عوامل عمدۀ خشونت در خانواده

دکتور محمد اسماعیل درمان

درآمد:

خانواده، یک گروه خویشاوند است که در اجتماعی کردن فرزندان و برآوردن برخی از نیازهای بنیادی دیگر جامعه، مسؤولیت اصلی را به عهده دارد. با آنکه با گسترش شهرنشینی و روند رو به رشد صنعتی شدن در بسیاری از کشورها، ساختار، کارکرد و Article10-30اقتدار خانواده ها دگرگون و تا حدی کمرنگ شده است، ولی هنوز خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی، در تنظیم رفتار جنسی و زاد و ولد، رشد و تربیت فرزندان، اجتماعی کردن آنها، تثبیت جایگاه و منزلت اجتماعی، مراقبت و محافظت از کودکان، ناتوانان و سالمندان و فراهم آوردن امنیت اقتصادی و روانی اعضای خود نقش بارزی را ایفا میکند. ۱

درین میان، رفتارِ توام با خشونت، با ویژگیهای مختص به خود، میتواند بر این نقش صدمه وارد کند و در ساختار روابط میان اعضای خانواده و رسیدن به اهداف فوق گسست ایجاد کند.

تعریف:

زمانی که یکی از اعضای خانواده تلاش کند تا بر عضو یا اعضای دیگر خانواده به شکل جسمی یا روانی تسلط یابد، خشونت شکل میگیرد. ۲ به عبارت دیگر، پرخاشگری عبارت است از رساندن صدمه یا آسیب به فرد دیگر، به صورت تعمدی. ۳ و یا بصورت ساده، خشونت عبارت است از آسیب رساندن عمدی جسمی یا روانی به شخص دیگر. این رفتار تنها محدود میان زوجین نبوده و ممکن است متوجه اعضای دیگر خانواده نیز گردد. بطور مثال، گزارشها حاکی از آنست که کودکان در بسیاری از موارد، قربانیان مستقیم یا غیرمستقیم خشونت و نتایج آن، منجمله طلاق، محدودیتهای اقتصادی، اختلالات روانی و غیره میباشند.

خشونت خانواده گی در تمام فرهنگها، جوامع، نژادها، طبقات، مذاهب و در میان مردان و زنان به مشاهده میرسد؛ ولی نوع رفتار خشونت آمیز و زمینۀ بروز این رفتار، در جوامع مختلف متفاوت است.

بنابر آمار جهانی، حدود ۹۰ درصد از قربانیان خشونت خانه گی زنان و حدود ۱۰ درصد مردان هستند ۴. با آنهم، مقایسۀ گذرا میان جوامع مدرن و جوامع سنتی یا در حال گذار از سنت به مدرنیته، نشان دهندۀ اینست که خشونت در میان خانواده های جوامع سنتی پررنگ تر بوده و پیش زمینه های فرهنگی و اجتماعی در توجیه رفتار خشونت آمیز و گاه پنهان نگهداشتن آن نوع برخورد با خشونت و مشکلات مرتبط با آن را غامض تر ساخته است.

پیش زمینه ها: تا بحال فرضیه ها و نظریات زیادی در باب خشونت مطرح شده اند. رهبران دینی، فیلسوفان، روانشناسان، جامعه شناسان و عدۀ کثیر دیگر، نظریات و راهکارهایی درین حوزه ارایه کرده اند. بطورمثال، بسیاری از رهبران دینی، مردم را به تساهل و مٌدارا فراخوانده اند. ولی از سوی دیگر، تعدادی از فیلسوفان از منظر دیگری به این موضوع پرداخته اند. در پاسخ به این پرسش که آیا انسان ذاتاً خشونت گراست و یا در طلب صلح، «جان لاک»، فیلسوف مشهور انگلیسی معتقد است که انسان قبل از ورود به جامعۀ مدنی، در وضعیت طبیعی بسر میبرد. درین وضعیت، انسان در صدد حفظ جان و دارایی خود بر می آید و متوجه میشود که باید رعایت جان و مال دیگران را نیز بکند. لاک میگوید: «وضع طبیعی، دارای قانونی طبیعی است که آن را کنترل و هدایت و همه را موظف به رعایت آن میکند. این قانون که همان عقل است، به همه انسانها، که به خواست خود با آن مشورت میکنند، می آموزد که همه با هم برابرند و هیچ کس نباید به زنده گی، سلامت، آزادی یا دارایی دیگران آسیبی برساند، زیرا همه انسانها آفریده و مخلوق یک سازنده و فرزانۀ مطلق بوده و خدمتگزار یک پیشوا و فرمانفرما هستند، و توسط فرمان او و برای اجرای اوامر او به این دنیا آمده اند.» ۵

با این نظر، «جان لاک» خوش بینی خود را دربارۀ ذات بشر ارایه کرده است و میگوید: انسان متوجه حقوق طبیعی خود شده و به حقوق طبیعی دیگران نیز پی میبرد و به همین دلیل باید به این حقوق احترام گذاشت.

از سوی دیگر، «توماس هابز» با بدبینی بیشتری به این موضوع مینگرد. او میگوید: انسان در وضعیت طبیعی، هیچ احساس وظیفه یی نسبت به دیگران ندارد و «وضع طبیعی انسان…حالت جنگ همه، علیه همه است.» ۶

بنابر این دیدگاه، انسان با آگاه شدن از اطرافش، متعجب میشود و با کسب این آگاهی، از تنهایی خارج میشود. انسانِ «هابز» به تدریج متوجه میشود که دیگر انسانها همدیگر را میکشند. او همچنین متوجه میشود که این افراد، از جمله خود او، بیش از هر چیز به دنبال کسب قدرت، تسلط، کنترل و اندوختن ثروت است. ۷

به گفتۀ هابز، این احساس سبب گرایش سیری ناپذیر برای کسب قدرت و عدم اعتماد به یکدیگر میشود.

با آنهم، هابز تاکید می کند که تنها برای حفظ، نگهداشت و امکان تسلط بر دیگر افراد «باید برای صلح تلاش کنیم.» به عبارت دیگر، صلح یک ارزش بنیادی و غایی نیست، بلکه ارزشی است ابزاری، برای حفظ خویشتن (ego) خود. ۸

با آنکه «فروید» و طرفدارانش نیز پرخاشگری را بعنوان یک غریزۀ زیستی مطرح نموده اند، ولی کسانی چون« آلبرت بندورا»، پرخاشگری و رفتار خشن را ناشی از یادگیری اجتماعی میدانند.

ژان ژاک روسو نیز میگوید که انسان در محیط طبیعی، موجودی مهربان، شاد و خوب است، ولی قیود اجتماعی، او را مجبور به پرخاشگری و فساد میکند. این نظریه و نمونه های دیگر، به جنبۀ اکتسابیِ یادگیریِ پرخاشگری تأکید دارند.

با این حال، قابل ذکر است که نظریات «جان لاک»، در کشورهای غربی، راه را برای تایید و احترام به حقوق انسانها و حفظ جان شان باز کرد و این کشورها، بدین نتیجه رسیدند که جان آدمی، حق طبیعی اوست و انسانهای دیگر، حق ندارند آنرا از او بستانند. شواهد تاریخی نشان میدهد که انسان، به همان اندازه که دارای ظرفیت عمل خشونت آمیز است، ظرفیت عمل صلح آمیز و سازنده را هم دارد. به عبارت دیگر، انسان در میان دو سر طیف خشونت گرایی و صلح گرایی در نوسان است. ۹

عوامل: پژوهشهای جامعه شناسانه و روانشناسانه، عوامل گوناگونی را در بروز رفتار خشونت آمیز در خانواده دخیل دانسته اند، که به تعدادی ازعمده ترین آنها درینجا اشاره میشود.

فرهنگ و اجتماع: نوع نگاه به زن در جوامع مدرن و جوامع سنتی، واضحاً متفاوت است. در حالیکه در جوامع مدرن، تلاش زیادی برای دستیابی زنان به حقوق شان صورت گرفته و نوع نگاه، به تدریج انسانی تر گشته، نوع نگاه مردسالارانه و نوع رویکرد استوار بر استبداد، هنوز در جوامع سنتی به قوت خود باقیست. توانمندی این طرز تفکر، به رسوم و عنعناتی شکل بخشیده است که به زن، به عنوان «جنس دوم» و در مواردی دارایی مرد ۱۰ مینگرد. ازدواجهای اجباری، قبل از وقت، بد دادن و موارد مشابه دیگر، ریشه درین نوع طرز فکر دارند.

نیاز به کنترل و تسلط بر زن درین جوامع، که از طریق آموزش اجتماعی ۱۱ حاصل میشود، پررنگ تر است؛ بنابر این نظریه، فرد بعد از برقراری ارتباط با اجتماع، الگوبرداری نموده و براساس این الگوها، رفتار میکند. «آلبرت بندورا» یکی از مبلغان اصلی مکتب یادگیری اجتماعی است. او معتقد است که رفتار، نتیجۀ کنش متقابل عوامل شناختی و محیطی است. ۱۲بسیار دیده شده است که کودکان، خشونت را از خانوادۀ خود آموخته و بعداً به شکل مشابهی رفتار میکنند. بدین شکل، یک چرخۀ خشونت بوجود آمده که والدین و اعضای بزرگ خانواده، خشونت را به اعضای کوچکتر تسری میدهند. همچو رویکردی، نه تنها رفتار خشن بر علیه زن را رخصت میدهد، بلکه راه را برای ایجاد محدودیتهای فردی و اجتماعی زنان فراهم میسازد. این محدودیتها، به نوبۀ خود سبب سرکوبی پتانسیل ها و توانایی های زنان گشته و در نتیجه، زمینۀ ظلم پذیری و سوء استفاده از آنها را بیشتر و سهل تر میسازد.

در جوامعی که فرهنگ گفت و شنود و بحث دو طرفه و تبادل نظر دموکراتیک وجود نداشته و یا قوت ندارد، روابط نابرابر قدرت نیز عامل اعمالِ خشونت از جانب اشخاصِ دارای قدرت بیشتر نسبت به اشخاص دارای قدرت کمتر روا میشود ۱۳.

دادن اهمیت بیشتر به فرزند پسر، بالا بردن اهمیت مردان و زنده گی دو یا چندین خانواده بصورت مشترک، حتی زمینۀ خشونت زن علیه زن را نیز فراهم کرده است.

معمولاً درین جوامع، خشن بودن، قوی بودن، سنگدل تر بودن، مستقل بودن و توانایی خطر کردن، از ویژگیهای پسندیدۀ مرد و مطیع بودن، ساکت بودن، خجالتی بودن و وابسته بودن، از ویژگیهای قابل پسند زن شمرده شده و یا حداقل بدین شکل از آنها انتظار برده میشود.

بعلاوه، داشتن معلومات اندک یا نداشتن آگاهی از قوانین، سبب میشود تا شخصی که مرتکب خشونت میشود، در آینده نیز رفتار خود را تکرار کرده و از عواقب اعمال خود بیمی نداشته باشد. میزان بلند بیسوادی نیز در شدت بخشیدن به این مشکل نقش داشته است.

اختلافات ناموسی: با آنکه گسترش شهرنشینی و صعنتی شدن در جوامع نوین، از شدت رفتارهای خشونتبار علیه اعضای خانواده و بخصوص زنان، بعلت اختلافات ناموسی کاسته است، ولی این مورد، در جوامع شرقی و سنتی از لحاظ فرهنگی، نمود بیشتری دارد. درین جوامع، زنها و فرزندان، جزء عزت و شرف مرد دانسته شده است؛ در حالیکه در مناطق شهر نشین، معمولاً دفاتر مشخص دولتی به عمده اختلافات زن و شوهر رسیده گی میکنند. در مناطق عقب مانده و یا در حال توسعه، رفع این اختلافات از طریق شخص قدرتمند خانواده و یا بزرگان ذی نفوذ انجام میشود و بدینوسیله خشونت علیه اعضای دیگر خانواده را که در اکثر موارد زنان اند، توجیه میکند. « به طوری که دلایل عمدۀ قتلهای ناموسی را تعصب، انگیزۀ انتقام شخصی، حسادت، شکاک بودن، ذهنیت بسته، وجود شخص ثالث، رهایی از دست شریک زندگی که حکم مانع را دارد و از بین رفتن آبرو تشکیل میدهد. ناگفته نماند که اختلافات ناموسی که منجر به قتل میگردد، بیشتر توسط مردان صورت میگیرد، در مورد زنان کمتر دیده شده زنی به تنهایی و بدون همکاری شخصی دیگر، اقدام به قتل کرده باشد.» ۱۴

اقتصاد: از منظر دین و حتی رسوم جامعه، فراهم کردن تسهیلات مادی و دادن نفقه بر دوش مرد است. مرد، بعنوان سرپرست خانواده در یک جامعۀ سنتی، ملزم به برآورده کردن نیازهای اقتصادی خانواده است. حتی فقه اسلامی به زن اجازه داده است تا در صورتی که نخواهد در بیرون از منزل شغلی داشته باشد و یا حتی اگر میل نداشته باشد، میتواند به طفلش شیر ندهد و درینگونه موارد، شوهر باید شیر را از جای دیگر فراهم کند؛ ولی احتمال داده میشود که همچو رویکردی، وابسته گی زن و فرزندانش را به شوهر بیشتر کرده و حتی در محدود کردن سهم وی در اجتماع نیز تاثیر گذار باشد.

البته فمینیست ها به این موضوع ،که به تفاوت تاریخی زن و مرد تاکید دارد، توجه بیشتری نشان داده اند. به باور پیروان این دیدگاه، ساختار روابط اجتماعی، سلطۀ مرد را به ‌دلیل نان‌آور بودن تشدید میکند. آنها میگویند در صورت تغییر این روابط، میتوان خشونت و سایر شکلهای اعمال زور را کاهش داد. یکی از این راهکارها، استقلال مالی زن و اشتغال اوست. ۱۵

دیده شده است که بعضی از مردان، خشونت را از طریق محدود کردن منابع مالی در خانواده اعمال کرده اند و در نتیجه، زن که از لحاظ اقتصادی وابسته بوده است، بالاجبار رفتار پرخاشگرانه را تحمل نموده و در مواردی، حتی دم نزده است. اگر این مشکل در جوامع روستایی بعلت گسترده گی خانواده ها و اشتراک اعضای خانواده در تولید، تا حدودی کمتر است؛ ولی در جوامع شهری، بعلت مصرفی بودن خانواده ها، بیشتر به مشاهده میرسد. این مشکل، بخصوص در صورتی که بار مالی خانواده بر دوش یک نفر باشد و بالاخص در صورتی که خانواده فقیر باشد، میتواند شدیدتر شود، چون قادر به ایجاد درمانده گی، عصبانیت، پرخاشگری و افسرده گی در میان مردان و نهایتاً اعضای دیگر خانواده میباشد.

مردی که در محیط پر استرس کار میکند و مورد توبیخ یا تحقیر قرار میگیرد، ممکن است تنفر ابراز نشده اش را بر سر خانواده خالی کند.۱۶ فقر و اختلافهای مالی، مهمترین عامل قتلهای خانه گی محسوب میشود.۱۷ بوجود آمدن فاصلۀ زیاد میان طبقات اجتماعی و عمیقتر شدن تدریجی این فاصله، در ایجاد پرخاشگری نقش دارد. کارشناسان مسایل اجتماعی، بیکاری را نیز جزء اولین و مهمترین آسیبهای اجتماعی عنوان میکنند که خود عامل اصلی پرخاشگری نیز محسوب میشود.۱۸

دین: درین شکی وجود ندارد که اسلام به کرامت انسانی، عدالت، تقوا و رعایت اصول اخلاقی توجه ویژه نموده است. اسلام در زمان ظهور خود نیز نسبت به مکاتب دینی دیگر، امتیازات و حقوق بیشتری را به زنان اعطا کرد و چالشهای وحشتناکی را از مقابل شان برداشت.

قرآن مجید میگوید که انسانها از یک نفس واحد خلق شده اند ۱۹ و در ادای تکالیف دینی و اجتماعی، بطور مساوی باید سهم بگیرند ۲۰ ، و حتی برخلاف تورات، علت گمراهی حضرت آدم و حوا را شیطان میداند، نه حوا.۲۱ لیکن در چند دهۀ گذشته، نه تنها نوع رویکرد دین اسلام به زن، بلکه نوع رویکرد ادیان آسمانی دیگر چون مسیحیت و یهودیت در مواردی مورد نقد قرار گرفته است. آیۀ سی و چهارم سورۀ نساء، از جمله آیاتی بوده که بیشترین مناقشه را سبب گردیده است.

“مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است؛ به واسطۀ آن برتری که خدا بعضی را بر بعضی مقرر داشته و هم به واسطۀ آن که مردان از مال خود باید به زن نفقه دهند. پس زنان شایسته و مطیع، در غیبت مردان، حافظ حقوق شوهران باشند و آنچه را که خدا به حفظ آن امر فرموده نگهدارند. و زمانی که از مخالفت و نافرمانی آنان بیمناکید، باید نخست آنها را موعظه کنید؛ اگر مطیع نشدند از خوابگاه آنها دوری گزینید؛ باز اگر مطیع نشدند آنها را به زدن تنبیه کنید؛ چنانچه اطاعت کردند، دیگر بر آنها حق هیچگونه ستم ندارید؛ که همانا خدا بزرگوار و عظیم الشأن است.”۲۲

قابل تذکر است که در تفسیر این آیت و آیات دیگر، در زمینۀ حق شهادت ۲۳ ،میراث ۲۴ و حقوق قضایی و سیاسی، مسایلی مطرح شده است و علمای دین درین باب دلایل مختلفی را تا بحال ارایه کرده اند. با وجود آن، تعدادی از منتقدین اظهار میکنند که در نوع تفسیر متون دینی، که در طول تاریخ بصورت قاطعی در اختیار مردان بوده، باید تجدید نظر صورت گیرد و زنان متفکر نیز سهم بیشتری را درین حوزه بدست آرند.

رخصت دادن برای چند همسری، که شرط اساسی آن در نظر گرفتن عدالت، آن هم بصورت فردی است، نیز به این مناقشات دامن زده است. با آنکه علمای دینی معتقدند که تعدد زوجات بانی بی عدالتی بین زنها نیست؛ ۲۵ ولی هنوز نقش دین درین حوزه، جای بحث دارد.

بسیاری از علمای دینی استدلال میکنند که ارزشهای دینی با ارزشها و هنجارهای سنتی و در مواردی خرافات و باورهای بومی مخلوط گردیده و در نتیجه نمیشود مشکلات ناشی از هنجارها و ارزشهای جوامع سنتی را به آدرس دین ارجاع داد.

از منظر بعضی از دین شناسان، عدم تعهد نسبت به ضوابط دینی در ازدواج، ناآگاهی دینی، زیرپا گذاردن رسالت مادری، کوتاهی مرد در انجام وظایف، افزایش آمار طلاق، فاصلۀ فاحش سنی، تبلیغات رسانه یی و شرایط اقتصادی، از جمله عوامل عمدۀ فروپاشی خانواده اند. ۲۶

با ذکر تمام این موارد، با نگاهی گذرا به مشکلات حقوقی-اجتماعی جوامع مسلمان، حد اقل نیاز به بازبینی فقه اسلامی در حوزۀ روابط خانواده گی احساس میشود.

از سوی دیگر، اگر چه پنهان کاری سبب شده تا آمار دقیقی از رفتار خشونت آمیز در خانواده های مسلمان بدست نیاید، جدا از اینکه دین درین مورد نقش عمده یی دارد یا خیر، ولی عقیده بر آنست که خشونت خانواده گی در میان کشورهای اسلامی، گراف بالایی دارد. بنا بر گزارش منتشر شده توسط عفو بین الملل، خشونت علیه زنان در عربستان سعودی، شایع است. براساس گزارش منتشر شده توسط سازمان ملل، ۲۵ فیصد از زنان متأهل در سوریه تصدیق کرده اند که از طرف شوهران شان مورد لت و کوب قرار گرفته اند. ۲۷

این حدود، در کشور پاکستان بطور واضحی بالاتر است.۲۸، ۲۹ احتمال داده میشود که تعداد واقعات و آسیب های جسمی و روانی ناشی از خشونت در خانواده های افغان نیز بلند باشد. پژوهش رسمی درین حوزه بسیار اندک بوده است؛ ولی یک بررسی انجام شده توسط سازمان ملل در سال ۲۰۰۶، بیانگر اینست که خشونت علیه زنان در افغانستان، فراگیر است و اکثریت این موارد، بدون پیگیری باقی میمانند. ۳۰ بعضی مطالعات دیگر در افغانستان نیز این موضوع را تصدیق میکنند.۳۱

استرس و اختلالات روانی: همانطور که تذکر داده شد، فشار روانی میتواند سبب پاسخهای متفاوتی در انسان شود، که یکی از آنها خشم و پرخاشگری است. نظریه پردازانی چون «فروید» میگویند که پرخاشگری، یک غریزۀ زیستی است.۳۲ به عقیدۀ او، نیروی نهفته یی در انسان تحت عنوان غریزۀ مرگ انباشته میشود، و در صورتیکه محدود نشود، به زودی به تخریبگری می انجامد. فروید این فرضیه را پیش کشید که مرگمایه با مکانیسمهای نظری جابجایی، نیروی خود را به سمت بیرون معطوف میکند و مبنای پرخاشگری بر ضد دیگران واقع میشود.۳۳ مکانیسم دفاعی مشهور «جابجایی»، که طی آن فرد، خشم خود را نه بر شخص اصلی، بلکه بر اشخاص دیگری چون اعضای خانواده تخلیه میکند، بر مبنای همین فرضیه استوار است.

بعضی از نظریه پردازان، پرخاشگری را به عنوان یک امر فطری قبول نمیکنند و میگویند، علت آن ناکامی است. آنها فرضیۀ ناکامی – پرخاشگری را مطرح کرده اند، که بر اساس آن، ناکامی باعث فعال شدن سایق پرخاشگری میشود و نتیجۀ آن آسیب رساندن به فرد یا شخصی که باعث ناکامی گردیده، میشود. به عبارت دیگر، درین گونه موارد، خشونت یک نوع پاسخ اعتراض آمیز است که فرد نسبت به فشارهای درونی و بیرونی که به وی تحمیل شده است، میدهد.

نظریۀ یادگیری اجتماعی درین میان معتقد است، رفتار خشونت آمیز نه پاسخی است به یک انگیزۀ ناکام و نه هم نیروی نهفته که باید تخلیه شود، بلکه مانند همه رفتارها و پاسخهای رفتاری، تحت تاثیر یاد گیری است. این یادگیری میتواند از طریق مشاهده و یا تقلید صورت گیرد.۳۴

به عنوان مثال، نظریۀ «یادگیری اجتماعی»، که سعی در توضیح فراگیری رفتار خشن در خانواده از طریق مشاهده یا تجربۀ خشونت دارد، از یک سـو بر تجربۀ فرزندان خانواده و مشاهدۀ رفتار خشن تاکید داشته و از سوی دیگر، مطرح میکند که در خانواده ‌هـا تفاوتهایی درخصوص جامعه ‌پذیری جنسیتی وجود دارد که باعث میشود دختران و پسران، با هنجارهای اجتماعی متفاوتی، جامعه‌ پذیر شوند و هریک، نقش جنسیتی خاص خود را فراگیرند؛ نقشی که برای دختران با فرودستی، وابسته بودن به دیگری و تحمل خشونت همراه است .

پسران نیز نقش جنسیتی خاص خود را با فرادستی، استقلال و مجاز بودن به انجام دادن رفتار خشن، فرا میگیرند.۳۵

از سوی دیگر، مشاهده شده که تقریباً در همه فرهنگها و همه سنین، مردان نسبت به زنان پرخاشگرتر هستند. بیشتر قتلها، تنبیهات سنگین، فشار برای رسیدن به هدف و حتی اشتغال در ورزشهای خشونت آمیز توسط مردان صورت میگیرد. بعضی از مطالعات نشان میدهد که مردان بیشتر از زنان رفتارهای خشن دارند. این خشونت هم در رفتارهای کلامی و هم در تنبیهات فزیکی دیده میشود.۳۶ به نظر میرسد که انتظارات جامعه از رفتارهای دو جنس متفاوت است و بیشتر از مردان انتظار میرود که رفتارهای خشونت آمیز از خود نشان دهند.۳۷

جدا از فرضیه های ارایه شده، تعارضها و اختلالاتی چون اضطراب، افسرده گی، عقب مانده گی ذهنی و اعتیاد به مواد مخدر، بصورت آشکاری در بروز رفتارهای خشن نقش دارند. نا آشنایی و عدم درک نشانه های همچو اختلالات و عدم تلاش برای رفع آنها، معمولاً سبب ایجاد فشار روانی و عصبانیت در میان اعضای خانواده گشته و در نتیجه باعث بروز خشونت میگردند.

از جانب دیگر، اعتیاد به مواد مخدر، که یکی از عوامل جدی اختلالات و قابل توجه است، بار روانی و اقتصادی عظیمی را بر خانواده و جامعه تحمیل میکند، ارتباط معناداری با اختلالاتی چون افسرده گی داشته و سبب کشمکش ها، نارضایتی ها، لت و کوب، بدآموزی، جدایی، خودکشی و حتی قتل میگردد. اهمیت این موضوع زمانی واضحتر میشود که افغانستان نه تنها بزرگترین تولید کنندۀ مواد مخدر در جهان شناخته شده، بلکه آمارهای چند سال اخیر نشاندهندۀ اینست که تقریباً از هر سی نفر جمعیت افغانستان، یک نفر از مواد مخدر استفاده میکند.۳۸

تلویزیون: با آنکه سالهای قبل، مناقشات زیادی در بارۀ اینکه آیا برنامه های تلویزیونی سبب ترویج خشونت میگردد یا خیر، وجود داشت، ولی پژوهش ها در چند سال اخیر نشان داده است که برنامه هایی که حاوی صحنه های خشونتبار اند، میتوانند سبب ترویج خشونت در میان افراد گردند. کودکانی که تلویزیون تماشا میکنند، یا اینکه قادر به تفکیک مجازی بودن برنامه های تلویزیون از واقعیت نبوده و یا اینـــکه بعد ها میان این رویدادهــــای مجازی با زنده گی واقعی پل میزنند.۳۹ صدها مطالعۀ دیگر نشان داده است که تماشای برنامه های خشن در تلویزیون توسط کودکان، ممکن است سبب بی تفاوتی آنها در مقابل خشونت و ترس، قبول تدریجی خشونت بعنوان راه حلی برای مشکلات، تقلید رفتار خشن در زنده گی واقعی و همذات پنداری با عاملین یا قربانیان خشونت گردد.۴۰

«کارل پوپر»، فیلسوف مشهور اتریشی – بریتانیایی، در قسمتی از مصاحبه اش در سال ۱۹۹۳، استدلال کرد که در تمدن امروزی، به اندازۀ کافی خشونت وجود دارد و لازم نیست تا خشونت بیشتری را به نمایش گذاشت. وی علاوه کرد که کودکان، وقت بیشتری را صرف تماشای تلویزیون میکنند، در حالیکه برنامه های تلویزیون، حوادث و رفتارهای خشونتبار را واقعی تر و هیجان انگیزتر به نمایش میگذارند.۴۱

متاسفانه اهمیت این موضوع در افغانستان بصورت آشکاری نادیده گرفته شده است. عدم و یا ضعف مدیریت در تهیه، کنترول و پخش برنامه های تلویزیونهای خصوصی و دولتی در کشور، راه را برای انتخاب بدون دقت و پخش برنامه های با محتوای خشن از کشورهای مختلف باز کرده است.

نتیجه: تربیت نادرست، بی اعتمادی در سطح فرد و اجتماع، آسیب های جسمی و روانی، گسست در روابط عادی خانواده و بالاخره گردش خشونت، از جمله نتایج رفتار خشونتبار اند. با توجه به اینکه انتظار میرود تا نسل امروزی قادر به تربیت و رشد نسل سالم و کارآمد بعد از خود باشد، اهمیت مقابله با خشونت و مشکلات مرتبط به آن به تدریج بارزتر میگردد.

درفرجام، گفته های بالا را با دو نقل قول پایان میبخشم:

جامعه شناس آلمانی، «نوربرت الیاس» معتقد است که خشونت پدیده یی است که در فرآیند اجتماعی شدن آموخته میشود، و از آنجا که عدم خشونت ورزی، به سطح تمدن جامعه، رشد فرهنگِ احترام به شخصیت و عقاید دیگران و رعایت روشهای بهتر زنده گی و شیوه های دیگر رفتاری، و شکلگیری فرهنگ دموکراسی در جامعه مربوط است، به نظر میرسد که محو خشونت ممکن نیست، مگر آنکه در همه نهاد های رسمی و غیر رسمی (مانند مدرسه وخانواده) خرد و کلان جامعه، تغییر و تحولی بنیادین و مستمر و پایدار صورت گیرد. تنها در این صورت فرهنگ خشونت ورزی جای خود را به مدارای اجتماعی خواهد سپرد .۴۲
کارل پوپر نیز میگوید: تنها زمانی میتوانیم از خشونت دوری گزینیم که در عرصۀ اجتماعی نیز به نگرش عقلی پابند باشیم؛ زیرا هر نگرش دیگری، به راحتی به کاربرد خشونت منتهی خواهد شد.۴۳

۱– درآمدی به جامعه شناسی، بروس کوین، فصل ۸

۲– مدخل خشونت خانواده گی، ویکیپیدیا

۳– خلاصۀ روان پزشکی کاپلان و سادوک، ویرایش نهم، فصل ۴

۴ – سایت فارسی بی بی سی، صفحۀ ویژۀ خشونت خانگی علیه زنان

۵– Locke, John. The Second Treatise of Government , Basil Blackwell, Oxford , Third Edition, 1966, ch II, p. 6.

۶– Hobbes, Thomas. Leviathan , Collier Books, 1962, p. 103.

۷- کالبد شکافی خشونت، مسعود سفیری، صفحه ۱۵۳

۸– همان

۹– همان، صفحات ۱۴۵ و ۱۴۶

۱۰- Wife Abuse in Afghanistan, Homa Salehyar, International Islamic University, Malaysia, 2004, p 9

۱۱– Doumas, Margolin, & John, 1994 ، Crowell & Burgess, 1996 ، Hotaling & Sugarman, 1986

۱۲– نظریۀ یادگیری اجتماعی، فصل چهارم، خلاصۀ روان پزشکی کاپلان و سادوک، ویراست نهم

۱۳ -عوامل عمده خشونت، www.crisis.mihanblog.com

۱۴ -سایت فارسی بی بی سی، صفحۀ ویژه خشونت خانه گی علیه زنان

۱۵– سایت فارسی بی بی سی، صفحۀ ویژۀ خشونت خانه گی علیه زنان

۱۶– روان شناسی هیلگارد، جلد دوم، بخش ۷

۱۷– سایت فارسی بی بی سی، صفحه ویژۀ خشونت خانه گی علیه زنان

۱۸– http://crisis.mihanblog.com/post/category/8

۱۹سورۀ نساء ۱، سوره اعراف ۱۸۹

۲۰– سورۀ توبه ۷۱

۲۱- سورۀ بقره ۳۵

۲۲– سورۀ نساء، آیۀ ۳۴

۲۳– سورۀ بقره ۲۸۲

۲۴– سورۀ نساء، ۱۱

۲۵– جایگاه زن در جامعۀ اسلامی، “تعدد یا چند همسری”، دکتر یوسف قرضاوی

۲۶- فروپاشی خانواده و آسیب شناسی آن، “فروپاشی خانواده، خاستگاه ها و پیامدها”، دکتر امینه جابر، صفحات ۴۵-۸۵

۲۷– Zoepf, Katherine. “U.N. Finds That 25% of Married Syrian Women Have Been Beaten.” New York Times (April 11, 2006) ­

۲۸– State of Human Rights in 1996 , Human Rights Commission of Pakistan . p. 130

۲۹- Price, Susanna. ” Pakistan ‘s rising toll of domestic violence.” BBC News (August 24, 2001)

۳۰– http://www.un.org/apps/news/story.asp?NewsID=19512&Cr=afghan&Cr1

۳۱- Wife Abuse in Afghanistan, Homa Salehyar, International Islamic University, Malaysia, 2004, p 9

۳۲– انگیزش و هیجان، روانشناسی عمومی برای دانشجویان علوم پزشکی

۳۳- عوامل پیش بینی کننده پرخاشگری، فصل چهارم، خلاصه روان پزشکی کاپلان و سادوک، ویراست نهم

۳۴– انگیزش و هیجان، روانشناسی عمومی برای دانشجویان علوم پزشکی

۳۵- ریشه یابی خشونت خانوادگی، استراوس ۱۹۸۰

۳۶- ایگلی و استفرن ۱۹۸۶ و هاید ۱۹۸۶

۳۷– انگیزش و هیجان، روانشناسی عمومی برای دانشجویان علوم پزشکی

۳۸- روزنامه ماندگار، “حدوداً از هر سی نفر جمعیت افغانستان یک نفر به مواد مخدر معتاد است”، صفحه ۴، ۱۷ می ۲۰۰۹

۳۹- Hodge and Tripp (1986)

۴۰– Children and TV Violence, www.aacap.org, November 2002

۴۱– Karl Popper, “Against Television”, www.mediamente.rai.it, London , 1993

۴۲- عوامل عمدۀ خشونت، www.crisis.mihanblog.com

۴۳- کالبد شکافی خشونت، مسعود سفیری، صفحه ۷

دیدگاهتان را بنویسید