محمد حسین سرامد
اشاره: این مقاله متن سخنرانی آقای محمد حسین سرامد است که به نمایندگی از موسسهی جامعهی مدنی و حقوق بشر افغانستان در کنفرانس «عدالت انتقالی در افغانستان»، ارائه گردید. این کنفرانس از سوی مرکز مستقل ملی آموزش حقوقی در تاریخ اول سرطان ۱۳۹۰، برابر با ۲۲ جون ۲۰۱۱ در دانشگاه کابل برگزار شده بود. اینک متن کامل آن را در اینجا به نشر میسپاریم.
در طول بیش از سه دهه جنگ و ناامنی در افغانستان، جنایتهای بیشماری اتفاق افتاده است و حقوق بیشماری نقض شده است؛ موارد متعددی از قتلهای سازمان یافته، کوچ دادنهای اجباری، تبعیضات نژادی، تجاوزات جنسی، قتل عامها و غیره که در اثر آنها هزاران نفر قربانی شده اند.
اینک خاطرهی این جنایات همچون زخمی ناسور بر پیکرهی جامعهی افغانستان باقی مانده و از آن یک جامعهی بیمار ساخته است. این جنایات جامعهی متشتت افغانستان را پراکندهتر ساخته است. عبور از این بحران و بازسازی یا در حقیقت نوسازی هویت و احساس ملی مشترک میان اقشار مختلف جامعهی افغانستان، اینک نیازمند تلاشهای جدید و رسیدگی به این جنایات گسترده است. اکنون که کشور ما در پی دستیابی به صلح و بازسازی روابط اجتماعی ویران شده و ایجاد یک ملت واحد بر محور عدالت اجتماعی و هویت مشترک ملی است، به نظر میرسد بدون حل و فصل این جنایتها امکان رسیدن به صلح پایدار و عادلانه و ایجاد یک ملت و دولت ملی فراگیر بسیار مشکل خواهد بود.
این جنایتها را نمیتوان صرفاً از نظر قضایی و با دید حقوقی محض مورد بررسی و رسیدگی قرار داد، زیرا اولاً شمار آنها بسیار زیاد است و ثانیاً اکثر آنها به صورت سازمان یافته و گروهی صورت گرفته است و عملاً امکان رسیدگی قضایی محض به همهی آنها ناممکن است.
متأسفانه تجربهی این گونه جنایات در جهان و در تاریخ بشر کم نبوده است. در دهههای اخیر، شماری از کشورها، در تحت حمایت و با ابتکار نهادها و سازمانهای متعدد ملی و بینالمللی، راهکار عدالت انتقالی را به عنوان مناسبترین و عملیترین راهکار گذار جامعه از بحرانهای جنایتهای گستردهای که اکثراً به صورت سازمانیافته اتفاق افتاده اند، روی دست گرفتند که به کمک آن این جوامع توانستند به صورت مسالمت آمیز از آن جنایات عبور کنند و قادر شوند که روابط از هم گسیختهی اجتماعی را ترمیم کنند و یک جامعهی جدید بر محور عدالت و حقوق بشر و احترام به کرامت انسانی همهی افراد بنا بگذارند و ذهن و خاطرهی اجتماعی خویش را از حوادث گذشته نجات دهند.
در حقیقت عدالت انتقالی یک فرایند چندین وجهی است که همزمان دارای جنبههای مختلف قضایی، اجتماعی، سیاسی، روانی و غیره میباشد. یعنی این راهکار برای گذار جامعه از بحرانهای دوران جنگ و جنایات، تنها به اقدامات قضایی و عدلی، آنچنانکه در جرایم عادی مورد بحث است، اکتفا نمی کند، بلکه از شرایط و اقتضائات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، روانی و غیره نیز متأثر است. یعنی تطبیق آن متأثر از این شرایط و زمینه ها است.
اما این سخن به هیچ وجه به معنای آن نیست که جنبه حقوقی مسأله نادیده گرفته میشود و یا به فراموشی سپرده میشود. به تعبیری عدالت انتقالی جنبههای دیگر مسأله را بر جنبهی حقوقی آن تحمیل نمیکند. این جنبه همچنان محفوظ است و ادعای حقوقی کسانی که قربانی جنایات گذشته شده اند همچنان به قدرت خود باقی است. اما عدالت انتقالی برای رسیدن به اهداف خود مجبور است که به مصالح و اقتضائات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی حاکم بر جامعه نیز توجه کند و به تعبیری این مصالح و اقتضائات را در خدمت اهداف خود قرار دهد، نه اینکه خود را با آنها مواجه سازد و به مصاف آنها برخیزد.
روشن است که این عبور سالم از اقتضائات و شرایط حاکم بر جامعه کاری بسیار سخت است. اما ما به هر حال مجبوریم جامعه را از کوره راه ویرانیهای ناشی از جنگ و جنایات گذشته عبور دهیم و به آیندهی انسانی، صلحپسند و عدالتمحور برسیم. به این دلیل تطبیق عدالت انتقالی نیز کاری بسیار مشکل است و نیازمند تلاشهای گستردهی نهادهای دولتی و مدنی و همکاریهای بینالمللی میباشد.
این نگاه چند بعدی عدالت انتقالی ناشی از دو مسألهی مرتبط به هم است:
یکم، اینکه اساساً ناممکن است که به همهی جنایات گستردهی گذشته در دوران چند دهه رسیدگی قضایی صورت گیرد، و به اصطلاح تمامی حقوق نقض شده جبران شود. چه بسا که این جنایات، به صورت چندلایه اتفاق افتاده است و گروهها و افراد مختلف در مقابل همدیگر و یا در مقابل دیگران مرتکب این جنایات شده اند. رسیدگی قضایی به همهی این جنایات عملاً و عقلاً یک تصفیهکاری است که نه ممکن است و نه منطقی.
دوم، چون رسیدگی قضایی به تمامی جنایات گذشته امکان ندارد، عدالت انتقالی لاجرم نگاه خود را به آینده معطوف میسازد و تلاش میکند که جامعه را از بحران دوران جنگ و جنایات نجات دهد. برای این کار همه افراد و گروههای اجتماعی را به همدیگرپذیری و احترام به حقوق همدیگر دعوت میکند، زیرا برای گذار مسالمتآمیز به آینده و ایجاد یک جامعهی جدید، ما باید همه چیز را از نو شروع کنیم.
از این رو سه تفاوت مهم که میان عدالت انتقالی با نگاه قضایی محض به مسأله یا به تعبیر دقیقتر، عدالت جزایی، وجود دارد باید مورد توجه قرار گیرد:
- نگاه عدالت جزایی بیشتر به گذشته و جرایمی که در گذشته اتفاق افتاده، معطوف است. یعنی برای عدالت جزایی این نکته از اهمیت اصلی برخوردار است که به جرایمی که اتفاق افتاده اند به صورت عادلانه رسیدگی شود و مجرم مورد مجازات قرار بگیرد. در حالی که عدالت انتقالی نگاه به آینده و ایجاد یک جامعه جدید دارد که به خاطر رسیدن به این هدف، راهکارهای دیگری به جز مجازات مجرمین، از قبیل جبران خساره و حتا عفو را نیز در نظر دارد.
- عدالت انتقالی به خاطر همان نگاه آیندهنگر خود، مجبور است بسیار بیشتر از عدالت جزایی تابع شرایط و الزمات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و روانی جامعه باشد. از این رو نسبت به عدالت جزایی برخورد محافظهکارتر و مصلحتجویانهتر دارد.
- برای عدالت جزایی در مرحلهی اول این مهم است که مجرم به مجازات برسد و حق مجنی علیه جبران شود. اما توجه اصلی عدالت انتقالی به قربانیان جنایات، به عنوان بخشی عمده از جامعه معطوف است. یعنی در پی آن است که زخمهای قربانیان را التیام بخشد و روان زخم خوردهی جامعه را از طریق توجه ویژه به آنان مرهم بگذارد. به جنایات و مرتکبین جنایات نیز از این رهگذر میپردازد که بتواند به التیام زخم های قربانیان و احیای روابط اجتماعی کمک کند. این مسأله ممکن است گاهی نیازمند محاکمهی جنایت کاران و رسیدگی قضایی به برخی از قضایا شود. بنابراین عدالت جزایی بیشتر نگاه فردی نسبت به قضایا دارد، اما عدالت انتقالی بیشتر نگاه اجتماعی به آنها دارد.
- عدالت انتقالی به خاطر عبور از سایه سنگین جنایات و بحران انسانی، و رسیدن به آیندهای صلحآمیز و عدالتمحور و انسانی تطبیق میشود. راهکارها و شیوههایی هم که برای تطبیق عدالت انتقالی در نظر گرفته میشود برای رسیدن به این اهداف است. از این رو تطبیق این شیوهها و راهکارها را نیز نتایجی توجیه میکند که از تطبیق آنها به دست میآیند. بنابراین عدالت انتقالی در عمل و تطبیق یک فرایند پراکماتیک یا عملگرا است و به هیچ وجه به صورت یک ایدئال محض مطرح نیست.
بنابر نکاتی که ذکر شد، عدالت انتقالی از لحاظ شیوههای تطبیق و اجرای خود بسیار متأثر از زمینهها و شرایط اجتماعی خود است. از این رو تطبیق عدالت انتقالی در کشورهای مختلف تا حدودی متفاوت بوده است و از یک نسخهی کاملاً ثابت و یکسان پیروی نکرده است. با این حال مراحلی که در تطبیق عدالت انتقالی به رسمیت شناخته شده و جزو فرایند عدالت انتقالی به شمار میروند، به ما نشان میدهد که عدالت انتقالی رویهمرفته شامل چه مراحلی خواهد بود. هرچند ممکن است در ارجحیتسنجی این مراحل و جابجایی آنها نظر به شرایط و زمینهها تغییراتی وجود داشته باشد و یا حتا ممکن است شماری از این مراحل نظر به شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بعضی از جوامع کنار گذاشته شوند و به جای آن مراحل دیگری روی دست گرفته شوند، و یا اینکه با مسامحت و انعطافپذیری به مورد اجرا گذاشته شوند.
به صورت کلی آنچه ارجحیتها را مشخص میکند، نتایجی است که میتوان از تطبیق این مراحل به دست آورد، یعنی همان آیندهنگری و دید پراگماتیک، که قبلاً از آن سخن گفتیم. با این حال، برخی مراحل اساسی در اجرا عدالت انتقالی وجود دارد که نمیتوان بدون آنها در هیچ جامعهای از تطبیق عدالت انتقالی سخن گفت، زیرا آنها تهداب بنای عدالت انتقالی به شمار میروند. ما برای روشنشدن بحث، مراحل تطبیق عدالت انتقالی را در دو بخش مراحل تمهیدی و مراحل اجرایی دسته بندی میکنیم:
یکم- مراحل تمهیدی تطبیق عدالت انتقالی:
منظور از مراحل تمهیدی عبارت از زمینهسازی اجتماعی و فرهنگی برای اجرای عدالت انتقالی و شناخت وضعیت و عمق فاجعه و جنایت است. در این مراحل باید اولاً ضرورت تطبیق عدالت انتقالی تبیین شود و به یک گفتمان مسلط در متن جامعه، یا حد اقل در میان نهادهای مدنی و فعالین مدنی و روشنفکران جامعه، تبدیل شود. این کار نیازمند تبلیغات گستردهی آگاهی بخش و راهاندازی سیمینارهای علمی و آموزشی در این زمینه و بحث روی جوانب مختلف آن و بررسی راههای تطبیق آن است(که برنامهی امروز نیز میتواند نمونهای از آن باشد). این کار البته یک کار گسترده است که هرچند در افغانستان تلاشهای زیادی در این زمینه صورت گرفته است، اما به نظر میرسد تلاشهای هماهنگتر و گستردهتر در این عرصه ضرورت است.
بخشی دیگر از مراحل تمهیدی حقیقتیابی و مستندسازی است.
حقیقتیابی در حقیقت سنگ اول تهداب عدالت انتقالی است. یعنی تا زمانی که حقایق و جنایاتی که اتفاق افتاده اند مشخص نشده باشد، نمیتوان از چیزی به نام عدالت انتقالی سخن گفت. بدیهی است که اولاً باید جنایات مشخص شوند، عاملین و قربانیان آن نیز تشخیص شوند، آنگاه میتوان از اجرای مراحل بعدی سخن گفت. برای تطبیق عدالت انتقالی اولاً باید از وضعیتی که موضوع آن است، شناخت و آگاهی پیدا کنیم. بدون حقیقتیابی و مستندسازی همه چیز در ابهام به سر میبرد و ما هیچ شناختی از وضعیت نخواهیم داشت. بنابراین هیچ اقدام دیگر ممکن نخواهد بود. ما باید بدانیم که چه جنایاتی در کشور اتفاق افتاده است، عمق و گسترهی این جنایات تا کجاست، چه تعداد افراد به شکل مستقیم یا غیر مستقیم در اثر این جنایات قربانی شده اند، چه کسانی به صورت مشخص قربانیان این جنایات اند و چه کسانی در ارتکاب این جنایات نقش داشته اند و یا متهم اند. اینها سوالاتی اند که نیازمند تطبیق مرحله حقیقت یابی و مستندسازی است و تا جواب این سوالات مشخص نشده باشد، نمیتواند به اجرای مراحل دیگر اقدام کرد.
در حقیقت اجرای حقیقتیابی و مستندسازی به هیچ وجه به معنای بازگشت به گذشته یا تازه کردن دردهای قربانیان نیست، بلکه اولاً این جنایتها از این طریق در وجدان جمعی جامعه و در قضاوت تاریخ محکوم شناخته میشوند و ثانیا دردها و زخمهای این جنایات وجههی اجتماعی پیدا میکنند و سنگینی بار آن از دوش قربانیان برداشته میشوند. در حقیقت حقیقتیابی علاوه براینکه اجرای مراحل بعدی عدالت انتقالی را ممکن میسازد، باعث میشود که جنایات به صورت رسمی محکوم شناخته شوند و دردهای آن نیز وجهه اجتماعی و ملی پیدا کنند و همهی ملت خود را در آن شریک بدانند.
در اجرای حقیقتیابی تمامی نهادهای دولتی، نهادی مدنی، نهادها و مراکز آموزشی و تحقیقی، رسانهها، گروههای قربانیان و حتا افراد عادیِ خواهان حقیقت و عدالت میتوانند نقش بازی کنند. البته روشن است که اگر این فعالیتها به صورت هماهنگ صورت گیرد میتوان سادهتر و موثرتر باشد. به این خاطر تقریباً در تمامی کشورهایی که عدالت انتقالی را تطبیق کرده اند یک کمیسیون ویژهی حقیقتیابی و مستندسازی تشکیل داده اند که ممکن است نامها متفاوتی داشته باشند؛ مثلاً «کمیسیون ناپدیدشدگان» در هاییتی و اکوادور، «کمیسیون توضیح تاریخی» در گواتمالا و کمیسیون «حقیقت و آشتی» در آفریقای جنوبی و شیلی.
در افغانستان نیز به دلیل عمق و گستردگی جنایات در طول نزدیک به سه و نیم دهه جنگ(از ۱۳۵۷ تا کنون)، ضرورت ایجاد یک کمیسیون ویژهی حقیقتیابی ضرورت است تا فعالیتهایی را که در این زمینه انجام میشود، سازماندهی و هماهنگ سازد و نتایج آن را دسته بندی نماید. هرچند ما گروه هماهنگی عدالت انتقالی داریم، ولی معمولاً کمیسیونهای حقیقت ارگان رسمی تحت حمایت دولت و نهادهای مدنی اند و به صورت ویژه در این زمینه صلاحیت میگیرند.
در زمینه حقیقتیابی هرچند کارهایی توسط شماری از نهادها ملی و بینالمللی در افغانستان صورت گرفته است، اما اولاً این کارها کافی نبوده و جنایات تمام دورهها را پوشش نداده است، و ثانیاً هنوز گزارشهای آنها نیز منتشر نشده تا به کمک آنها مردم و جامعهی جهانی از کمیت و عمق جنایات و عاملین آنها درک روشنتر پیدا کنند. مردم افغانستان تنها میدانند که در این کشور جنایتهای بیشماری اتفاق افتاده است، اما کسی نمیداند که این جنایات چگونه، در کجا، توسط چه کسانی، به دستور چه کسانی و چه وقت صورت گرفته اند و چه مقدار قربانی از مردم افغانستان گرفته است و بسیاری سوالهای دیگر. ما تنها به صورت پراکنده میدانیم که چه جنایاتی در این کشور اتفاق افتاده است، اما روایت واحدی از این جنایتها هنوز وجود ندارد. از این رو گاهی بخشهایی از جامعه کسانی را عامل جنایات میدانند که ممکن است برای بخشهای دیگری از جامعه مورد احترام باشند.
دوم- مراحل اجرایی تطبیق عدالت انتقالی:
پس از آنکه درک روشنتری از جنایات به دست آمد و عاملین و قربانیان آنها نیز تا حدودی مشخص شد، باید به اقداماتی دست زد که ما از آن به نام مراحل اجرایی عدالت انتقالی یاد میکنیم. این مراحل شامل انواع مختلف راهکارها میشود که شماری از آنها مکمل همدیگر اند و در کنار هم تطبیق میشوند و شماری دیگر بدیل همدیگر اند، یعنی نظر به ضرورت ممکن است یکی به جای دیگری تطبیق شود. عدالت انتقالی در این مراحل، نیازمند جدی حمایت و همکاری دولت ملی کشور است و در حقیقت دولت باید پیشگام اجرای آن باشد.
من برای جلوگیری از طولانی شدن بحث، از این راهکارها و مراحل به صورت خلاصه یاد میکنم.
الف- توجه ویژه به قربانیان توسط دولت و نهادهای مدنی و اذعان و تأیید رسمی رنجهای آنها:
البته وقتی از این توجه ویژه یاد میکنیم نه الزاماً و نه صرفاً منظور ما کمکهای مالی نیست، هرچند گاهی به آن هم ضرورت است. توجه ویژه به قربانیان بیشتر به معنای آن است که با آنان ابراز همدردی صورت گیرد، و رنجهای آنان مورد تایید رسمی قرار بگیرد و جنایاتی که بر آنها رفته است به صورت رسمی محکوم شناخته شود. این کار میتواند به التیام زخمهای قربانیان کمک کند و باعث شود که آنها برای پذیرش و آغاز زندگی جدید در متن جامعه و رهایی از رنجهای گذشته آماده شوند. متأسفانه این کار به دلایل متعددی در افغانستان صورت نگرفته است.
برخی از مهمترین این اقدامات میتواند به صورت زیر باشد:
- بازروایت تاریخ گذشته افغانستان و تأیید رسمی رنجهای قربانیان و محکوم شناختن جنایات و عاملین آنها،
- تعیین روزهای یادبود در تقویم رسمی کشور، به نام قربانیان و به خاطر زنده نگاهداشتن یاد و خاطرهی آنها و محکوم شناختن عاملین جنایات؛
- تجلیل از روزهایی که جنایات بزرگ از قبیل قتلعامها و تصفیههای قومی در آن روزها صورت گرفته است، به منظور محکوم شناختن این جنایات(مثلاً روز قتل عام افشار در سال ۱۳۷۱، یا قتل عام هرات در ۲۴ حوت)
- ایجاد بناهای یادبود از قربانیان در مناطق مختلف، از جمله در محل جنایات(شبیه کاری که کمیسیون حقوق بشر در بدخشان انجام داد)؛
- تأکید بر نقش شهروندی برابر همهی شهروندان و مشارکت آنان در ادارهی عمومی، به گونهای که قربانیان نیز میتوانند آزادانه در آن سهم بگیرند؛
- جبران خسارت و احیاناً کمکها و توجهات ویژهی اقتصادی، معیشتی، آموزشی، صحی و غیره.
ب- رسیدگی به جنایات و فیصلهی آنها:
برای گذار جامعه به صلح و ثبات و بازسازی روابط اجتماعی و احیای نظم اجتماعی باید جنایات و عاملین آنها نیز مورد رسیدگی قرار بگیرد. برای رسیدگی به این موارد راهکارهای متفاوتی عملی میشود. گاهی ممکن از عدالت جزایی تطبیق شود و در مواردی نیز ممکن است به جای آن از عفو و بخش و مصالحه استفاده شود. اما معمولاً در تجارب کشورهایی که عدالت انتقالی را تجربه کرده اند، از هردو راهکار به صورت همزمان استفاده شده است. یعنی شماری از جنایتکاران بسیار خطرناک و برجسته مورد محاکمهی جزایی قرار گرفته اند، اما شماری دیگر مورد عفو و بخشش قرار گرفته اند و یا صرفاً به پرداخت خسارت اکتفا شده است. اما همهی اینها تا حدود زیادی متأثر از خواست قربانیان است.
چنانچه میدانیم، اجرای این راهکارها نیز، به دلیل تطبیق نشدن مرحله حقیقتیابی، صورت نگرفته است و اصولاً نمیتوان بدون روشن شدن حقایق و عاملین جنایات، به اجرای این مرحله اقدام کرد. تصویب قانون عفو و مصالحهی ملی توسط دولت افغانستان در حقیقت یک کار بیمورد و غیرمنطقی بود. زیرا تا زمانی که معلوم نباشد که چه کسانی، چه جنایاتی را مرتکب شده اند و قربانیان آنها چه کسانی اند، نمیتوان عفو و بخشش داشت. در این کار دولت افغانستان، معلوم نیست که چه کسانی، به خاطر چه جنایاتی و توسط کدام قربانیان مورد عفو و بخشش قرار گرفته است. از منظر عدالت انتقالی همینطور است مسألهی مصالحه با طالبان و عفو آنان.
اما نباید فراموش کرد که استفاده از راهکار عفو و بخش تابع پیششرطها و زمینههای ویژه است که بدون آنها عفو و بخشش نمیتواند معنا داشته باشد. برخی از مهمترین این پیششرطها عبارتند از:
- آشکار شدن جنایات گذشته و مشخص شدن قربانیان و جنایت کاران؛ یعنی تطبیق مرحلهی حقیقت یابی و مستند سازی. بدون روشن شدن حقایق به هیچ صورت نمی توان مسأله عفو و بخشش را رو دست گرفت. زیرا از لحاظ منطقی نمی توان بخشش کرد، تا زمانی که معلوم نشود که چه کسانی را باید بخشید و چه کسانی باید عفو کنند و مهم تر از آنها، کدام جنایات باید مورد بخشش قرار گیرند.
- اعتراف و ندامت رسمی، علنی و صادقانهی جنایت کاران. یعنی جنایت کاران به صورت رسمی و صادقانه اعمال گذشته خود را محکوم و مردود بشناسد و از آن ها ابراز ندامت و پشیمانی کند. نمی توان کسی را مورد بخشش و عفو قرار داد در حالی که هنوز هم روحیه جنایت کارانه دارد و از جنایت های خود، به صورت مستقیم و علنی، یا غیرمستقیم و در خفا، دفاع میکند و بر آن اصرار می ورزد.
- ادارات عمومی دولتی باید از وجود جنایت کاران پاک شود. زیرا این ادارات مظهر حاکمیت ملی و ارادهی مردم میباشند. اگر جنایت کاران همچنان ممثل حاکمیت ملی و مجری ارادهی مردم باشند بخشی عمده از جامعه که قربانیان اند، نمی توانند به حاکمیت ملی دولت اعتماد کنند و حداقل از لحاظ روانی نمی توانند به حاکمیت عاملین قربانی شدن شان رضایت دهند. این مسأله پروسهی ملتسازی و دولتسازی را گرفتار مشکل میسازد.
ج- اصلاحات و پاکسازی ادارات عمومی:
ادارات عمومی ممثل حاکمیت ملی در یک کشور است. در حقیقت حاکمیت ملی دولتها نیازمند اطاعت ملت است. جنایاتی که در عدالت انتقالی از آن یاد میکنیم در اکثر موارد یکی از تأثیرات آن این است که حاکمیت ملی دولت را از بین میبرد. احیای این حاکمیت ملی نیازمند آن است که کسانی که عاملین جنایات اند، نباید در رأس حاکمیت ملی قرار داشته باشند، زیرا حضور آنها پذیرش حاکمیت ملی را، دست کم در میان قربانیان، با مشکل مواجه میسازد. این ادارات به صورت مشخص شامل ادارهی ملکی یا ادارهی عامه، نهادهای امنیتی به ویژه پولیس ملی، ارگانهای عدلی و قضایی میگردد. پاکسازی این ادارات از حضور عاملین جنایات یکی از مراحل مهم تطبیق عدالت انتقالی شناخته میشود.
همه میدانیم که حضور متهمین جنایات جنگی و جنایات ضد بشری در ادارات عمومی افغانستان، باعث شده است که هم در پذیرش حاکمیت ملی دولت در میان اقشار مختلف مردم خلل وارد شود و هم وجود آنها مانعی شده است بر سر راه تطبیق عدالت انتقالی.
سخن آخر:
یکی از برنامههای دولت جدید افغانستان در سالهای اول شکلگیری آن، در روشنی حقوق کیفری بینالمللی و تعهدات بینالمللی این کشور در این زمینه، تطبیق برنامهی عدالت انتقالی بود. این برنامه قرار بود تا سال ۲۰۰۸ میلادی تطبیق شود و براساس آن به موارد جنایاتی که در سالهای گذشته اتفاق افتاده بودند، رسیدگی صورت گیرد. دولت افغانستان نه تنها نتوانسته است در این زمینه کار موثری انجام دهد بلکه در مواردی خود بر تداوم این وضعیت نقش داشته است. قانون عفو و مصالحه ملی یکی از اقداماتی است که به تداوم این وضعیت کمک کرده است و باعث معافیت جنایت کاران گردیده است. اینک شورای عالی صلح نیز در پی آن است که تمام جنایات گذشته و قربانیان آن به فراموشی سپرده شوند. این شورا در خواست کرده است که تمامی رهبران طالبان باید آزاد شوند و مورد بخشایش قرار بگیرند. اخیراً نیز این شورا خواسته است که دولت باید به تمامی رهبران طالبان اطمینان دهند که مورد هیچ گونه پیگرد قانونی و جزایی قرار نمیگیرند. این سخن به معنای آن است که تمامی جنایاتی که در این کشور صورت گرفته است، چه در زمان حاکمیت شان و چه بعد از آن تاکنون، صورت گرفته است به فراموشی سپرده میشوند و عاملین این جنایات نیز مورد عفو قرار میگیرند و هزاران قربانی این جنایات همچنان قربانی میمانند و در رنج آن جنایات میسوزند. اکنون این سوالها را باید به جدیت مطرح کرد که آیا دولت افغانستان خواست عدالت خواهانهی قربانیان جنایات بیش از سه دههی گذشته را قربانی مصالحه با جنایتکاران مینماید؟ آیا ترویج فرهنگ معافیت میتواند به صلح کمک کند یا آن را به بن بست دچار خواهد کرد؟ آیا میتوان بدون عدالت به صلح دست یافت؟ آیا صلح بدون عدالت میتواند پایدار بماند؟ و آیا اصولاً دولت افغانستان با به فراموشی سپردن قربانیان و معافیت بخشیدن به جنایتکاران خود جنایتی دیگر را در حق مردم افغانستان مرتکب نمیشود؟ سرانجام پاسخ صدها هزار قربانی این سرزمین را چه کسی خواهد داد؟