نویسنده: ویرا
مهمترین پرسشی که می توان دربارۀ دموکراسی و دولت مطرح کرد، اینست که دموکراسی با دولت (قدرت دولتی) چی می کند؟ یا بهتر بگوییم وقتی دولتی، دموکراسی را به عنوان رژیم خاص می پذیرد، چه پیچ و تابی در اندام دولت به وقوع می پیوندد، چی چیزهایی را از دست می دهد و چه چیزهایی را به دست می آورد؟
در جوامع انسانی، قدرت، همانند ثروت و دانش، به مرور زمان و تحت تأثیر عوامل مختلف، در درون نهادهای خاصی متراکم و متمرکز گردیده است، که در نهایت می توان بر آن اسم دولت (در مفهوم کلی) را نهاد. دولت، در واقع، نتیجۀ تراکم طولانی مدت قدرت، با اشکال گوناگون، در نهادها و سازمانهای ساخته شده در یک جامعه است. دولت، چیزی جز جمعی از مردم سازماندهی شده در نهادها و سازمانهای گسترده و با هم مرتبطی، که بیشترین قدرت، بیشترین ثروت و بیشترین دانش را در اختیار این نهادها قرار داده اند، نیست. دولت، با به دست آوردن قدرت، ثروت و دانش بیشتر، توانسته است بر سرنوشت مردم چیره شود و حاکمیت نهایی را در جامعه به دست گیرد. دولت را نمی توان پدیدۀ جدا از جوامع انسانی، یا تحمیل شده بر جوامع انسانی دانست. دولت نتیجۀ منطقی مناسبات انسانی است، که به مرور زمان، با تراکم بیشتر قدرت، دانش و ثروت، با توانایی فوق العاده پا به عرصۀ اجتماع گذاشته است. دولت، با به دست آوردن قدرت بیشتر، تبدیل به غولی شده است، که اگر به شیوۀ مناسبی سامان نیابد، حقوق و آزادیهای اکثریت انسانهایی را، که خود، مخلوق آنهاست، به صورت سیستماتیک، زیر پا خواهد گذاشت. ماکیاولی، دولت را، در چنین وضعیتی، لویاتان (تمساح) نامیده است.
دموکراسی، به عنوان رژیم خاص، عبارت است از شیوۀ ویژۀ سازماندهی دولت، به منظور جلوگیری از آسیبهایی که قدرت متراکم و متمرکز، ممکن است به بار بیاورد.
دموکراسی، شیوۀ بهتر سازماندهی نهادهایی است، که در هر کدام، قدرت، به اشکال گوناگون، متراکم و متمرکز گردیده است. دموکراسی شیوه یی است برای تقسیم و توزیع قدرت، میان نهادهای دولت، به منظور جلوگیری از تمرکز و تراکم بیشتر آن و بتبع آسیبهایی که تمرکز و تراکم قدرت، به میان آورد. دموکراسی، مردم را به عنوان مرجع نهایی قدرت، به رسمیت می شناسد. دموکراسی، سبب پاسخگویی دولت در نزد مردم شده و دولت را به خدمتگذار مردم تبدیل می کند. دموکراسی، قدرت را از تک منبعی بودن می رهاند و آن را چند منبعی می سازد. در دولتهای دموکراتیک، منبع قدرت مردم اند.
دموکراسی، سبب تقسیم قدرت، به شکل عرضی و طولی، در بدنۀ دولت می شود. دموکراسی، قدرت را به شکل عرضی، به سه قوۀ «مقننه، قضاییه و اجراییه» در بدنۀ دولت، تقسیم می کند و به شکل طولی، قدرت را میان مرکز و ولایات یا ایالات تقسیم می نماید.
دموکراسی، از انحصار قدرت دولت توسط جمعی از افراد جامعه (جمعی که خواه اعضای یک حزب، خواه متعلق به قومیت خاص و … باشند)، جلوگیری می کند. با دموکراسی، همه مردم به صورت بالقوه، امکان سهم گرفتن در قدرت دولتی را به دست می آورند.
دموکراسی سبب می شود، تصامیم دولتی، از دقت و مؤثریت بیشتر برخوردار شوند. دموکراسی، امکان دست به دست شدن قدرت دولتی را، از راه مسالمت آمیز، میان مردم مساعد می سازد. دموکراسی، به صورت سیستماتیک، از راه ترویج رقابت آزاد و مسالمت آمیز، برای به دست آوردن قدرت، دولت را از خطر بر انداخته شدن با قهر و غضب توسط جمع خاص مردم، نجات می دهد. دموکراسی، روابط شفاف دولت با مردم را تضمین می کند.
دموکراسی سبب می شود که دولت میکانیزمهای شفافی را به منظور برقراری روابط اطلاعاتی با مردم ایجاد نماید و این روابط را برای همیشه برقرار نگهدارد.
دموکراسی زمینه یی است برای تبدیل شدن دولتها به «دولت رفاه». با دموکراسی، دولت، به نهاد مسؤول در زمینۀ ایجاد زندگی مرفه برای مردم، تبدیل می شود. دولت باید زمینۀ اشتغال هرچه بیشتر مردم را مساعد بسازد. در صورت کمی شغل، دولت مکلف به جستجوی راههای اشتغال زایی برای مردم است.
قصۀ دموکراسی و دولت، قصۀ طولانیست، که در اینجا مجال پرداختن به آن، خیلی تنگ است؛ اما نتیجه یی که از این پردازش کوتاه به موضوع «دموکراسی و دولت» می توان گرفت، با ارزش است. نتیجه اینست که دموکراسی، به عنوان شیوۀ ویژۀ سازماندهی نهادهای دولتی، می تواند به راحتی اشکال گوناگون قدرت متراکم و متمرکز در بدنۀ دولت را تقسیم و توزیع مجدد نماید، تغییرات شگرفی در اندام دولت ایجاد نموده و از تبدیل شدن دولت به «اژدهای هزار سر» جلوگیری کند و دولت را به قدرت تسهیل کننده برای رسیدن مردم به بیشترین اندازۀ سعادت و خوشبختی، تبدیل نماید.