اگر جامعۀ قانونمند و مردم آگاه داشته باشیم، قانون میتواند در کاهش خشونت ها موثر باشد

نیلا اکبری خبرنگاردرهرات با پرسشهای خالده خرسند

بانو نیلا اکبری شما به عنوان یک زن، خشونت را چگونه حس کرده اید؟

Discuss05-31■ من به عنوان یک انسان، خشونت را پدیده یی میدانم که ریشه های آرامش یک جامعه را از هم پاشیده و باعث مشکلات مداوم میشود. و اما در این فضایی که مردم در برخورد های سادۀ روز مرۀ خود با نوعی پرخاشگری و نا متعادل رفتار میکنند ،حس کردن خشونت تجربۀ ساده است که روزانه چندین بار با اشکال مختلف درک میگردد؛ چه در محیط کوچک خانه که به نوعی با آن دچار هستیم و یا وقتی بیرون از خانه مبرویم .

در محیط خانه مثلا باید از زنهای فامیل بشنویم که میگویند بالاخره شما زن هستید و کارهایی که میکنید بی فایده است ؛چون روزی عروسی کرده و قرار است خانه نشین شوید؛ که توان فهماندن آنها هم صبر ایوب میخواهد و عمر نوح …

داد و صد بیداد از جامعۀ سنتی و بسته یی که نفس کشیدن را برای زنان تنگ کرده و اما مردان را اجازۀ بی بند و باری داده است و اینجا ست که تجربۀ درد آوری را دچار میشویم. از نگاه طعنه آمیز مردم گرفته تا برخورد های دو گانۀ مسؤولین نهادهای دولتی و غیر دولتی، انسان را گاهی از زن بودن پشیمان میسازد و آرزو میکند که به گوشۀ تنهایی برود تا آفت نرسد. اینجاست که حقیقت زندگی دچار نوعی پاشیده گی و پراگنده گی میشود؛ طوری که در روح انسان رخنه کرده و مایۀ درد ورنج انسان میگردد.

□ برخی معتقدند که خشونت ورزی ریشۀ عمیق در تاریخ زنده گی بشر دارد، آیا ممکن نیست که خشونت بطور کلی از عملکرد بشر زدوده شود؟

■ این که خشونت ریشه در تاریخ زنده گی انسانها دارد شکی نیست؛ ولی این را هم باید به یاد سپرد که انسانیت زودتر قدم به هستی گذاشته و در ذات انسانها رشد نموده است؛ اما نیاز وجود دارد که باید بیشتر به غرایز انسانی اهمیت داده شود و فرصتها مهیا گردد تا انسانها با خود نفس تازه کنند و انسانیت را به فراموشی نسپارند .

اگر خواسته باشیم که خشونت را کلأ از زندگی انسانها دور سازیم کار بسیار بسیار مشکلی خواهد بود و نیاز به زمان بسیار طولانی دارد. در کنار آن باید تهدابها و ریشه های زنده گی با بنیاد انسانی را که از گذشته باقی مانده، آب داد و پرستاری نمود که زود رشد کند و بارورگردد؛ ولی با این نظریه که خشونت ریشه در تاریخ دارد، نباید به خود و دیگران این اجازه را بدهیم که زمینه یی ایجاد گردد و از آن استفادۀ ناجایز صورت گیرد. اینجا ست که باید انسانهای آگاه قدم به میدان گذاشته، اول خود را و بعد دیگران را با لباس انسانیت ملبس سازند .

□ آیا خشونت نوع مثبت و منفی دارد؟

■ درمطالعات پیرامون موضوع خشونت، با نوع منفی و مثبت آن آشنایی پیدا کرده ام؛ ولی به نظر من هر نوع خشونت حتی اگر تأثیر مثبت داشته باشد، چون خارج از اصول انسانی است برایم قابل پذیرش نیست و من معتقد به منفی و مثبت بودن آن نیستم. با وجود آنهم در روحیۀ کسانی که با جنگ و اجبار بزرگ شده اند، گاهی روشهایی که با نوعی ظلم و ستم همراه باشد، نتیجه داده است و بنا به این دلیل، گفته میشود که مثبت بوده و تأثیر گذار هست؛ ولی در صورتیکه بتوانیم به ریشه های عمیق زنده گی انسانی بازگردیم و نسلی را دور از دغدغۀ برخوردهای غیر انسانی پرورش دهیم، آن وقت نوع مثبت تعریف شدۀ خشونت نیز جواب نخواهد داد.

پس بهتر آنست که از آغاز کار بر روی آن بستر سازی صورت گیرد تا در آینده، زنده گی روشنی برای نسل آگاه فراهم شده و روحیۀ انسانی در لحظه های زنده گی بشر رخنه کند و فرصت دوباره تازه شدن و تولد شدن بدهد.

□ خشونت در جامعۀ افغانی ما، گاهی تبدیل به عملکرد طبیعی شده و متاسفانه خشونت پذیر، در مواردی خشونت را حق خشونتگر میداند، در این مورد چه کار میتوان کرد؟

■ بلی! این حقیقت است که خشونت پذیر این حق را به خشونتگر داده و اصلاً آنرا یک عمل اشتباه آمیز یا نا حق نمیداند. من چندی پیش برای تهیۀ گزارشی به یکی از دهات مربوط ولسوالی شیدایی ولایت هرات که فاصلۀ نزدیکی با شهرهرات دارد، رفته بودم. جالب این بود که اکثریت و اگر مبالغه نشود، تمام زنان آن محل معتقد بودند که مردی که زن خود را نزند مرد باغیرت و به گفته آنها مرد کاملی نیست و همچنین در صورتیکه زنی اعتراض کند، جامعه او را زنی بی پروا و طرد شده میداند. پس در جامعه یی که مردان و مخصوصاً زنان، باور های دور از منطق و میراثی دارند، نمیتوان تنها خشونتگر را محکوم کرد، آنجا که نشان میدهد، این خشونت پذیر است که زمینه را برای خشونتگر مهیا میسازد و همچنین این باور را به نسل بعد از خود انتقال میدهد. پس نیاز مبرم بر اینست که مردم به سوی آگاهی قدم بگذارند و مخصوصاً شخص یا گروه خشونت دیده این را بپذیرد که خشونت علیه او اشتباه بوده و او باید اعتراض کند و حق انسانی خود را بدست آرد.

□ پژوهشها همواره زنان را قربانیان اصلی خشونت میدانند ،چرا این قشر از این جهت چنین آسیب پذیر است؟

■ زنان با از دست دادن چرخهای اقتصادی و اجتماعی خود، دچار نوعی محدودیت شده و با گذر و مروری بر تاریخ، میتوان تهدابهای این محدودیت را به طور واضح دید. از زنان، انسانهای وابسته به دیگران ساخته اند که این خود از استقلال فردی آنها کاسته است. تا حدی که در جامعۀ افغانی، امروز یک زن دور از هویت خود باقیمانده و آنقدر وابسته به مرد فامیل خود شده است که بدون او از زوایه های گوناگونی دچار مشکلات متعدد میشود. از نداشتن یک لقمه نان و سر پناه گرفته تا ضعف شخصیت اجتماعی او …اینجاست که زن آهسته آهسته نقش یک قربانی را به خود گرفته و در هر برخورد، جزء لیست ضعیف ترین ها و آسیب پذیر ترین ها ثبت میشود .

□ خانواده نهاداجتماعی است که زن و مرد در آن باید احساس آرامش نمایند. به نظر شما چه عواملی محیط امن خانه را به فضای پر تشنج بدل مینماید؟

■ در جامعۀ ما وقتی تهداب زنده گی مشترک گذاشته میشود، معمولأ دو فردی که قراراست با هم زنده گی را شروع نمایند، انتخاب کننده نیستند و انتخاب از سوی دیگران صورت میگیرد و در کنار آن، نوعی شناخت و معرفت بین طرفین وجود ندارد تا حدی که قبل از عروسی حتی یکدیگر را نمی بینند و بین آنها هیچ رابطه یی وجود ندارد و ناگهان بدون کدام هدف و یا برنامه یی، زنده گی مشترک را آغاز میکنند و اگر انسانهای آگاه باشند، بعد از شروع زنده گی مشترک، کوشش به بوجود آوردن تفاهم و احساس دوستی را میکنند؛ درغیر آن زنده گی آنها با تشنجهای مداوم جریان خواهد داشت و از آن بدتر که خود را مجبور به پذیرفتن و ادامۀ آن زنده گی میدانند. در صورتیکه به آنها حق انتخاب داده شود و مهر مجبوریت برخود نزنند، شاید آنها با انگیزۀ بیشتر در کنار هم بمانند و در صورتیکه در زنده گی شناخت، تفاهم و احساس دوستی وجود نداشته باشد در آن خانه یافتن آرامش برای همه مشکل است .

□ از دید شما قوانین تا چه حد می تواند در کاهش خشونتها مؤثر واقع گردد؟

■ در قوانین افغانستان تا حد وسیعی به زنان توجه شده است و تصویب قانون منع خشونت علیه زنان میتواند مثال خوبی در این باب باشد؛ ولی سوال دیگری که مطرح میشود اینست که آیا تنها تصویب این قانونها ارزشمند است و یا اجرا شدن آنها؟

افغانستان کنونی با این شیوۀ زندگی مردم و نبود یک حکومت قانونمند، عامل خوبی برای اجرا نشدن قانون میباشد. تا حدی که در ساحۀ شهر ها هم به قانون ارزش قائل نمیشوند و هنوز هم مثل کشور بی قانون درآن مردم زندگی میکنند. باید اضافه کرد که تنها حکومت نه بلکه این مردم نیز هستند که قانون را مراعات نکرده و حتی از قانون و وظیفۀ شهروند آگاهی ندارند. در چنین اجتماعی است که رسم و رواجها جای قانون را گرفته و نشست های فامیلی و بزرگان اقوام، جای خود را به محکمه ها میدهند. پس در چنین شرایطی قانون نمیتواند تأثیر زیادی در کاهش خشونتها داشته باشد؛ ولی در صورتیکه جامعۀ قانونمند و مردم آگاه داشته باشیم در آنصورت، قانون میتواند در کاهش خشونتها موثر باشد .

با نو نیلا اکبری ،از صحبت های همه جانبۀ شما سپاسگزارم.

■ ازشما هم تشکر.

دیدگاهتان را بنویسید