صلح پروری در افغانستان

برگرفته از روزنامه ی هشت صبح مورخ ۲۲ عقرب ۱۳۸۹

فشردهٔ متن سخنرانی آقای سلام از آدرس شبکه‌ ٔ جامعهٔ مدنی و حقوق بشر افغانستان و نهادهای مدنی در کنفرانس صلح و عدالت، چهارشنبه،‌ ۱۰نوامبر ۲۰۱۰، هوتل سرینا، کابل.

صلح پروری در افغانستان

بررسی پیش زمینه ها، ‌چالش ها، ‌و تلاش های جاری

باری سلام

صلح، نیاز همگانی

برای هر شهروند داغدیدهٔ‌افغان شاید زیباتر از صلح، بدیل واژه یی؛ والاتر از صلح آرمانی؛ و باارزش تر از صلح، هدفی وجود نداشته باشد. هر فرد ستم کشیدهٔ کشورمان آرزو دارد تا سرانجام کودکان معصوم و‌نسل بالندۀ افغانستان هنگام رفتن به مکتب از جادهٔ مرگ و انتحار عبور نکنند. هر افغان می خواهد تا آبروی بربادرفتهٔ‌سرزمینش احیا‌گردد ودر کنار سایر ملل جهان از زندگی مرفه و شایسته‌شأن انسان برخوردار باشد. در این حال بدون تردید، همگان به صلح نیاز دارند و صلح را از جان و دل می طلبند.

Article11-20-1پیش زمینه ها و مولفه های صلح پروری

صلح در هر کشور جنگ زده و یا در حال جنگ، از خود پیش زمینه ها و مولفه هایی دارد که بدون توجه به آن ها نمی توان به ساده گی از خارستان جنگ به گلستان صلح قدم گذاشت. اگر صلح را به معنای خشکانیدن ریشه های جنگ و از میان برداشتن همه عوامل منازعه معنا کنیم، تازه درخواهیم یافت که آوردن صلح در افغانستان با چه چالش بزرگی روبروست. زیرا، در طول سه دهه ما پیوسته شاهد شکل گیری جریان های سیاسی و فکریی بوده ایم که انگیزه و فلسفه‌ٔ ایجادشان مبارزه‌‌ٔ مسلحانه و رسیدن به قدرت سیاسی از راه خشونت و سرکوب گری بوده است. این جریان ها هرچند یکی پی دیگر به شکست مواجه گردیده اند و از هسته‌ٔ قدرت رانده شده اند اما هر کدام به گونه یی تا به امروز در وجود افراد و یا هم گروه ها و جریان های سیاسی جدید خود را ابقاء کرده اند و در مواردی، به عنوان عوامل بالفعل جنگ و یا هم عوامل بالقوهٔ تشدید منازعه حضور شان را تمثیل کرده اند.

از همین جاست که وقتی سخن از صلح و آشتی به میان می آید گروهی با آن موافق هستند اما گروه دیگر مخالف سخت سر. در چنین وضعیتی آوردن صلح خیلی دشوار خواهد بود چون ممکن است راضی کردن یک گروه مخالف به بهای ایجاد مخالفت های مسلحانه‌تازه تمام شود.

پس نخستین مولفه‌‌‌‌ٔ هر برنامه‌‌ٔ صلح از دیدگاه ما فراگیر بودن آن است. یعنی صلح باید همگانی باشد در غیر آن ممکن است سبب بروز مخالفت های جدید و در نهایت گسترش دامنه‌‌ٔ منازعات مسلحانه گردد.

‫ ***

در گام بعد؛ صلح را نمی توان تنها در آشتی با یک گروه مخالف مسلح خلاصه کرد، بلکه دربرنامه‌ٔ صلح به همه دیدگاه های که می توانند سبب بروز تنش ها و منازعات مسلحانه گردند، باید به صورت ریشه یی توجه شود. مخالفت های مسلحانه در افغانستان از انگیزه ها و عوامل گوناگون سیاسی،‌‌اجتماعی، قومی و حتا فرهنگی ناشی می شوند. ریشه یابی انگیزه ها و عوامل منازعات و پرداختن به آن ها مهمترین پیش زمینه‌ٔ دیگر برای رسیدن به صلح پایدار خواهد بود.

‫ ***

صلح را زمانی می توان به میان آورد که بسترهای لازم اجتماعی برای آن فراهم گردند. افغانستان کشوری است با پیشینهء تاریخی نظام های استبدادی و خودکامه. یکی از عوامل تشدید و ادامه‌ء ‌‌جنگ در افغانستان نابرابری های سیاسی و اجتماعی و برخوردهای تبعیض آمیز در برابر گروه های قومی،‌مذهبی و فرهنگی در طول سال های متمادی بوده است. زدودن این تضادها از طریق توسعه‌ٔ حقوق شهروندی و برابری اجتماعی با استفاده از ابزارهای دموکراتیک می تواند سبب اعتمادسازی در میان لایه های گوناگون جامعه گردد و مخالفت ها در برابر برنامه ‌صلح و آشتی را از میان بردارد. درفرجام بسترهای لازم را برای صلح و ادغام گروه های مسلح مخالف فراهم آورد.

‫ ***

هر طرح جامع صلح باید برنامه توسعهء‌‌سیاسی و اقتصادی را به صورت همزمان در برداشته باشد؛ به گونه یی که همه شهروندان یکسان و برابر از فرصت ها و امکانات برخوردار باشند و گرایش های قومی،‌نژادی، مذهبی و جنسیتی در فراهم آوری و تقسیم امتیاز موثر نباشند. امتیازدادن و برتری دادن به گروه های خاص می تواند سبب بی باوری و بی اعتمادی در برابر هر گونه برنامهء ملی به ویژه صلح سازی گردد.

‫ ***

صلح پروری یک روند ملی است و بر سرنوشت همه شهروندان تاثیرگذار خواهد بود، از این رو باید از مشروعیت ملی برخوردار باشد. مشروعیت ملی زمانی به میان خواهد آمد که در مورد برنامهء صلح و روش های رسیدن به آن اجماع عمومی در سطح جامعه شکل گرفته باشد. این اجماع عمومی می تواند در پی گفتمان ملی به دست آید. از طریق گفتمان ملی مردم باید بدانند که صلح با چه معیارها و شرایطی تحقق می یابد. برنامهء‌‌ صلح بر چه هدفمندی هایی استوار است. این برنامه چه آیندهٔ سیاسیی را برای شهروندان در پی خواهد داشت. از تطبیق این برنامه، برای هر شهروند چه سود و زیانی می رسد. وقتی این درک و آگاهی در میان مردم با استفاده از ابزارهای اطلاع رسانی و تربیون های اجتماعی نهادینه شد،‌مردم قادر خواهند بود تا آراء و نظرات شان را در این رابطه شکل دهند. آنگاه متولیان برنامهء ‌صلح، مکلف اند تا سروی ها و نظرسنجی هارا به راه اندازند و دیدگاه ها،‌برداشت ها و نگرانی های شهروندان در قبال مسالهء ملی شان را بررسی کنند. در روشنی این دریافت ها باید برنامهء ‌صلح گام به گام طراحی شود و سپس به مردم پیشکش گردد. در چنین صورت است که برنامهء صلح از حمایت گستردهٔ‌مردمی برخوردار خواهد گشت، شهروندان با آن همصدا و همنوا خواهند شد و در اجرای آن خودرا سهیم خواهند ساخت. در ارتباط به مسالهء ‌افغانستان،‌به اجماع منطقه یی و فرامنطقه یی هم نیازمندیم. شناسایی و از میان برداشتن عوامل بازدارندۀ ناشی از بازی های منطقه یی و فرامنطقه یی جادۀ رسیدن به صلح را هموارتر می کند.

‫ ***

مهمترین مولفهء دیگر برای ایجاد صلح پایدار و عادلانه، پاسداری از حقوق و آزادی های اساسی شهروندان – به ویژه اقشار آسیب پذیرـ است. صلح بدون عدالت و آزادی های سیاسی و مدنی به استبداد و خودکامه گی می انجامد. امنیت خود در معنای وسیع آن تنها مشمول امنیت فزیکی نیست بل امنیت فردی، اجتماعی و اقتصادی را نیز در برمی گیرد. ‌از این رو،‌مهمترین چالش در برابر برنامهء صلح افغانستان، پاسداری از حقوق و آزادی های مدنی و سیاسی شهروندان افغان است که برای رسیدن به این حقوق و آزادی ها، بهای بزرگی پرداخته اند و حاضر نیستند این ارزش ها به معامله و سودا گذاشته شوند.

***

رسیده گی به آلام قربانیان منازعات لازمهء‌هر برنامهء صلح و آشتی فراگیر می باشد. احیای مجدد آسیب دیده گان جنگ و ایجاد درک همگانی از آلام و مصیبت های رفته بر گروه ها و اقشار گوناگون اجتماعی سبب خواهد شد تا روحیهء عقده گشایی و انتقام کشی ضعیف گردد و در مقابل فرهنگ شکیبایی و همدیگر پذیری تقویت گردد.

***

مولفه ها و لوازم مهم دیگری نیز وجود دارند که برای تعمیم فرهنگ صلح و گسترش روحیهء صلح پروری در سطح جامعه ضروری می باشند از جمله راه اندازی برنامهء های سودمند آموزشی، گسترش حاکمیت قانون، رسیده گی به پرونده های مهم جنگی … که پرداختن به همهء‌آن ها به زمان بیشتر نیاز دارد.

برنامهء ‌صلح و آشتی با طالبان

اکنون پرسش عمده در برابر برنامهء‌ صلح و آشتی با طالبان این است که صلح، چگونه، از چه راهی،‌با کدام معیارهایی و با چه بهایی تحقق خواهد پذیرفت.

ما بدین باوریم که افغان ها برای رسیدن به صلح، دستیابی به حقوق شهروندی و زنده گی آبرومندانهء ‌انسانی، بیش از سه دهه انتظار کشیده اند. این انتظار می تواند طولانی تر باشد به شرط آن که در پایان کار صلح واقعی و عادلانه نصیب مردم شود. صلحی که درخور شأن مردم افغانستان باشد و دارویی برای تسکین آلام و مصیبت های سه دههء اخیر.

ما فکر می کنیم: صلحی که طرحش را یک کارشناس خارجی به زبان خودش نوشته باشد و سپس متن ترجمه شدهٔ‌آن را ما به عنوان استراتیژی صلح در افغانستان به کار ببندیم،‌بدون شک هیچ گونه پیامد مثبتی را در خصوص تامین صلح سراسری به همراه نخواهد داشت.

صلحی که طرحش را چند سیاستمدار افغانی در تبانی با چند کارشناس داخلی و خارجی – که در شناخت ارزش و ضد ارزش پیرو دیدگاه های تنگ و تاریک خودشان هستند – تهیه گردیده باشد هرگز ثمر نخواهد داد. صلحی که مبتنی بر طرز دید خاص سیاسی و یا قومی باشد و یا هم بر پایهء معامله های سیاسی میان چند سیاستمدار دیروز و امروزاستوار باشد، جامعه را از بحرانی به این پیچیدگی نمی تواند بدر کند. طرح های فروان صلح در دوران رژیم کمونیستی، در زمان حکومتداری مجاهدین و نیز در وقت زمامداری طالبان از سوی حلقات درونی و بیرونی روی دست گرفته شدند، اما به دلیل نبود زمینه های واقعی صلح پروری ‌به ناکامی انجامیدند. اکنون آن تجارب ناکام را نباید تکرار کرد.

در مورد طرح صلح و آشتی با طالبان که از سوی حکومت افغانستان و شورای عالی صلح دنبال می شود قضاوت های گوناگون وجود دارند. نهادها وساختار های سیاسی، اجتماعی و مدنی در برابر این طرح واکنش های متفاوتی دارند که به صورت فشرده آن ها را می توان در سه کتگوری دسته بندی کرد. یا به بیان دیگر، در واکنش به این طرح تا به حال سه جریان عمده تشخیص داده شده اند:

جریان اول، موافقان طرح صلح و آشتی

دراین جریان دسته ها، نهاد ها و ساختار های گوناگونی پهلوی هم قرار گرفته اند که عده یی را بر می شماریم:

‫ – نخست، حکومت افغانستان و حامیان آن در درون ساختار و ترکیب دولت.

‫ دوم،‌گروه ها و جریان های سیاسیی که از نگاه فکری و ایدیولوژیک با طالبان نزدیکی دارند. (اکثریت شان در شورای عالی صلح حضور دارند).

‫ – سوم، گروه های فکری و سیاسیی که فکر می کنند آماج و قربانی اصلی جنگ جاری، یک قوم خاص است و باید به این وضعیت پایان داده شود.

‫ – چهارم،‌نظریه پردازانی که فکر می کنند سایر گروه های متهم به جنایات جنگی و ناقضان حقوق بشر در بدنهء دولت حضور دارند بنابراین شورشیان نیز حق دارند به این ساختار بپیوندند.

‫ – پنجم، آن بخشی از مردم عام که در نتیجهء جنگ های جاری بر ضد شورشیان حقوق اساسی شان پامال گردیده و فکر می کنند آشتی با طالبان می تواند ‌آن ها را از بند این سرنوشت وحشتناک نجات دهد.

‫ – ششم،‌آن دسته از نظریه پردازانی که معتقدند طرح صلح کنونی جامع و کارآ‌ست و نتایج ثمربخش به همراه خواهد داشت.

جریان دوم، مخالفان طرح صلح و آشتی

از دسته ها و گروه های که به طرح صلح و آشتی چندان روی خوش نشان نمی دهند می توان از این ها نام برد:‌

‫ – نخست، اپوزیسیون سیاسی حکومت و حامیان آن در درون ساختار دولت که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم طرح صلح حکومت را ‌رد می کنند.

‫ – دوم، گروه ها و جریان های رقیب طالبان که برگشت طالبان به ساختار سیاسی را معادل حذف خویش از صحنه سیاسی دانسته و در برابر آن از خود ایستادگی نشان می دهند.

‫ – سوم، نظریه پردازانی که مدعی اند طالبان دارای ایدیولوژی سازش ناپذیرند و تا زمانی که ایدیولوژی طالبان شکست نخورد، آنان به مصالحه و برگشتن به زندگی عادی تن نخواهند داد.

‫ – چهارم کسانی که باور دارند،‌حضور سایر گروه های ناقض حقوق بشر نمی تواند توجیه قانونی و عقلانی برای پیوستن شورشیان به بدنهء دولت باشد.

‫ – پنجم، آن بخشی از مردم عام که قربانی کشتارهای دسته جمعی و شکنجه های طالبان در گذشته بوده اند و از برگشت طالبان در خوف و هراس اند.

‫ – ششم، منتقدانی که باور دارند برنامهء ‌صلح یک پروژهء سیاسی حکومت در تبانی با حلقات خارجی است که به منظور پیشبرد و تامین منافع گروه های خاص سیاسی، گرفتن امتیاز و رساندن طالبان به قدرت سیاسی اعمال می گردد.

جریان سوم، گروه های ارزش گرا

در جریان سوم نهادهای جامعهء مدنی و گروه های مدافع حقوق بشر قرار دارند. شکی نیست که بخشی از دیدگاه ها و نگرانی های موافقان و مخالفان طرح صلح در نظرگاه نهادهای مدنی و حقوق بشری به گونه یی بازتاب یافته اند. اما از دید ما محک اصلی برای تعیین معیارها و چندو چونی برنامهء صلح حکومت، همان مولفه ها و پیش زمینه های هستند که در بخش پیشین این نبشته آن ها را توضیح دادم.

با توجه به معیارها و مولفه های بیان شده در ارتباط به طرح صلح حکومت، به صورت فشرده به چند نتیجه اساسی می توان دست یافت:

– نخست، هرگونه برنامهء صلح در اصول، ابتکار ستودنی و با اهمیت است اما ما بدین باوریم که برنامهء ‌صلح حکومت از نگاه کارآیی فاقد ویژه گی های لازم برای گسترش فرهنگ صلح پروری می باشد زیرا در آن به انگیزه ها و عوامل اساسی‌ادامهء ‌منازعه و ریشه های آن توجه نشده است. ممکن است در روند آشتی با مخالفان مسلح پیشرفت هایی صورت پذیرد اما این امر به تنهایی نمی تواند امنیت و ثبات را در درازمدت تضمین کند.

– برنامه صلح حکومت در سطح کشور به نسبت عدم آگاهی درست مردم و عدم مشارکت شهروندان در روند شکل دهی این برنامه از حمایت همه اقشار جامعه برخوردار نیست. به عبارت دیگر این طرح در پی یک گفتمان ملی مستمر و گام به گام به میان نیامده و از اجماع ملی بهره نگرفته است.

– در ترکیب شورای عالی صلح بیشتر بر شرکت افرادی تاکید گردیده است که از نگاه فکری و پیشینهء کاری با طالبان قرابت دارند و یا هم کسانی در شورا حضور دارند که در گذشته در رویارویی با طالبان قرار داشته اند. افراد مستقل و نخبه – به ویژه کسانی که با چگونگی ایجاد زمینه های صلح و آشتی آشنایی دارند – حضور خیلی کم رنگ و نمادین دارند. تعداد محدودی نیز از نام جامعهء ‌مدنی در ترکیب شورا دیده می شوند که به هیچ وجه به معنای حضور واقعی نهادهای مدنی نمی توان از آن یاد کرد.

– با وجود این کمبودها،‌کارکردهای شورای عالی صلح به گونه یی شاید و باید شفاف نیست. گزارشدهی لازم از جریان کار و برنامه های شورا به مردم، بسیار اندک و ناچیز بوده است.

– در بعد منطقه یی، برنامهء‌‌ صلح حکومت از جانب کشورهای منطقه که در منازعات افغانستان مستقیماً دخیل اند حمایت نمی شود. با وجود وعده های دیپلماتیک و حکومتی،‌شواهد نشان می دهند که عمال دولت های همسایه به حمایت شان از شورشیان ادامه می دهند و در نتیجه منابع و تلاش های صلح را به هدر می دهند.

‫ – به علت تقابل های که درماه های اخیر میان حکومت افغانستان و حلقات جامعه جهانی به میان آمده است، پشتبانی خالصانهء کشورهای مهم جهان ـ از جمله امریکا ـ در قبال طرح صلح افغانستان مورد تردید جدی قرار دارد.

سفارش ها و پشنهاد ها

به منظور جلوگیری از سوء استفاده های سیاسی و انحراف برنامهء صلح از مسیر تعیین شده، در این مرحله لازم است دست کم، نکته های زیر به صورت جدی مد نظر گرفته شوند:‌

‫ – هراقدامی که حکومت و شورای عالی صلح در راستای مذاکره با مخالفان انجام می دهند، باید به آگاهی مردم رسانیده شود.

‫ – توافقات در هر سطح و به هر شکلی که انجام می شود، باید با حفظ معیار های سیاسی و حقوقی به صورت مکتوب و مستند باشند و در اختیار رسانه ها قرار داده شوند.

‫ – جزییات توافقات باید مشخص شوند و خواسته های طرفین توافق کننده همراه با امضاهای آنان به صورت مکتوب ثبت و نشر گردند.

‫ – دولت و جامعهء‌‌جهانی باید شفافیت این پروسه و رعایت شرایط و خطوط سرخ را در همه حالات و موارد تامین و تضمین کنند.

موضوع بحث

می خواهم این سفارش ها و پشنهادها را با یک فرضیه و چند پرسش به پایان ببرم تا زمینه را برای بحث های بیشتر و مفیدتر مساعد گرداند و در پایان کار بتوانیم پیشنهادها و سفارش های مشخص تری را به نشانی دولت و جامعهء ‌جهانی ارائه دهیم.

حال اگر فرض بر این باشد که طالبان به عنوان طرف مذاکره با حکومت افغانستان به توافق برسند و در ظاهر شرایط دولت افغانستان را که همانا پذیرش قانون اساسی، قطع پیوندها با القاعده و دست کشیدن از خشونت است، بپذیرند و به دولت بپیوندند، آنگاه چه واقع خواهد شد؟ در بدل این توافق و پذیرش، دولت به طالبان چه تحفه یی خواهد داد؟

‫ – چه کسی تضمین خواهد کرد که توافقات با طالبان شفاف خواهد بود و دولت پنهان کاری نخواهد کرد – با توجه به این حقیقت که سیاستمداران وعده های شان را تا زمان رسیدن به اهداف شان نگه می دارند؟

– آیا تضمینی وجود دارد که شورای عالی صلح با توجه به ترکیب کنونی،‌حقوق اساسی شهروندان به ویژه حقوق زنان را به معامله نخواهد گذاشت. و هرگاه چنین شد پیامد آن چه می تواند باشد؟

‫ – هرگاه طالبان قانون اساسی را بپذیرند اما در خفا با حکومت توافق کنند که پس از پیوستن به دولت، لویه جرگه برگزار گردد و قانون اساسی مطابق به خواست آنان تغییر کند، آنگاه سرنوشت دموکراسی، حقوق بشر و دستاوردهای نه سال گذشته – که خطوط سرخ این مذاکرات هستند – چه خواهد شد؟

‫ – آیا جامعهء جهانی می تواند تضمین دهد که مذاکرات صلح به احیای تفکر طالبانی و رژیم طالبانی نخواهد انجامید؟

ـ با آمدن طالبان، شعارمشارکت سیاسی دستخوش چه تغییراتی خواهد شد؟

– و سرانجام،‌با پیوستن طالبان در بدنهء‌دولت، آیا ما با یک آدرس جدید سیاسی سروکار خواهیم داشت یا یک گروه مدغم شده؟

پایان

رویکردها:

ملک ستیز، مقالهء پژوهشی، صلح پروری نیاز اولیه برای افغانستان

دیدگاهتان را بنویسید