علی کنیشکا
از آنجایی که امروزه حقوقِ بشر در افغانستان با مفاهیمِ متعدد تعبیر و با اهدافِ گوناگون استفاده می گردد، بر آن شدیم تا مصاحبه یی با یکی از فعالینِ حقوقِ بشر، آقای احسانِ قانع، ترتیب دهیم. آنچه را که در اینجا می خوانید بخشی از گفت و شنودی است که با آقای قانع انجام داده ایم، آقای قانع، عضو مؤسسۀ ارتباط و عضو گروه آموزگارانِ حقوقِ بشر در شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوقِ بشر است.
پرسش: با توجه به این که حقوقِ بشر در افغانستان، یک پدیدۀ جدید و نا آشنا است و در عینِ حال، همه از آن سخن می گویند، ممکن است بگویید که خواستِ حقوقِ بشر چیست؟
پاسخ: حقوقِ بشر می گوید: «همه افرادِ بشر پیش از این که متعلق به تیره، نژاد، جنس، مکان و یا کدام دینی باشند، بشر اند و از این لحاظ همه برابر بوده و دارای حقوقِ یکسان و انتقال ناپذیر اند. این حقوق، اساسِ آزادی، عدالت و صلح را در جهان سبب شده و ظهورِ دنیایی را که در آن افرادِ بشر در بیان و عقیده آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند، تقویت می کند. شناساییِ این حقوق و هم تأمین و تضمینِ آن بر عهدۀ حکومت است و چنانچه حکومت در انجامِ تکلیفش سهل انگاری کند، افراد قادر خواهند بود که از این حقوق بر علیه دولتِ شان استفاده کنند.»
برعکس، در جوامعِ پیش از عصرِ جدید، که هنوز حقوقِ بشر به صراحتِ امروز مطرح نشده بود، مردم، حاکم را نمایندۀ خدا می انگاشتند و فرمانش را حکمِ الهی می دانستند. این امر زمینۀ خودکامگی و بیعدالتی را برای حکام فراهم می ساخت و چون استبداد به اوج می رسید، مردم، قیام و شورش علیه نظام را آخرین راه حل می پنداشتند و اقدام به عمل می کردند. در این حالت، دیگر صلح مفهوم نداشت.
پرسش: منظورِ شما این است که حقوقِ بشر، آلۀ فشار بر دولت و قدرت است؟ در این صورت آیا می توان گفت که حقوقِ بشر یک آلۀ سیاسی نیز است؟
پاسخ: اساساً حقوقِ بشر خطابش به حکومتهاست و از حکومتها خواسته میشود که حقوقِ بشر را رعایت کرده و آن را برای شهروندانشان تأمین کنند. اگر مخالفت و یا موافقت با دولتها از سوی فعالینِ حقوقِ بشر صورت می گیرد وابسته به کنشِ دولتهاست و هدف از این گونه واکنشها و عملکردها، ترویج و تعمیمِ حقوقِ بشر در جامعه می باشد، که ضامنِ تحقق و تأمینِ حقوق و آزادیهای اساسیِ همه شهروندان است.
من فعالیتی را سیاسی می دانم که به قصدِ رسیدن به قدرتِ سیاسی انجام پذیرد. این امر می تواند از طریقِ جلبِ رضایتِ حکومت و یا مخالفت با آن به دست آید و ممکن است با رسیدن به هدف متوقف شود؛ در حالی که فعالیتِ حقوقِ بشری یک پروسۀ دوامدار بوده و تا بشر است، ادامه خواهد داشت.
از سوی دیگر، چون «حقوقِ بشر» و «سیاست»، هردو، موضوعاتِ اجتماعی اند، بینِ مبارزاتِ سیاسی و مبارزاتِ حقوقِ بشری مشترکاتی وجود دارد، که بعضاً سببِ مخدوش شدنِ حیطۀ حقوقِ بشر با سیاست می شود. متأسفانه، پیامدِ ناگوارِ این مخدوشیت، آشفتگی مفهومی و سوء استفاده از حقوقِ بشر می باشد.
پرسش: شما اشاره به سوء استفاده از حقوقِ بشر کردید. حملۀ امریکا و متحدینِ غربی اش در افغانستان، عراق و کشورهای دیگر، که با ادعای دموکراتیزه کردن و ترویجِ حقوقِ بشر صورت گرفته است، آیا سوء استفاده از نامِ حقوقِ بشر نیست؟
پاسخ: کارتر، طی یک سخنرانی در دسامبرِ ۱۹۷۸، که در آن زمان رییسِ جمهورِ امریکا بود و دیگر دولتمردانِ امریکایی در سالهای بعد نیز، ترویجِ حقوقِ بشر را در جهان، از خطِ مشی های سیاستِ خارجی امریکا اعلام می کردند. فکر می کنم که پاسخِ دقیقِ پرسشِ شما را می توان در واکنشهای سازمانِ مللِ متحد، مدافعینِ حقوقِ بشر و کارشناسانِ امورِ سیاسیِ امریکا یافت. حمله به عراق خلافِ منشورِ سازمانِ مللِ متحد و اصولِ حقوقِ بین المللِ عمومی صورت گرفت. مدافعانِ حقوقِ بشر، در داخل و خارج از امریکا، فریادِ اعتراضِ خویش را بلند کردند. طورِ نمونه می توان از کانونِ حقوقِ اساسی (Center for Constitutional Rights) نام برد و فرانسیس فوکویاما، استادِ اقتصادِ سیاسیِ دانشگاه «جون هاپکینز» نیز عملکردِ بوش را لکۀ ننگی در تأریخِ امریکا عنوان کرد. در نتیجه می توان گفت که حملۀ امریکا، نه تنها خلافِ موازینِ حقوقِ بین المللی است، که خود مانعِ گسترشِ حقوقِ بشر در جهان نیز است. امروزه، مردمِ کشورهایی مثلِ افغانستان، حقوقِ بشر را یک پدیدۀ غربی و امریکایی می دانند و هر عملِ ناشایست از سوی امریکا و متحدینِ غربی اش را حقوقِ بشر می پندارند و مقاومت در مقابلِ حقوقِ بشر را، مبارزه در برابرِ امریکا و غرب می دانند؛ در حالی که برای امریکا، اصل، تأمینِ منافع و تحکیمِ قدرت است و اگر حقوقِ بشر در حمایت از اصلِ ذکر شده نباشد، نزدِ شان مفهوم ندارد.
پرسش: حتماً در افغانستان هم استفاده های سیاسی و ابزاری از حقوقِ بشر صورت می گیرد، ممکن است شیوه های سوء استفاده از حقوقِ بشر را در افغانستان عنوان کنید؟
پاسخ: حقوقِ بشر در افغانستان، راه امن برای رسیدن به قدرت است. گروهی ظاهراً با موافقت با حقوقِ بشر به قدرت می رسند و گروهی هم مخالفت با حقوقِ بشر را راهی برای رسیدن به قدرت برگزیده اند. بررسی سوانحِ دولتمردانِ کنونی افغانستان گواه خوبی بر این گفته است. افرادی که ناقضِ حقوقِ بشر بوده اند و اصلاً به حقوقِ بشر باورمند نیستند، چون منافعِ شان با حمایت از حقوقِ بشر تأمین می گردد، خودِشان را از مدافعینِ سرسختِ حقوقِ بشر قلمداد می کنند و در جایی که حقوقِ بشر به نفعِ شان نیست، به راحتی حقوقِ بشر را نقض کرده و قانونِ برائتِ شان را در پارلمان تصویب می کنند. گروه دیگر، احساساتِ پاکِ مردمِ متدینِ افغانستان را آلۀ دست قرار داده، حقوقِ بشر را خلافِ دین معرفی می کنند و مردم را به شورش در مقابلِ دولت تشویق می نمایند و از این طریق می خواهند بارِ دیگر امارتِ از دست رفتۀ شان را به دست گیرند. در حالی که عالمانِ راستینِ دین، حقوقِ بشر را نه تنها خلافِ دین نمی دانند، بل اصولی می دانند که ۱۴۰۰ سال پیش، از بیشترِ آنها، به حیثِ تکالیفِ دینیِ اسلام صحبت شده است.