جامعۀ مدنی، جامعۀ روا دار

سخن این شماره

جامعۀ مدنی، جامعۀ «روا داری» است و حد اقل نمیتوان جامعۀ مدنیی یافت که در آن روا داری اهمیتی بنیادین نداشته باشد. روا داری چیست؟ روا داری یا مدارا یعنی دیگران را بر طریق معقول و معمول خود شان پذیرفتن. البته روا داری – مثل هر جلوۀ دیگر حیات انسانی- هرگز تعریف کاملی نخواهد یافت. مثلاً اگر کسی طریق معقول و معمول خود را آدم کشی میداند، روا داری در مورد او بی معنا میشود.

Angara10-04روا داری موضعی عملی است و در آزمون روابط جمعی، کیفیت خود را نشان میدهد. اما پی سنگ این موضع عملی، بر زمینۀ نگرشی نظری نسبت به انسان و قابلیتها و خطاهای او استوار است. به بیانی دیگر، آن کس که انسان شناسی اش به روا داری راه میدهد، در عمل هم با شجاعت و عمق بیشتری مدارا میورزد. انسان شناسی یعنی همت گماردن به شناخت آدمی در احوال مختلف اش: انسان ِ فرد، انسان در جمع، انسان در تن، انسان در فرهنگ، انسان در تاریخ، انسان در جغرافیا، انسان دردین، انسان در جنگ و از این قبیل. شناختن این انسان در این احوال، و در بیش از اینها، به گرد آوردن اطلاعات نیاز دارد. هر کس که «بخواهد که بشناسد» نیازمند داده ها و خبرها میشود. کسب و ثبت اطلاعات، پایۀ هرگونه انسان شناسی است و از جمله انسان شناسیی که به روا داری راه بدهد نیز سخت محتاج اطلاعات است. روا داری در خلاء بی خبری، معنا و شکل نمی یابد. اگر کسی فقط خود را بشناسد و از جهان پیرامون خود « و تنوع و تکثری که در آن هست » بی خبر باشد، چنین کسی نمیتواند اهل روا داری باشد. چرا که روا داری تنها در آزمون روابط جمعی به محک زده میشود. آدم روا دار میداند که در عالم کثرت زندگی میکند و در این جهان باورها، ذوقها، خواسته ها و پسند و نا پسندهای متفاوت بسیاری وجود دارند. او بی خبر نیست؛ فردی مطلع است که اهمیت و ارزش اطلاعات خود را میشناسد.

اما همین فرد که جز به مدد اطلاعات خود نمیتوانست تکثر جهان انسانی را دریابد، برای این که بتواند فردی روا دار باشد، اهمیت اطلاعات خود را به عمد نفی میکند. به این شرح:

او که به باورهای خود صمیمانه پای بند است، میداند که در این جهان، باورها، ذوقها و راه و رسمهای دیگری هستند که با معتقدات دینی و فرهنگی او متفاوت یا ناسازگار اند. با خبر بودن از چنین چیزی میتواند در او حد اقل دو گونه واکنش برانگیزد:

یک – او چون میداند که تنها طریق صواب همان است که به عنوان راه ِ زندگی خود برگزیده، همۀ باورها و راه و رسمهای دیگر ِ ناسازگار با باورها و مواضع خود را باطل میشمارد و صاحبان شان را مردمانی گمراه به حساب می آورد.

دو– از اطلاعاتی که در مورد باورها و راه و رسمهای مکثر در جهان به دست آورده، پلی به سوی قضاوتهای نفی کننده نمیزند؛ در آستانۀ دواری کردن، توقف میکند و از قضاوت کردن می پرهیزد. یعنی دقیقاً درهمانجا که باید با تکیه بر اطلاعات خود به نفی و ابطال عقاید و باورهای دیگران بپردازد، مکث میکند و با پرهیز از قضاوتی نفی کننده، عملاً بر اطلاعات خود چشم میپوشد و اهمیت قضاوت ساز شان را عمداً نفی میکند. این یعنی دیگران را بر طریق معمول و معقول خودشان پذیرفتن. چنین فردی در برابر ِ کسی قرار میگیرد که وقتی با عین همین اطلاعات رو به رو میشود، فوراً برایش قطعی میشود که چون دیگران بر خطایند، حتماً باید بی درنگ، باورها، ذوقها و سبکهای زندگی شان را باطل اعلام کند و دیده به «بد دیدن» شان بگشاید و دست به تحقیر شان بزند.

نمیتوان پایه ها و جلوه های متنوع و متکثر حیات اجتماعی مردم یک کشور را نپذیرفت و در همان حال، سودای جامعۀ مدنی در سر داشت. روا داری یعنی قبول کردن که اگر در یک جامعه، همۀ باورها، سلیقه ها و سبکهای زندگیِ همرنگ، همپایه، هم مایه، هم سنخ و همسو نشوند، عیب و نقصی در کار نیست و نباید از چنین وضعی نگران شد و از پی چاره جویی برای آن بر آمد.

در افغانستان، جامعۀ مدنی هنوز رخ ننموده و از همین رو حتا در مواردی که نمونه هایی از رواداری می بینیم ، مدارایی واقعی و پایدار را تجربه نمیکنیم. مثالی از قلمرو مذهب بدهم:

در کشور ما دو مذهب عمده (به لحاظ تعداد پیروان) تسنن و تشیع وجود دارند. پیروان این دو مذهب به صورت کلی یک دیگر را تحمل میکنند و از همدیگر با عنوانهای « براداران اهل تشیع و برادران اهل تسنن» نام میبرند. مبنای این تحمل و مدارای نسبی چیست؟ پاسخ روشن است: مبنا، برجسته کردن اشتراکات و چشم پوشی بر اختلافات است. کار با این مبنا طرفدار زیاد دارد و محاسن آن در قلم و زبان خیراندیشان و مصلحت سنجان، پیوسته تبلیغ و تکرار میشود. میگویند سنیان و شیعیان هر دو مسلمان اند؛ هر دو به پیامبر اسلام، قرآن مجید و قیامت اعتقاد دارند و اختلافات شان در امور فرعی است. حال، عقل سلیم میگوید که وقتی دو انسان در پایه ها و اصول دین، هم باور و هم آهنگ باشند، دیگر معنا ندارد که بر سر فروع و شاخه ها با همدیگر عناد بورزند. این رویکرد، به ظاهر مقبول و منطقی است، اما با پیش فرضهای روادارانۀ یک جامعۀ مدنی پاک بیگانه است. چرا که در این رویکرد، ابتدا اطلاعات شیعه ها و سنی ها از دینداری همدیگر، به دو دسته تقسیم میشود:

یک – اطلاعات پایه و کارساز
دو – اطلاعات فرعی و درجه دو

و آنگاه هر طرف به نوبت خود به این اطمینان میرسند که در بخش اطلاعات ِ پایه و کار ساز ( یعنی در مورد ایمان به خدا و پیامبر و قرآن و معاد) طرف ِ مقابل مشکلی ندارد. اطلاعات فرعی و درجه دوی هر دو طرف هم پرده از رخ مسایلی بر میگیرند که اهمیت بنیادین ندارند و میتوان با کمی زحمت نادیده شان گرفت. اما روا داری مدنی وقتی پدیدار میشود که ما با درونمایۀ اطلاعات پایه و درجه یک و بسیار مهم مان، درگیر شویم و این نوع اطلاعات مان را از مسند اقتدار فرود بیاوریم و قدرت ِ«قضاوت ساز» منفی شان را از کار بیندازیم. در این صورت مثلاً یک شیعه یا سنی با خود میگوید :

«من میدانم که فلان شیعه یا سنی، فلان اعتقادات را دارد و میدانم که آن اعتقادات به صورت عمیق و بنیادین با باورهای من ناسازگار اند. حتا فکر میکنم که او کاملاً بر خطا است. با وجود این، من روا میدارم که او در زیست – جهان ذهنی و عینی خود بر همان طریق برگزیدۀ معمول و معقول خود بماند و رستگاری را در همان مجموعۀ عقیده و عمل مطلوب خود بجوید».

نقطۀ عزیمت ِ روا داری، حذف اختلافات و تحویل کثرت به وحدت نیست. رواداری از پذیرش صمیمانۀ تفاوت و اختلاف و تکثر آغاز میشود. در روا داری به جای نفی و طرد باورهای دیگران و چلیپا کشیدن بر طریقهای معمول و معقول برگزیدۀ شان، اقتدار اطلاعات خود را نفی میکنیم. میگوییم :« میدانم، اما از وزن این دانستن خود چندان میکاهم که گویی هیچ نمیدانم».

در قصۀ معروف « موسا و شبان» – بنا بر روایت مولوی- موسا وقتی میفهمد که شبان از خداوند تصویری مخدوش دارد و این تصویر را با زبانی بی ادبانه عرضه میکند، بر او نهیب میزند و میگوید:

گند ِ کفر تو جهان را گنده کرد
کفر تو دیبای دین را ژنده کرد
گر نبندی زین سخن تو حلق را
آتشی آید بسوزد خلق را

و شبان پشیمان از کردۀ خویش میگوید:

گفت: ای موسا دهانم دوختی
وز پشیمانی تو جانم سوختی

آنگاه:

وحی آمد سوی موسا از خدا
بندۀ ما را ز ما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی؟
یا برای فصل کردن آمدی؟

در گفت و گوی موسا و شبان، تبادل اطلاعات صورت میگیرد. موسا در مورد خداوند اطلاعاتی دارد، اما وقتی درونمایۀ اطلاعات چوپان نسبت به خدا را کشف میکند، سعی میکند اطلاعات او را با اطلاعات خود یکی کند؛ چرا که خبرها و دانسته های خود را خیلی جدی میگیرد و برای شان قدرت قضاوت ساز ِ مصالحه ناپذیر قایل است.

البته این قصه روایت ِ واقع نیست. یعنی دفاع از مدارا در این قصه، دفاع مولوی از مدارا است و نه دفاع خداوند. به بیانی دیگر، مولوی این قصه را میپردازد تا بگوید که خود در مورد روا داری چه گونه می اندیشد.

کارآییِ اشتیاق هر کدام از ما برای بنا کردن یک جامعۀ مدنی را میتوان با این معیار محک زد که چه قدر به روا داری باور داریم و در عمل تمرین اش میکنیم. چه قدر آمادگی داریم که پیوسته اطلاعات مان را گسترش بدهیم و آنگاه خرمن خرمن از این اطلاعات گرانبهای مان را در پای روا داری قربانی کنیم.

………………………………………………
نسخۀ مکمل «انگاره» را به گونۀ «پی دی اف» دریافت نمایید.
PDF-icon

دیدگاهتان را بنویسید