• اگر شما یک گروه آدم ها را به خاطر چهره، زبان، دین و مذهب شان با شما متفاوت است با وجود این که می دانید، آنها خودشان هیچ نقشی در این تفاوت ندارند، از حقوق شان محروم می‌کنید، خود را از موقعیت یک انسان منصف و مسؤل بیرون می کنید. 
  • خلاصه در افغانستان هم تبعیض پنهان است و هم آشکار، هم تبعیض رسمی است و هم غیر رسمی، هم تبعیض تصویب شده در قانون است و هم تبعیضی که در هیچ جایی نوشته نشده است، اما رعایت می‌شود.

پرسش: به باور شما آیا تبعیض (قومی، زبانی و مذهبی) در افغانستان وجود دارد؟ اگر بلی، این تبعیض بر مبنای چیست، قومیت، زبان، مذهب و یا هر سه؟ لطفاْ توضیح دهید و اگر ممکن است چند مثال هم ارايه کنید؟

اول باید ببینیم، تبعیض چیست؟ سپس دیده شود که آیا شواهدی برای تبعیض در

 افغانستان وجود دارند یا خیر. تعریف شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد از تبعیض این است که هرگونه برخورد مبتنی بر پیش داوری با کسی، یا سلب بخشی از حقوق یک فرد به دلیل تعلق به قومی، گروهی، مذهبی، زبانی، جنسیتی، سنی و دیگر تعلقات- تبعیض نامیده می شود. حالا مطابق این تعریف دشوار است، بگوییم کدام یکی از کتگوری های ذکر شده بالا در افغانستان شواهد ندارد.

تبعیض نظر به گرایش های جنسیتی، تبعیض نظر به سن، نظر به علایم ظاهری (چشم، موی دراز و پیچان، دین و مذهب خاص مثل سیک ها، هندوها و هزاره ها) خلاصه هر یک از موارد برشمرده شده در بالا، در افغانستان وجود دارد.

نمونهٔ تبعیض قومی را در رفتار حکومت و دستگاه های عدلی و قضایی اش با مثلاً آقای وحیدی، وزیر سابق مخابرات می‌بینیم که با یک اتهام واهی حدود دو یا دو و نیم سال در زندان به سر می‌برد و از تمام محاکم برائت می گیرد ولی با این وجود حکومتی که با توطئه وی را به زندان فرستاده است و کوشش کرده است که نام و سابقه او را سیاه بسازد، حتی از وی معذرت‌ نمی‌خواهد. در عین حال وزرایی هستند که جامعه با دلایل بسیار روشن آن ها را مورد اتهام قرار داده است، مثلاً می‌گویند که وزیر معارف از بودجه آن وزارت صدها میلیون‌ افغانی اختلاس کرده است، یا در مورد وزیر احیا و انکشاف دهات، ‌وزیران امور داخله و شمار دیگر اتهام وجود دارد. اما آنها نه تنها محاکمه نمی‌شوند که به عنوان پلاس هرکاره از وزارتی به وزارت دیگر منتقل می شوند و امروز هم سر کار هستند.  از این گذشته، وزارت های مشخصی وجود دارند که در آنها افرادی از اقوام مشخص می توانند وزیر شوند و از اقوام مشخص دیگر نمی‌توانند. پس از اداره موقت بعد از توافقنامه بن، تا به امروز یک گرایش بسیار ثابت در حکومت وجود داشته است تا برخی از وزارت خانه ها را از وزرای ناپشتون دور نگه دارند: وزارت دفاع، ریاست امنیت ملی، وزارت امور خارجه، وزارت مالیه و شورای امنیت ملی نهادهایی هستند که به صورت سیستماتیک در آن  افراد متعلق به اقوام ناپشتون تصفیه شده اند. چنین وضعیتی آیا دال بر وجود تبعیض قومی نیست؟ در جواب باید بگویم -هست!

فراتر از این، در افغانستان تبعیض دینی هم وجود دارد. این تبعیض در قانون اساسی کشور تسجیل شده است. در یک ماده قانون اساسی که همین لحظه یادم نیست، تاکید شده است که رئیس جمهور افغانستان باید مسلمان باشد. وجود چنین ماده ای در قانون اساسی باعث می‌شود که کودکان هندو و سیک افغانستان که مسلمان نیستند، ولی شهروند این کشور هستند،  باید بدون آرزو و آرمان رهبری کشورشان بزرگ شوند. بخشی از رویای شان با این مادهٔ قانون اساسی جراحی و دور انداخته شود. تعداد سیک ها و یا هندوها مهم نیست، حتی اگر ۱۰ نفر یا یک نفر هم باشد، وجود چنین قانونی تبعیض آمیز، نقض آشکار حقوق انسان‌هاست که در قانون اساسی کشور مسجل شده است.

نوع دیگر، تبعیض غیر رسمی است که در جایی نوشته نشده است، اما به صورت آشکار وجود دارد و رعایت می شود.

 یکی از عارضه های تبعیض این است که از انسان، انسانیت زدایی می‌شود. از هر دو طرف، هم از آنی که تبعیض روا می دارد و هم از کسی که مورد تبعیض قرار می‌گیرد.

 اگر شما یک گروه آدم ها را از حقوق شان محروم می‌کنید، به خاطر این که چهره، زبان، یا دین و مذهب شان با شما متفاوت است با وجود این که می دانید، آنها خودشان هیچ نقشی در این تفاوت ندارند، شما خود را از موقعیت یک انسان منصف و مسؤل بیرون می کنید.  اعمال چنین تبعیض و اعمال سیاست تبعیض آمیز از آنی که مورد تبعیض هم قرار گرفته است، انسانیت زدایی می کند.

شما در افغانستان انواع فراوان مردمی را می بینید که پذیرفته اند آرزوهایشان تا سقف معاون رئیس جمهور پرواز کنند. اخیرا صحبت خصوصی آقای یونس قانونی افشا شد که می گفت: «ریاست را برای ما نمی دهند». معنای این چه می تواند باشد؟ یعنی او پذیرفته است که در موقعیت فرودست تری قرار دارد و این موقعیت را باید بپذیرد. یعنی تبعیض از آقای قانونی انسانیت زدایی کرده است. این خودش تبعیض است که ارگ ریاست جمهوری افغانستان فقط برای نمایندگان برخاسته از یک قوم مناسب باشد. این تبعیض غیررسمی است که وجود دارد ولی در هیچ قانونی نیامده است، اما رعایت می شود.

همچنین سهمیه بندی کانکور، ریاست ها و کارمندان اداره‌های دولتی نشانه‌ٔ تبعیض سیستماتیک است. جوانی را تصور کنید که از ولایت غور در امتحان کانکور شرکت می کند و سیصد و چند نمره می گیرد، ولی چون متعلق به آن قوم مورد نظر نیست ناکام می ماند و شخص دیگر مثلا از ولایت هلمند با یک صد و چهل  نمره کامیاب می شود و جای اولی را می گیرد. این که در هلمند جنگ است، واقعیت است و نیاز است که به هلمند توجه مضاعف شود، ولی تعادل میان این نیاز و آن واقعیت از حساب کودک بامیانی یا غوری نباید پرداخت شود. آن جوان تخاری  یا فاریابی هیچ تقصیری در جنگ هلمند ندارد. دلیل جنگ هلمند بی کفایتی دولت افغانستان است. اگر دولت واقعا می خواهد به کودکان ولایت‌های جنگ‌زده توجه کند، نباید از جیب فرزندان بخش دیگر افغانستان بپردازد. باید کورس های اختصاصی برای شاگردان هلمندی بسازند تا به آرامی در آن درس بخوانند و ساعات بیشتری را زیر سقف صنف بگذرانند و آماده تر شده وارد دانشگاه شوند. این تبعیض مثبتی که از حساب مردم می پردازند، توهین به هوش و عقل جوان هلمندی ست که باید با خیراتی که از سهم کسی دیگر پرداخته می شود، عادت کند.

به یاد داریم که رئیس جمهور فعلی کشور پیش از انتخابات قبلی می گفت، تعادل زبانی میان زندانی ها وجود ندارد. این یعنی چه؟ عقل این رئیس جمهور با چه معیارهای قضاوت می کند؟ یعنی اگر ما مثلاً ۷۰ نفر تروریست طالب را از میدان جنگ دستگیر کرده‌ایم، متناسب با آن باید ۷۰ نفری را که هیچ ربطی به این جنگ ها ندارد به خاطر برقراری تعادل زبانی باید زندانی کنیم؟

خلاصه در افغانستان هم تبعیض پنهان است و هم آشکار، هم تبعیض رسمی است و هم تبعیض غیر رسمی،  هم تبعیضی که در قانون تصویب شده است و هم تبعیضی که هیچ جایی نوشته نشده است، اما رعایت می‌شود.

پرسش: لطفا یک یا دو خاطره ای که خودتان یا یکی از دوستان تان مورد تبعیض قرار گرفته باشید را با ما شریک سازید؟

من دوستان و همکاران خوب فراوانی در میان تمام اقوام أفغانستان دارم و از آنها فراوان مهربانی دیده ام. ترجیح می دهم از خاطرات شخصی ام در مورد برخوردهای تبعیض آمیز معلمانم، آمرانم، همکارانم، شاگردانم و زیردستانم در اداره های مختلف افغانستان صحبت نکنم. این موارد تکینه اند و من نمی‌توانم رفتار تبعیض آمیز تکینه‌ی افراد مشخص را بر یک قوم، بر تمام مردم یک محل و یا تمام اعضای یک گروه سیاسی تعمیم بدهم. فقط ذکر این که در تاریخ بیش از صد ساله‌ی وزارت خارجه أفغانستان، من- اولین رئیس هزاره بودم، شاید بیانگر خیلی چیزها باشد.

پرسش: به نظر شما منازعه نیم قرن اخیر چقدر مبنای هویتی (قومی، مذهبی و زبانی) دارد؟

از وقتی آدمها از جامعهٔ «خود» بیرون می شوند و با «دیگران» سر و کار پیدا می کنند، متوجه تفاوت هایی میان خود و دیگران می شوند. تا وقتی زندگی ساده و بدوی در یک محیط ممکن است، انسان نیازی به بیرون شدن از محیط و روبرو شدن با «دیگری» ندارد. وقتی نیازها وسعت می‌یابند، متنوع می شوند و امکانات محیط از برآوردن این نیازها عاجز می‌مانند، آدمها به داد و ستد می پردازند و به فتح امکانات دیگری. اینجا است که «دیگری» معنا می‌یابد و هر تفاوتی، شناسه‌ای می شود برای تمیز «خودی» و «دیگربودن» آن دیگر. تمام جوامعی که از مرحلهٔ بدوی عبور کرده اند، با «دیگری» برخورده اند. ما هم استثنا نیستیم. تاریخ وطن ما در چند قرن آخر بر تأکید بر «خودی» و «دیگری» برای تنازع بقا و از طرف دولت، به منظور سلطه و بیشخواهی استوار بوده است. تا یک مرحله حتی سخن گفتن از نارواهایی که به دلیل «دیگری» بودن و «خودی» نبودن بر عده‌ای تحمیل می شدند، مجاز نبود. شیرازهٔ آن نظم از کودتای داوود و کودتای ثور به بعد فروپاشید و «دیگران» فرصت یافتند عرض وجود کنند. این عرض وجود، سبب تندروتر شدن آن حلقهٔ مرکزی قدرت در کابل شد و آنها سعی بلیغی در گسترش فکر برتری طلبی قومی کردند. و این سعی بلیغ، به ناگزیر سعی بلیغ‌تری را در میان «دیگرانی» دامن زد که دیگر نمی خواستند، نمی توانستند مانند گذشته به نقش «بیگانه» بودن در سرزمین خود قناعت کنند. آنچه در دهه ۹۰ رخ داد، نتیجهٔ همسویی این گرایش های قومی در داخل و بی اعتنایی و بی‌علاقگی کشورهای تاثیرگذار به ثبات و صلح افغانستان بود. کشورهایی هم بودند که هیچ منفعت ملی خود را در افغانستان با ثبات نمی دیدند و آنها در عمل برای داغتر کردن تنور درگیری های قومی هیزم آوردند. سخن مهمتر اما این است که مسایل افغانستان خیلی پیچیده‌تر از این است که تصمیم گیری در باره شروع یا ختم این منازعه مربوط به تصمیم رهبران قومی افغانستان باشد. اختلافات قومی، مذهبی و زبانی پوشش بسیار مناسب و راحتی است برای دامن زدن به منازعه در افغانستان تا منافع کشورهای دیگر و حلقات استخباراتی بیگانه تامین شوند. و در این میان عده‌ای سیاستمدار تصادفی افغانستان هم به نان و نوایی برسند.  نمی گویم مشکل قومی در افغانستان نیست. این مشکل هم ساختاری است و هم سیستماتیک. اما مردم افغانستان در این میان، سهمی ندارند. آنها فقط قربانی اند تا مدعیان رهبری قومی- بدون استثنا- زندگی بهتری داشته باشند. از امتیازات بیشتری بهره مند باشند.  دامن زدن به اختلافات قومی کار آسانی است. من فومول خیلی ساده‌ای دارم: هر مدعی قومی را به عنوان یک مدیر منابع بشری ارزیابی می‌کنم و از خود می پرسم: اگر این شخص، رهبر سیاسی، فرهنگی یک قوم نمی بود، در بازار کار به چه می ارزید؟ پاسخی که می یابم، به سود این آدمها نیست.

شما به سپاهیان گروه های قومی نگاه کنید. به آنهایی که می کشند و کشته می شوند. میزان سواد و تحصیل آنها را ببینید. آنگاه در می‌یابید که مظلوم‌ترین آدمهای افغانستان به آسان‌ترین وجهی سپاهی گروه های قومی می شوند. برای طالب کشتن دیگران و کشتن خود به همین دلیل آسان است که حقیقت‌های بسیطی دارد: اعتلای کلمه الله و تثبیت جایگاه قوم خودش. این شعارها برای ذهن بسیط آنها خیلی قابل فهمند. همین است که آنها بهتر آمادهٔ کشتن و کشته شدن هستند. شما به یک انسان بی سواد -اکثر طالب ها بی سواد هستند- نیاز نیست وقت بسیار طولانی مصرف کنید تا آماده شود که از جان خود بگذرد و انسان دیگر را بکشد. همین کافیست که بگویید چشم‌های آن فرد تنگ است، بینی اش ببینید پچق است، او مثل ما نیست، ببینید چگونه نماز می خواند، مسلمان نیست. قناعت دادن او بسیار آسان است. به همین خاطر است که این اختلافات قومی، مذهبی و زبانی پوششی بسیار راحت برای اشرف غنی یا ایدئولوگ های دیگر پشتون است که به سادگی می‌توانند سربازگیری کنند. اما این ادعاهای قومی هیچ نسبتی با نگرانی به خاطر بهبود زندگی پشتون ها ندارد. فقط به خود این اشخاص منفعت می رسد.

به نظرم نزاع افغانستان ریشه در بیرون دارد. ما در داخل مشکلاتی داریم. مثل هر خانواده‌ای در میان مردم افغانستان بگومگوهایی وجود داشته. ولی همسایه‌های ما و قدرت های منطقه‌ای و جهانی مشکلات داخلی ما را دستاویز مداخله کرده اند. سطح پایین آگاهی در جامعه سبب شده تا اشخاص فرصت طلب مردم خود را قربانی جاه طلبی های همسایه‌ها، قدرت های منطقه‌‌ای و جهانی کنند و در این میان خودشان  سود مادی ببرند.  تصور کنید کمک های خارجی به این رهبران قومی قطع شوند، به حکومتی که مشروعیت خود را از کمک های خارجی می گیرد، قطع شوند. آنگاه نگاه کنید چند روز طالب می‌تواند دوام بیاورد. این احزاب چه مدتی می توانند به حیات شان ادامه دهند؟ این حکومت چند روز می تواند زندگی کند؟ منازعه افغانستان قومی نیست، مذهبی و زبانی نیست، اما این سه شعار بسیار کارآمد برای افزایش تبعیض در بین مردم است. و برای تأمین منافع اشخاص فرصت طلب و مهمتر از همه برای قدرت های منطقه‌ای و جهانی.

پرسش: به نظر شما درحال حاضر چه کسانی بیشتر مورد تبعیض قرار می گیرد؟

 در حال حاضر به لحاظ جنسیتی زن، به لحاظ دینی هندو و سیک، به لحاظ مذهبی شیعه و اسماعیلیه، و تا اندازه ای حنفی ها، چون گرایش‌های سلفی و وهابی رو به افزایش است و در منبرهای مساجد زیادی خودم شنیده‌ام که با تبلیغ وهابیت، اسلام سنتی حنفی که اکثر مردم افغانستان اعتقاد دارند، مورد تبعیض قرار می گیرد. به لحاظ قومی هزاره، به لحاظ زبانی تمام زبانهای افغانستان. هرچند دشمنی با فارسی، به دلیل بزرگی و اهمیت این زبان، یک واقعیت انکارناپذیر است.

از سوی دیگر، البته قانون اساسی افغانستان آموزش به زبان مادری را تضمین کرده است اما این حق به کی میرسد؟ تنها به کودکان پشتو و فارسی زبان. این حق به هیچ کس دیگر نمی رسد. ازبک ها، ترکمن ها، بلوچ ها، واخی ها، اشکاشمی ها، شغنی ها، پشه ای ها، نورستانی ها و … از این حق محروم هستند.

در شغنان، مثلاً، چه مشکلی وجود دارد که مکاتب به زبان شغنی باشد؟ می گویند ظرفیت نیست که کتاب بنویسند و معلم تربیت کنند. دولت برای همین است که ظرفیت بسازد. این که آن ها کتاب درسی به زبان خود ندارند، تقصیر دولت و وزارت معارف است.

پرسش: بیشترین تبعیض در کدام زمینه ها است، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی؟

تمام این موارد از قدرت برمی خیزد. از تشنگی گروه های کوچک طفیلی به قدرت.  وقتی هدف کسی رسیدن به قدرت و اعمال قدرت به هر قیمتی باشد، تبعیض سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی وسایلی هستند که در وضعیت بحرانی به عنوان ابزار خوب در نظر گرفته می شوند تا از طریق قدرت به رفاه برسند و از طریق رفاه موقعیت اقتصادی، سیاسی،  اجتماعی و فرهنگی خود را استوارتر و محکم تر بسازند. این موارد با هم مرتبط استند.

مثلاً ببینید آنانی را که تلاش می کنند تبعیض زبانی را دامن بزنند. ببینید در ادبیات آیا ده تا کتاب خوب داستان، شعر، دیدگاه ادبی و… تولید کرده‌اند؟ نکرده اند. آیا ده کتاب خوب در یک زمینه دیگر تولید کرده اند؟ چگونه می شود ادعای برتری زبانی کسی را جدی گرفت که هنوز هیچ نوشتهٔ جدی در هیچ زمینه‌ای بیرون نداده است ولی در عین حال توانایی این را دارد که بیش از سی کتاب در یک سال تولید کند؟ یا در کنار جهاد و از غاری به غاری رفتن، بیش از صد کتاب تولید کند و از شریعت گرفته تا فلسفه و تا زبانشناسی و تاریخ و جغرافیه هم خود را صاحبنظر این عرصه ها بداند؟

پرسش: آیا شما به آمار رسمی که در باره نفوس قومی تان ارائه می شود موافق هستید؟

وقتی نفوس شماری نشده باشد، چطور می توان به این تخمین ها- نه آمار- موافق یا مخالف بود. چیزی برای ابراز موافقت یا مخالفت وجود ندارد. و تازه این بحث من نیست. چندی پیش با دوست هنرمندی صحبت می کردم. او به لحاظ قومی هزاره است. به من می گفت: بحث اکثریت و اقلیت بحث راهگم کننده‌ای است. من هیچ اصرار ندارم بگویم هزاره ها چند در صد جمعیت افغانستان را تشکیل می دهند. هیچ نیازی ندارم بگویم هزاره ها آیا پس از چنگیز در افغانستان ساکن شده اند و یا آن طور که عبدالحی حبیبی می گوید، از بیش از دو هزار سال به این سو ساکنان این سرزمین هستند. حرف من این است: سرنوشت نیم ساعت پیش مرا به افغانستان انداخت و حالا من «تذکره» این کشور را دارم. شهروند آنم. به هیچ قومی تعلق ندارم. اگر هم دارم، گیرم این قوم بیست نفری است، نه اصلاً تنها خودم هستم. خودم-قوم خود هستم. با چه منطق قانونی، خردپسند و انسانی- به معنای مثبت این واژه- بر من تبعیض روا می دارید و به چه حقی؟ به نظر من این سوال درستی است. این هایی که می خواهند هرو مرو اکثریت بودن قوم خود را ثابت کنند، (آنهم در غیاب آمار ثقه‌ای) در پی چه هدفی هستند؟ چه چیزی به دست می آورند؟ وقتی مردم افغانستان فرصت داشته باشند، به برنامه های سیاسی رای بدهند، موضوع اکثریت و اقلیت قومی از اجندا بیرون می شود.

پرسش: حضور قومیت شما در نهادهای رسمی چقدر است؟

این مسألهٔ من نیست. برای من اهمیتی ندارد چه تعداد با چه در صدی از کدام قوم در نهادهای رسمی حضور دارند. اما این مسألهٔ من هست که تعدادی از آدمها با وجود ظرفیت، به دلیل تعلق قومی پشت دروازه های نهادهای رسمی می مانند و اجازهٔ اجرایی کردن ظرفیت و مهارت های شان را نمی یابند. در این رابطه البته حکومت کنونی سعی فراوانی را در نومید کردن برخاستگان اقوام غیرپشتون کرده است و این سعی فراوان آنها به نتیجهٔ مورد نظرشان رسیده است. من با جوانان زیادی تماس دارم. آنها معترضند. آنها خود را با نورچشمی های ارگ مقایسه می کنند و میان صلاحیت و مهارت و توانایی خود با این نورچشمی ها فاصله ها می بینند. و این عقده آفرینی خطرناک است. فکر می کنم آنانی که امروز فرمان اصلی قدرت را در کابل در دست دارند، نه دغدغهٔ تاریخ را دارند. نه از قضاوت فردا می ترسند و نه هم پروای سرنوشت مملکت را دارند. آنها به بدترین وجهی به امروز و روزگذرانی چسبیده اند و تمام و کمال در خدمت جیب شان هستند.  

پرسش: چه راه کاری را برای منع تبعیض پیشنهاد می کنید؟

راه میانبر وجود ندارد. افزایش آگاهی، بهتر ساختن کیفیت دانشگاه ها و مکاتب وجود برنامهٔ دولتی برای تبعیض زدایی از طریق رسانه ها، أصلاح قوانین تبعیض آمیز، اعتراف بر وجود قوانین تبعیض آمیز نوشته ناشده ولی الزامی. چنین کارها زمانگیر اند. دهه ها و قرنهاست که بر طبل قومگرایی در این کشور کوبیده شده است. سی سال آخر که بدترین تجلی قومگرایی را شاهد بوده ایم. در روان افراد هر قومی در این کشور بدون استثنا زخمهای فراوانی باقی مانده. متاسفانه، در أفغانستان نه انترناسیونالیزم پرولتری توانست قومگرایی ما را به حاشیه ببرد و نه شعار «مسلمانان برادر همند.» هر چند برای رعایت انصاف باید بگوییم کارنامه چپی ها از این منظر خیلی آبرومندتر و اصولاً غیرقابل مقایسه با مجاهدین و أحزاب اسلامی است. شما در رهبری تمام سازمان های چپ، احتمالاً بدون استثنا، همدیگرپذیری قومی را می بینید. این نمونه‌ در أحزاب اسلامی غایب است. امروز هم، این جوانان چپی أفغانستان هستند که قومگرایی را به استهزا می گیرند. آنها دریافته اند که قضاوت در مورد کسی به دلیل تعلق قومی مسخره است. در میان تمام اقوام از هر تیپ روانشناسی، هر نوع نکویی و پلیدی- افرادی را می توان یافت. بنابرین، متصف دانستن تمام افراد یک قوم به یک خصلت خیلی سطحی نگرانه است. این جوانان کتاب خوانده اند. کتاب های بهتر خوانده اند. به همین دلیل، در میان شان قومگرایی را نمی بینید.