نویسنده: دکتور ادیپ یوکسل
برگردان: محمد فهــیم نعیمی
“با توجه به هر یکی از شاخصهای واقعی، مانند وضعیت و رفاه اجتماعی، مشارکت سیاسی، صلاحیت قانونی، دسترسی به منابع اقتصادی و کاریابی، تفاوت دستمزدها، سطح تعلیمات و دسترسی به خدمات صحی، زنان در حد قابل توجه و بعضی اوقات در حد بسیار پایین تر و بد نسبت به مردان قرار دارند.” (مفهوم حقوق بشر بین المللی، هنری ستینر و فلیپ آلستون، مطبعه کلرندن، آکسفورد، ۱۹۹۶، صفحه ۸۹۴).
کنوانسیون رفع تمام انواع تبعیض در برابر زنان ( CEDAW ) اعلامیۀ فیمینستی است که در سال ۱۹۸۱ مطرح شد و در سال ۱۹۹۵ توسط ۱۴۴ کشور تصویب گردید. نقل قول بالا، البته خبر خوشی نیست. اگر چه با نظریات و فرضیات آن در باره نابرابری در امر استخدام، موافق نیستم. پس از بیان آمار قابل تشویشی که تبعیض بر ضد زنان را در سطح جهان نشان میدهد، نویسنده ادامه میدهد:
“هرچند کار در بیرون از خانه سبب افزایش درامد و بهبود وضعیت اجتماعی زنان میگردد، اما در عین زمان منبع عمدۀ تبعیض نیز میباشد. زیرا زنان در جوامع مختلف با بدست آوردن معاش و موقف پایین، در حالیکه بار مسؤولیت حفاظت از اطفال و خانه را نیز به عهده دارند، متحمل ضرر مضاعف هستند.” (همان، صفحه ۸۹۵)
فکر میکنم ریشۀ مشکل در اینجا بر میگردد به این فرضیۀ فیمنستی که زنان کاملاً برابر با مردان اند و تصور میشود که آنها باید با مردان در هر عرصه رقابت کرده و باید برابری خود را بصورت آماری در انجام فعالیتها و یا ناکامیها در همه عرصه های زنده گی نشان دهند. وادار کردن زنان برای انجام کارهایی که مردان از لحاظ بیولوژیکی برای انجام آن مناسب هستند و توقع اجرای برابر این کارها توسط زنان و مردان، بی عدالتی است. توقع حضور ۵۰ درصد زنان در کنار مردان در عرصۀ نظامی و انتقاد از کمی حضور زنان، پوچ و بی معنا است. با استفاده از عین ذهنیت و فرضیه، من میتوانم ادعا کنم که بخاطر حضور اکثریت مردان در زندانها، در برابر آنها بی عدالتی بزرگی صورت گرفته است. میتوانم ادعا کنم که اکثریت کسانیکه محکوم به مجازات سنگین شده اند، مردها هستند، از این رو تبعیضی بزرگی در برابر مردان صورت گرفته است. در زندانها باید تعداد زنان و مردان با هم برابر شوند و ضروری است تا تعداد مساویانۀ زنان نیز محکوم به مجازات سنگین شوند. مطمئناً این نظر مرا رد خواهید کرد. خوب، من هم فرضیۀ فیمنستی را که باید زنان ۵۰ در صد نیروی کار را تشکیل دهند رد میکنم. بگذار از ابتدا شروع کنم.
جنسیت اعلامیۀ آزادی (امریکا) چه بود؟
ایالات متحدۀ امریکا یک کشور مردسالار است. اگر به گذشته نظر کنیم، حتا یک زن را نیز در میان ۵۶ تن از توشیح کنندگان اعلامیۀ استقلال امریکا در نمی یابیم. هیچ زنی را از زمان تأسیس این کشور به حیث رییس جمهور ندیده ایم. امروز این کشور با گذشته آن چندان تفاوتی نکرده است. بگونه مثال، مجموع تعداد زنان در سنای امـــریکا ۱۰ در صد نماینده گان مجلس سنا را تشکیل میدهند. نشریۀ اطلاعات عمومی جهان، در سال ۱۹۹۲ میلادی، تنها ۷۵ تن از شخصتهای برجستۀ زنان امریکا را در میان ۳۰۰ تن از مجموع اشخاص شناخته شدۀ معاصر امریکا معرفی میکند که در آن یک زن در برابر سه مرد قرار میگیرد. تحمیل نام خانواده گی مرد بالای زن متأهل، نشانۀ سبمولیک مردسالاری است. یک اکثریت بزرگ زنان امریکایی نام خانواده گی خود را از دست میدهند، چنانکه باید بکارت خود را در نتیجۀ ازدواج از میدادند.
از فلم ها تا قصه های اطفال، از دنیای تجارت تا سیاست، ما میتوانیم شاهد تبعیض، یکجا با توقعات نقشهای سنتی جنسی باشیم. استفاده از جسم زنان به عنوان موضوع تجارتی، آزار جنسی، تجاوز جنسی، لت و کوب زنان و زبان تبعیض آمیز جنسی، بصورت بومی در جامعۀ مدرن ما (امریکا) رواج دارد. حرکت فیمنستی خیلی عالی است، اما بعضی اوقات اعتراضات بسیار زیاد احساساتی، سبب رفتارهای غیرعادلانۀ تأریخی میگردد.
یک روز خانمم با دو بسته به خانه آمد. بسته ها از هم متفاوت بودند، بخاطری که یکی مردانه و دیگری زنانه بود. بستۀ زنانه، حاوی وسایل و ضروریات زنانه از قبیل شامپو، کریم زنانه برای برطرف کردن موهای پا، وسایل بهداشتی برای تکالیف زنانه، دوای ضد درد و میوۀ خشک بود. بستۀ مردانه حاوی “کلونیا”، عطر مردانه، “سپری” مردانۀ ضد عرق و میوه خشک بود. این خود نشان میداد که صاحبان مارکیت در کارهای شان بی توجه به جنسیت نبوده اند. میتوان ادعا کرد که در دیدگاه بازاریابیِ آنها من و خانمم تنها یک وجه مشترک داشتیم: آنهم میوه خشک. آیا آنها در حال تصدیق نقشهای جنسیتی که جامعه تحمیل کرده است، نبودند؟ آیا آنها پیامی ناآگـــاهانه یی را به خانمم در مورد اینـــکه او باید سردرد و قاعده گی داشته باشد، انتقال نداده اند؟ آیا آنها از لحاظ روانی وی را مجبور نکرده اند که موهای پاهای خود را صاف کند؟ از جانب دیگر، آیا آنها به من نگفته اند که زیر بغلم بوی بد میدهد، بناً باید از “سپری” ضد عرق مردانه استفاده کنم؟ بر روی من ریش میروید، بناً باید آنرا تیغ بزنم؟ این پرسشها میتوانند حاوی جانمایه های مهمی برای راه اندازی یک سلسله بحثهای جدی باشد. از آنجایی که من در تلاش ایجاد نظریۀ فیمنستی خود نیستم، بناً پرسشهای متذکره را بصورت زهرخند تند و ضمنی در مقاله حاضر فرومیگذارم.
هرچند بعضی نقشها و نابرابریهایی وجود دارد که از جانب اجتماع ایجاد شده و از طرف مردها مورد استفاده قرار میگیرند. اما این نیز حقیقت است که زنان و مردان بصورت کُلی از لحاظ طبیعی با هم متفاوت اند و نیازها و نقشهای متفاوتی را دارا میباشند. برای پیروزی عدالت و طبیعت بر سطحی نگری و بی عدالتی، لازم است تا موارد ذیل در نظر گرفته شود:
۱- بزرگداشت و قدردانی مساویانه از تمام نقشها بدون در نظر داشت جنسیت؛
۲- فراهم آوری فرصت مساوی برای هر دو جنس، مرد و زن، تا نقش های شان را آزادانه و مسؤولانه انتخاب نمایند؛
۳- فراهم آوری قوانین لازم برای تضمین و رشد موارد بالا.
آیا لازم است تا تفاوتهای “اصلی و تحمیلی یا فرضی” (میان مردها و زنها) را از هم تمیز دهیم؟
در حقیقت، نیازی نیست تا تفاوتهای طبیعی و اجتماعی را به منظور تأمین رابطۀ بهتر میان هر دوجنس، از هم تمیز دهیم. ما نمیتوانیم از این لحاظ تفاوتها را تمیز دهیم، زیرا ما، در رابطه به تمایل دیدگاههای خود به یکی از دو طرف نمیتوانیم مطمین باشیم و از جانب دیگر، تقریباً ناممکن است تا رابطه عِلی میان تعداد بی نهایتی از مردها و زنها را توضیح داد.
با خانم “کترین آ. مکینن” در رابطه به ردّ آغاز بحث پیرامون مردها و زنها از موضوع تفاوتها، موافق هستم:
“از اینرو در جوامعی که بیشتر نابرابر هستند، نظریۀ تفاوتها مطرح میشود، ولی احتمالاً کمتر میتوانند نتیجه بدهد، زیرا قدرت نابرابر، نمود و واقعیت تفاوتهای جنسیتی را همآهنگ با نابرابریهای جنسیتی ایجاد میکند” (نظریه حقوقی فیمنستی، ویراست شده توسط “کترین ت. بارتلت و روسان کِندی”، مطبعه “ویست ویوو”، آکسفورد، ۱۹۹۱، صفحه ۸۵).
خانم “کترین آ.مکینن” بخوبی توانسته است، امکان ناپذیری جدا کردن تفاوتهای طبیعی را از تحمیلی بیان کند. طوری به نظر میرسد که الگوی غالب فکری و طرز فکری زنان که از طریق ارتباط با مردان شکل گرفته و تعریف میشود، مانعی در برابر ما، برای تفکیک تفاوتهای واقعی از تفاوتهای نا واقعی میگردد. طرز فکری که خانم “مکینن” از آن نماینده گی مینماید، پیشنهاد میکند که تسلط مردها بر زنان خاتمه بیابد؛ بدون اینکه در دام تلاش برای تشخیص تفاوتهای طبیعی بیافتیم.
اما هنوز بعضی تفاوتهایی وجود دارد که یک فرد هوشیار نمیتواند در اصالت آن شک کند: زایمان و اهمیت تغذیه با شیر مادر. با پذیرش تغذیه با شیر مادر به عنوان یک مسؤولیت و تفاوتی که بصورت واضح از لحاظ بیولوژیکی وجود دارد، حد اقل میتوان جلو خطر جدیی را که از جانب گرایش افراطی فیمنستی ایجاد میشود، گرفت. هنگامی که به منظور برابری میان دو جنس کوشش میکنیم، ممکن است در این مبارزۀ قدرت مست شویم و به فرزندان خود صدمه برسانیم؛ صدمه یی که اثرات منفی همیشه گی بر آیندۀ جوامع انسانی خواهد داشت. از اینرو، هدف ما باید ایجاد توازن قدرت میان مردها و زنها باشد، بدون این که با شکاکیت به دنبال تفاوتهای بیولوژیکی میان آنها باشیم؛ زیرا جامعه نمیتواند تجربۀ بی پروایی ایدیالوژیها را همآهنگ کند؛ به ویژه زمانی که بر روی احساسات بنا شده باشند.
“حوا (جنس زن) مسؤول همه چیزهای بد است”
عنکبوت مؤنث پس از برقراری رابطۀ جنسی، جفت خود را از بین میبرد. اجتماعات مورچه ها و زنبور عسل توسط ملکه ها اداره میشوند، نه شاه. از جانب دیگر، میمونها نظام اجتماعی پدرسالارانه را به نمایش میگذارند. طبیعت و انگیزۀ بقا – بدون توجه به تشویشهای اخلاقی انسانها – نقش جنس ها را در جهان حیوانات تعیین میکنند. تاریخ بشریت نیز بر اساس گذشتۀ بیرحمی که در آن جنگیدن برای بقا نسبت به همکاری، بیشتر مهم بود، شکل گرفته است. از آنجایی که قدرت بدنی و روحیۀ تجاوزگرانه برای میلیونها سال در میان انسانها مهم پنداشته میشد، بناً به مروز زمان به ویژه گی های برتر تبدیل شدند. مردها از این ویژه گی ها برای تسلط بر زنان استفاده نمودند و آنها را از لحاظ جسمی و روحی استثمار کردند.
این استثمار، زمانی به اوج خود رسید که مردها، نهادهای دینی تأسیس کردند و یا هم ادیان باستانی را برای تصدیق برتری مردها، تحریف کردند. مفهوم خد،ا در سطح یک تصویر انسانی پایین آمد و چهرۀ مردانه به آن داده شد، چنانچه در بسیاری فرهنگ ها خداوند، “خداوند پدر” خوانده میشود. حتا انجیل، پر نفوذ ترین کتاب در جامعۀ امریکا، تبعیض میان دو جنس را ترویج مینماید. تورات یک گام پیشتر میگذارد و حوا را متهم به فریفتن آدم برای خوردن سیب ممنوعه میکند. سنت پال بنیانگذار واقعی مسیحیت، این ذهنیت را به وضوح بیان میکند:
“زن باید در وضعیت سکون و تسلیمی کامل آموزش ببیند. من به زن اجازه نمیدهم که به کس دیگری آموزش بدهد و یا بر مرد حاکم باشد؛ بلکه او باید خاموش و آرام باشد. حضرت آدم فریب نخورده بود؛ بلکه این زن (بی بی حوا) بود که فریب خورد و گنهکار شد. اما زنان بخشیده خواهند شد از طریق بدنیا آوردن اطفال – اگر به ایمانداری، عشق و پرهیزکاری با در نظرداشت تمام اصول مروجه ادامه دهند” (تیموتاوس ۲:۱۱٫۵).
این و سایر آموزشهای دینی همانند این، بصورت مستقیم و یا غیر مستقیم تأثیر بسیار زیاد، در رابطه به ارزش و نقش جنسها، بر ذهن خود آگاه و ناخود آگاه ما دارد که در نتیجۀ آن، زنان احترام به نفس خود را از دست داده و بصورت اختیاری به برده گی دراز مدت تن در دادند. خانه داری (بودن در خانه و تنظیم آن) برای زنان یک انتخاب نبود، بلکه نتیجۀ عضویت در گروه حوا (جنس زن) و گروه گنهکار بوده است. از اینرو هزارها سال استثمار، نقش زنان را در جامعه تنزل داد. دو وظیفۀ بسیار مهم و مشکل در سطح جهان، به دنیا آوردن طفل و ادارۀ منزل از جانب مردها بی ارزش تلقی شد. چیزی که بسیار بد است، این است که زنان نیز این طرز فکر جعلی را قبول کرده اند.
ایده آل میانه رو؛ پذیرش گوناگونی طبیعی جنسها
اگر چه نقش اساساً طبیعی برای زنان “مادری” (مادر بودن) و “مشارکت” است. اما با آنهم، افراد، مرد یا زن، باید بتوانند خود نقش خود را انتخاب کنند. اگر یک زن تصمیم میگیرد که طفل نداشته و در عوض یک شخصیت کاری داشته باشد، بدون هیچگونه مانع قانونی و چراغ سرخ اخلاقی، باید قادر به چنین کاری شود. از جهت دیگر، “مادری” و “مشارکت” زنان باید از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ اجتماعی مورد قدردانی و پاداش قرار بگیرد. زنده گی بدون ویژه گیهای گوناگون زنان و مردان، بسیار زیاد خسته کننده و مضر برای بقای هر دو جنس خواهد بود. حتا آنعده از فیمنست هایی که رو به همجنسگرایی آورده اند، در صورت نبود اطفال در میان شان، به مروز زمان شوق و علاقۀ خود را از دست خواهند داد. مرگ هر یکی از طرفین همجنسگرا و تبدیل شدن خانه های همسایه به خانۀ ارواح (خالی شدن و بدون طفل بودن خانه ها)، چهره های شان را با ترس مرگ و تاریکی خواهد پوشاند.
بدون رد کردن تفاوتهای اساسی جنیتکی، میتوانیم ادعا کنیم که “روحیۀ تجاوزگرانه و قدرت” دگر نباید ویژه گیهای برتر شمرده شوند. این جنایت تأریخی باید متوقف شود. ما به عنوان نسل “دانش و معلومات” باید گوناگونی طبیعی جنسها را بدون تلاش برای انحراف و یا استثمار آنها، بپذیریم.
تصادفی نبود، در دورانی که قدرت از “بازو” به “مغز” منقل شد، زنان فریاد شأن و آزادی خود را بلند کردند. جنبشی که بنام فیمنیسم مشهور شد، حمایت کامل بسیاری روشنفکران مرد را نیز با خود داشت. جنبش فیمنیستی گسترش یافت و رنگین کمانی را از تمام رنگها به میان آورد. این رنگین کمان، امیدهای زیادی برای آیندۀ بشر را در پی داشت. حالا جنبش فیمنیستی به عنوان آمیزه یی از عکس العملهای عقلانی و غیر عقلانی، ما را به این وادار میسازد که مفهوم جنسیت و نقشهای جنسی را دوباره ارزش یابی و تعریف کنیم.
فیمنیسم لیبرال، قسماً بصورت ناخودآگاه توسط شوونیسم مردانه تحت نفوذ قرار گرفته و اداره شده است. فیمنیسم لیبرال ادعا میکند که مردها “مادری” (مادر بودن) را بی ارزش قلمداد نموده و تلاش میکنند تا زنان را در این نقش بگنجانند. به عنوان یک عکس العمل، کوشش میکنند تا اهمیت حیاتی این کارکرد زنها (مادر شدن) را انکار کنند. درحالیکه بجای انکار از آن باید برای ارزش و شأن آن مبارزه کنند. این استدلال بسیار زیاد متقاعد کننده است، که اگر یک شوهر و کار و بار وی از حمایت و تلاشهای مادی و معنوی خانمش مستفید میشود، پس برای حمایت و قدردانی مالی از “مادر بودن” زن، چرا باید نیمه یی از معاش به خانم داده نشود؟ گذشته از این، بدنیا آوردن و پرورش نسل جدید، یکی از بزرگترین سرمایه ها، برای جامعۀ انسانی است. در جوامعی که نظام اقتصادی سرمایه داری، زن را به عنوان نیمۀ حیات بشریت ارزشگذاری میکند، باید از لحاظ اقتصادی نیز این قشر با ارزش را قدرتمند بسازد. این تنها تشویش سودگرایانه و یا یک راه حل پراگماتیک نیست، بلکه نتیجۀ یک پند جهانی شده است.
مقصر دانستن فیمنیسم برای تمام چیزهای بد!
خانم “کیی ابلینگ”، لیبرال فیمنیست قبلی، نویسندۀ آزاد و مادر مجردِ دختر ۲ ساله، فیمنیسم افراطی، نظریه های سلطه، همجنس بازی زنان، رام شده گی و غیره را در مقالۀ خودش تحت عنوان “ناکامی فیمنیسم” مورد نقد قرار میدهد. با تذکر در بارۀ ملاقات با یکی از جوانان شهری هم سن و سالش، او ادعا میکند که فیمنیسم سبب رهایی مردها شده، نه زنها:
“به نظر من، فیمنیسم بر عکس و برضد زنان عمل کرده است. در سال ۱۹۷۳ میلادی ازدواجی را که میتوانست بهترین باشد ترک گفتم و طفل خود را با قنداقش و یک شماره از مجلۀ فیمنیستی ” Ms. Magazine ” برداشتم. فکر میکردم میتوانم به تنهایی همه چیز را برای خود بسازم. اما در ۱۵ سال گذشته، شوهر قبلی ام با یکتعداد زیادی از زنان ازدواج و زنده گی کرد. با اینکه او پیر میشد، اما زنهای او هنوز در دهۀ سوم زنده گی شان بودند. در عین زمان، من بدون اینکه با کسی ازدواج کنم باقی ماندم. حالا او موترهای ” BMW ” میراند و من از موترهای شهری استفاده میکنم. … فیمنیسم، زنان را به اشیای یکبار مصرف تبدیل کرد. به همین خاطر امروز تعداد زیادی از زنان در سن ۴۰ ساله گی، با تعدادی از اطفال شان، مجرد هستند و باید اطفال را خود پرورش دهند. پولِ حمایت از اطفال شاید تنها برای خریداری یک چند جوره بوت پرداخته شود، اما در کُل فیمنیسم تمام امتیازات شخصی و مالی را به مردان داده است. چیزی که ما در موردش پرسیده شدیم… و تا حدی زیاد هم در اشتباه بودیم، وجود اطفال و وابسته گی متقابل آنها با زنان است. بخاطری که بخواهی نخواهی، زنان طفل دارند. این یک خصوصیت بیالوژیکی است که با آن زده شده ایم. حقیقت این است، که یک زن نمیتواند کاملاً بر مبنای اصول فیمنیستی زنده گی کند، مگر اینکه بعضی خاصیتهای بیولوژیکی خود را از نظر دور کند…. زنان باید آموزش ببینند تا در راستای پرورش اطفال شان خوب عمل کنند. زنان میتوانند تجارتهای کوچکی را آغاز کنند، مشوره دهی کنند، بصورت آزاد بیرون از خانه به نویسنده گی بپردازند. اما زنان نمیتوانند برای ۱۲ ساعت در یک روز در دفتر فعالیت کنند و امروز نمیدانم که چرا ما به این باور بودیم که ما میتوانیم در رأس یک اداره، کاملاً مانند یک مرد قرار بگیریم. تا زمانیکه خصوصیات بیولوژیکی زنها باپرجاست، آنها نمیتوانند بصورت برابر با مردها رقابت کنند. با برگشت زنان به خانه، شاید اقتصاد هم پیشرفت بکند؛ زیرا با برگشت زنان به خانه، فرصت کاری به مردان بیکار پیدا خواهد شد؛ مردانی که بعداً میتوانند خانم ها و اطفال شان را حمایت کنند، درست مانند زمان قبل از روی کار آمدن جنبش فیمنیستی” (نیوزویک، ۱۹ نوامبر ۱۹۹۲، صفحه ۹).
نقد بالا که مبتنی بر تجارب شخصیِ است، یکی از تأثیرات جانبی جنبش فیمنیستی را بازتاب میدهد. بلی در عرصۀ مبارزۀ قدرت شخصی با مردان، بعضی از فیمنیستها، مبارزه را باخته اند. اما نه همۀ فیمنیستها. از جانب دیگر نیز تعدادی از زنان، برنده شده اند و ” BMW ” میرانند! با توجه به پیشرفتهای دراز مدت، زنها پیشرفت کرده و در بسیاری مبارزات عرصۀ حقوقی برنده شده اند، چیزی که بسیار مهمتر است نسبت به میزان زنانی که موتر ” BMW ” دارند. گذشته از این، توانایی نویسنده یی که قبلاً فیمنیست بود، برای بیان نظریاتش و داشتن فرصت نشر آن در مجلۀه یی در سطح ملی، خود یکی از دستآوردهای جنبش فیمنیستی است.
به این باور هستم که جنبش فیمنیستی به زنان کمک کرده و کمک خواهد کرد. تصدیق میکنم که فیمنیسم افراطی، یک سلسله مشکلات را برای زنها ایجاد کرده است. بگونۀ مثال، بعضیها ممکن است مدعی وجود ارتباط بین میزان طلاق و جنبش فیمنیستی باشند. در حال حاضر یکی از دو جفت از طریق طلاق از هم جدا میشوند، که این عمل سبب ایجاد میلیونها خانوادۀ شکسته و اطفالی از لحاظ روانی متضرر و… میگردد. مقصر دانستن فیمنیسم به عنوان یگانه عامل مشکلات اخیر در خانواده های ما به سادگی میتواند تکذیب شود. زیرا عوامل زیادی وجود دارد که سبب مشکلات در خانواده میشود، همچنین مشکلات زیاد دیگری به عنوان میراثهای قبل از جنبش فیمنیستی، مانند خشونت خانواده گی، زنای با محارم و غیره وجود دارد که خانواده ها را متضرر میسازد. بر علاوه، تمامی انواع اصلاحات و انقلابات میتوانند مشکلات متعددی را بوجود بیاورند. جنبش سکیولاریستی در قرن ۱۶ میلادی سبب رنج و اذیت مردم بیشماری گردید. اما منفعت درازمدت اصلاحات واضح و مبرهن است. نسلهای انسانی از ترس تفتیش عقاید و تکفیر برای همیش رها شدند.
فیمنیسم در اشکال میانه رو و افراطی آن، به اکثریت زنها کمک کرده است. فیمنیسم سبب احترام به نفس و احساس هویت در نزد زنها شده است. وقتی اثرات جانبی فیمنیسم لیبرال بصورت کامل درک و شناخته شد، بعداً بخش های صحیح و قابل پذیرش آن توسط جامعه مورد قبول واقع خواهد شد. آزمایش و تجربۀ تأریخی اندیشه ها در جامعه، ابهام میان طبیعت و تربیت را واضح خواهد ساخت. زمانی که زنان از آزادیها و فرصتهای برابر برخوردار شدند، در حقیقت هیچ نیازی نخواهد ب ود تا در راستای جدا کردن آنچه طبیعی است با آنچه غیر طبیعی و کسبی است تلاش کنیم. وقتی زنها از لحاظ اقتصادی توانا شوند و در مورد انتخاب آزادانۀ نقشهای شان در اجتماع مورد احترام قرار بگیرند، هیچگاهی تبعیض جنسیِ گسترده وجود نخواهد داشت.
اتکای اقتصادی زنان بر مردان، از گذشته های دور تا حال، نهاد خانواده را طوری که امروز میبینیم، شکل داده است. در نتیجه، زنان هویت خود را از دست داده و تبدیل شده اند به برده گان مادر؛ زیرا بدون حمایت قانونی و طرح حقوق حقۀ زنان، سلطۀ مردها بر آنان، سرنوشت حتمی شان است. از جانبی هم قوانینی که از طرف فیمنیستها پیشنهاد میگردد، سر انجام دید مردانه نسبت به زنان را تغییر خواهد داد. جنگی که از جانب فیمنیستها براه افتیده است، زمانی به صلح خواهد انجامید که در نتیجه، تغییر دید مردها، احترام دو جانبه در اذهان دو جنس نسبت به یکدیگر شان شکل بگیرد. بعداً، هر یکی از جنسها، آزادانه و با کمال افتخار دست به انتخاب نقش اجتماعی و وظیفۀ خود، با توجه به تواناییها و مسؤولیتهای شخصی، بیولوژیکی و طبیعی خود خواهد زد.
مبارزه میان جنیستها ادامه خواهد یافت تا زمانیکه: ۱) مردها از تمامی امتیازات ناصوابی که از طریق بازو و قدرت بدست می آورند برخوردار باشند، و ۲) زنان تحصیلکرده احساس کنند که آنها از حقوق و فرصتهای برابر برخوردار هستند. کشمکش میان زنان و مردان، برای دهه ها و شاید هم قرنها ادامه بیابد، اما بالآخره خاتمه خواهد یافت. هر دو طرز فکر، فیمنیسم لیبرال و فیمنیسم محافظه کار، پیشگامان رسیدن به کمال مطلوب در این زمینه خواهند بود. تنوع، مسؤولیت مادری، فرصت های کاری، احترام و صلح میان مردها و زنها و پیشرفتهای تکنالوژیکی، عوامل اساسی برای شکل دادن نقش زنان در جامعه خواهد بود. من فکر میکنم وضعیت اجتماعی آیندۀ زنان به نحوی در میان دو ایدیآلِ فکری فیمنیسم لیبرال و محافظه کار قرار خواهد داشت. روز به روز ما میتوانیم فرسایش و تحول نقشهای سنتی را که توسط جامعه تعیین شده است، ببینیم. جنبش فیمنیستی، با چهره های افراطی و معتدل، کولاک و رنگین کمان این اصلاحات بشمار میروند.
خوب، کنوانسیون رفع تمام انواع تبعیض در برابر زنان ( CEDAW )، با وجود بعضی برنامه های سیاسی غیر واقعبینانه گام خوبی است. وضعیت اطفالی که در جوامع مدرن از جانب والدین ترک شده اند و توجه زیادی به آنها صورت نمیگیرد همراه با مشکلات مرتبط به آن، مردها و زنها را بالآخره آگاه خواهد ساخت. در عین زمان به عنوان یک روشنفکر مسلمان استثنائاتی را که از جانب اکثر کشورهای اسلامی بخصوص بنگله دیش و مصر در تطبیق «اعلامیه های جهانی، بخصوص کنوانسیون رفع تمام انواع تبعیض در برابر زنان» در نظر گرفته شده، رد میکنم. هر چند این استثنائات بنام خدا(ج) و اسلام در نظر گرفته میشود، اما در حقیقت خداوند و اسلام هیچ نقشی در این میانه ندارند. این کشورهای به اصطلاح اسلامی، فرهنگ قرون وسطایی را بجای اسلام به عنوان آموزشهای حضرت محمد (ص) که از طریق یگانه کتاب خوب یعنی قرآن ارایه کرده است، جاگزین نموده اند.