ملکِ ستیز است. ایشان بر علاوۀ شناختِ بسیار دقیقِ از مفاهیمِ بالا، یک مدیرِ توانا و یک دوستِ بی نهایت صمیمی استند و این به نظرِ من ویژگیِ است، که در شخصیتِ آقای ملکِ ستیز تبلور داشته و دارد.

ازکیا: در ساحۀ کاری می توانم بگویم، ملکِ ستیز؛ به این دلیل، که ایشان در موضوعاتِ کاری، متخصص هستند و در زندگیِ شخصی، مادرم؛ به خاطری که در زندگی، با وجودِ مشکلاتِ فراوان، صبر و استقامتِ خود را از دست نداده است.

خانم خیراندیش: الگوی به خصوصی ندارم.

ف.درویش: می خواهم با طرحِ این سؤال، صحبت را ادامه دهیم، که: بهترین نویسنده از دیدگاه شما کیست؟

سروش: از مجموعه داستانهای کوتاه صادقِ هدایت، لذت می برم.

خیراندیش: ماکسیم گورکی.

همدرد: ملک ستیز. ایشان برعلاوۀ این که یک فعالِ حقوقِ بشر استند، پژوهشگرِ توانا و نویسندۀ زبردست در عرصه های مختلفِ سیاسی و اجتماعی، به ویژه در عرصۀ حقوقِ بشر استند. از ایشان چندین کتاب، مقاله ها و تبصره های زیادی، به نشر رسیده است.

ف. درویش: فکر می کنم خوب خواهد بود اگر بدانیم آیندۀ خود را چگونه می بینید؟

ازکیا: آیندۀ من و امثالِ من بستگی دارد به وضعیتِ کشور. همیشه دعا می کنم، که در کشورِ ما صلحِ پایدار حکمفرما باشد، تا آیندۀ همه خوب باشد.

سروش: من امیدوارم، که افغانستان به سوی صلح، رفاه و حاکمیتِ قانون، سمت و سو داده شود. مطمیناً، آیندۀ من و صدها جوانِ دیگر بسته است به این که افغانستان به کدام سو راه می پیماید.

همدرد: آیندۀ خود را در پرتو موفقیتها و کارکردهای شبکه، روشن می بینم.

خیراندیش: وضعیتِ کنونیِ کشور به گونه یی است که آدم نمی تواند آینده اش را خوب پیش بینی نماید؛ ولی من همیشه سعی کرده ام دیدِ مثبت نسبت به زندگی داشته باشم و از تواناییهایم تا حدِ ممکن بهره ببرم. در مدتِ شش سال تسلطِ طالبان، این تجربه را کسب کردم، که ناامیدی، یعنی تهی شدن از همه چیز. به گفتۀ صمدِ بهرنگی: «آدم تا می تواند زندگی کند، نباید به پیشوازِ مرگ برود.» و من عملاً دریافته ام که ناامیدی یعنی رفتن به پیشوازِ مرگ. بناءً، کوششِ من اینست که تصورِ آیندۀ بهتر را برایم تلقین نمایم و آنچه در توان دارم، جهتِ رسیدن به این هدف، برای خودم و همنوعانم انجام دهم.

ف.درویش: در اخیر، اگرلطف کنید بگویید، شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِ بشر را چگونه ارزیابی می نمایید؟ آیا شبکه را محلِ خوبی برای خویش یافته اید؟ و یکی از جالبترین خاطراتِ خویش را در جریانِ کار با شبکه بازگو کنید؟

خیراندیش: من در طیِ این هفت سال، در نهادهای مختلف و پستهای تقریباً مهم و با معاشِ کافی، انجامِ وظیفه کرده ام؛ ولی هرگز آسایشِ روحی نداشته ام؛ چون هیچگاه آن رابطۀ انسانیِ را که من انتظار داشتم، در فضای کاری ام به دست آورده نتوانسته ام. شبکه، این حسِ خوب را به من داد، که خود را عضوِ خانوادۀ شبکه بدانم. همکارانِ شبکه، از صمیمِ قلب به هم احترام دارند و همه خوبیها را به همدیگر روا می دارند. اعضای سطحِِ رهبریِ شبکه، با همکارانِ خود، نه به عنوانِ رییس، که به عنوانِ بهترین دوست و رهنما رفتار می کنند. شبکه، نه تنها محلِ کارِ کارمندان، بلکه بهترین محیطِ آموزشِ مسایلِ اجتماعی و انسانی نیز است. من از شبکه درسهای بسیاری آموختم و هر نشست با همکاران در کابل، برایم تجربۀ تازه بوده است و همۀ خاطرات، فراموش نشدنی. از اینرو، من با افتخار، خود را مربوط به نهادی می دانم، که اعضایش بیشتر از خود به دیگران می اندیشند.

سروش: شبکه، خانۀ من است. بیشترین اوقاتم را در شبکه، در کار و در کنارِ همکارانم سپری می کنم. بهترین لحظاتم زمانی است که در کابل، برای مدتِ بیشتر یا کمتر از یک هفته می باشم. مثلِ یک خانواده، با تمامِ همکارها کار می کنیم؛ با هم غذا می خوریم و با هم استیم. به نظرِ من، شبکه در پهلوی این که محوری است بر گفتمانهای حقوقِ بشری و تبادلِ اندیشه، محوری هم شده است بر دید و وادیدِ دوستها از همدیگر و آشنا شدن با یکدیگر.

همدرد: درست است که من پیش از آغازِ فعالیتهای شبکه، در دورانِ طالبان، در زونِ شرق، فعالیتهای حقوقِ بشری داشتم؛ امّا، شبکه برای من و دیگر نهادهای مدنی و حقوقِ بشری، یک مرجعِ اکادمیک و آموزنده بوده است. در اینجا، با نورمها و قوانینِ حقوقِ بشر، آشناییِ بیشتر حاصل کردم و با چهره های مهم و کلیدیِ حقوقِ بشری کشور، که در این راستا از تجارب و کارکردهای زیادی بهره مند اند، شناخت حاصل کردم و چیزِ ارزشمندِ دیگر برایم این است، که شبکه از معدود نهادهایی است که دارای یک راهکارِ روشن و شفاف است و از نام و اعتمادِ بسیار خوب، میانِ نهادهای ملی و بین المللی، برخوردار است. شبکه را، یک موقعیتِ خوب، جهتِ تحققِ آرمانهایم یافتم و از این مجرا می توانم، به نوبۀ خود، گامهای کوچکی، در راستای تعمیم و ترویجِ فرهنگِ حقوقِ بشر و حاکمیتِ قانون، بلند نمایم.

کار در شبکه و در کنارِ دوستان، خالی از خاطرات نیست و جالبترین خاطرات را از شرکت در کنفراسِ یک روزه، در اماراتِ متحدۀ عربی (دوبی)، در سالِ ۲۰۰۷ میلادی دارم، که با گروه ده نفریِ فعالانِِ حقوقِ بشر، برای تقویۀ نهادهای مدنی و حقوقِ بشری، راه اندازی شده بود.

یکی دیگر از جالبترین خاطره های من، سفر به ولایتِ تأریخیِ بامیان است، که با همکارانم، در سالِ ۲۰۰۷ میلادی، داشتیم و از سوی نهادهای مدنی و مسؤولینِ اداراتِ دولتی، استقبالِ خوبی شدیم و به دیدنِ آثارِ تأریخیِ کشور رفتیم؛ مجسمه های تخریب شدۀ بودا را دیدیم و از طبیعتِ زیبای بندِ امیر لذت بردیم. با تأسفِ فراوان، که یکی از آن دوستانِ همسفر، آقای حفیظ الله حیدر، فعلآ در میانِ ما نیست؛ امّا خاطراتِ نیکش، همیشه زنده و جاویدان خواهد بود. روحش شاد باشد.

ازکیا: شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِِ بشر، محلِ خیلی مناسب، جهتِ رشدِ ظرفیتهای ما است و اوقاتِ خوب و خوشی را در دفتر، با همکارها داشته و داریم. بودن در کنارِ همکاران را، مانندِ بودن در کنارِ اعضای خانواده حس می کنم.

ف. درویش: از هر یکِ شما، به خاطرِ این گفت و شنودِ جالب، سپاسگذارم. دهمِ دسامبر، روزِ جهانیِ حقوقِ بشر را به شما تبریک و تهنیت می گویم و برایتان در تعمیمِ فرهنگِ گرانقدرِ حقوقِ بشر، موفقیتهای بیشتر آرزو می برم. ■

دیدگاهتان را بنویسید