تلویزیون و رفع خشونت علیه زنان

(به بهانۀ روز جهانی تلویزیون و روز جهانی رفع خشونت علیه زنان)

م. ح. خرسند

هفتۀ گذشته، دو مناسبت جهانی را یکجا در خود داشت: روز جهانی تلویزیون و روز جهانی رفع خشونت علیه زنان.

هرچند در ظاهر، این دو مناسبت کاملاً جدا از همدیگر اند و تقارن آنها بیانگر هیچ ارتباطی نیست: بیست و یکم نوامبر، معادل است با روز جهانی تلویزیون و بیست و پنجم نوامبر، معادل است با روز جهانی رفع خشونت علیه زنان.

روز جهانی تلویزیون، در سال ۱۹۹۶ میلادی، از سوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد، به عنوان روز جهانی تلویزیون تعیین شد و روز جهانی رفع خشونت علیه زنان، در سال ۱۹۹۹ میلادی، در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، تصویب شد.

روز جهانی رفع خشونت علیه زنان، به خاطر بهبود وضعیت زندگی زنان و بهره مندی بیشتر آنان از حقوق اولیۀ شان نامگذاری شد. تجلیل از این روز و نامگذاری این روز به این نام، در واقع، داعیۀ زنانی است که همواره قربانی خشونت بوده اند. خشونت علیه زنان، جنبه های بسیار گسترده دارد و در جوامع قبیله یی و بدوی، بسیار بیشتر است. چیزی که مسأله را بسیار جدی تر و قابل تأمل تر میسازد این است، که خشونت علیه زنان، ریشه در فرهنگ سنتی اکثر جوامع دارد. وقتی فرهنگ جامعه، پذیرای خشونت علیه زنان باشد، خشونت به رفتار عام و همگانی آن جامعه تبدیل میشود. در این صورت زنان در متن جامعه و باورهای سنتی آن محکوم به خشونتی دانسته میشود، که گرفتار آن شده است. از این رو میتوان گفت زنان، در کنار کودکان، آسیب پذیرترین و بی پناه ترین قشر اکثر جوامع بشری، به ویژه جوامع سنتی را تشکیل میدهند. روز جهانی رفع خشونت علیه زنان به این خاطر تصویب شده است، که زنان را از این سرنوشت محتوم نجات دهد و زمینه ها و فرصتهای عادلانه و توأم با آزادی و کرامت انسانی را برای شان به ارمغان بیاورد؛ امّا وقتی خشونت از فرهنگ جامعه ریشه بگیرد، چگونه میتوان راهی برای رفع آن پیدا کرد؟

فرهنگ، الگوهای رفتاری و ارزشی جامعه را تعریف و تعیین می کند. از لحاظ فرهنگی، هر عملی که مطابق این الگوهای رفتاری باشد، درست و قابل پذیرش است. از این رو خشونت علیه زنان چیزی نیست که در باور فرهنگی افراد جوامع سنتی بد و محکوم دانسته شود. اینجاست که پرسش بالا، به تأمل جدی نیاز پیدا میکند. رفتارها و اعمال خشونت آمیز علیه زنان در صورتی تغییر می یابد، که تغییری در الگوهای فرهنگی و باورهای سنتی ضد بشری مردم ایجاد شود. هر جامعه با فرهنگ خود قوام پیدا میکند و رفتارها و اعمال افراد آن نیز با فرهنگ آن معنا می یابد. برای این که فرهنگ خشونت آمیز و خشونت پذیر جامعه تغییر پیدا کند، باید الگوهای بهتر فرهنگی، جایگزین الگوهای پیشین شود. این کار نیازمند تلاشهای مداوم باور سازی و فرهنگ سازی است و منوط به تبلیغات و آموزش و رشد آگاهیهای عمومی میباشد. در روند آموزش و آگاهیدهی عمومی، رسانه های همگانی، در کنار مراکز و مؤسسات آموزشی، نقشی بسیار برجسته دارند.

با این دید، روز جهانی تلویزیون، به عنوان مؤثرترین رسانۀ همگانی، با روز جهانی رفع خشونت علیه زنان، زیاد هم بی مناسبت نیست. تلویزیون، از این جهت، بیشترین مؤثریت را در میان رسانه های همگانی دارا است، که از یکسو در درون خانه های مردم راه دارد و تقریباً گسترده ترین پوشش را در میان مخاطبان رسانه های عمومی دارا است و از سوی دیگر، چون هم شنیداری است و هم دیداری، از تأثیرگذاری بسیار بیشتر از انواع دیگر رسانه ها برخوردار است. مخاطبان تلویزیون، اقشار و گروههای مختلف مردم اند و لزوماً به سواد ضرورت ندارند. تلویزیون، با این ویژه گی میتواند، در راستای گسترش فرهنگ حقوق بشری و زندگی مدنی و رشد آگاهیهای عمومی در عرصۀ حقوق و آزادیهای عمومی و از جمله در زمینۀ رفع خشونت علیه زنان، نقشی بسیار برجسته بازی کند.

میدانیم، که رسانه های همگانی، مهمترین نیروی فشار بر قدرت سیاسی و مقامات حکومتی است تا آنها در خدمت خواستها و منافع مردم قرار دهد و در این میان، تلویزیون، بیشترین قدرت و کاربرد را دارد. به این خاطر، سازمان ملل متحد، با نامگذاری این روز خواسته است به نقش مهم تلویزین به عنوان یک عامل فشار بر قدرت سیاسی اشاره کند.

مهمترین کارکرد تلویزیون و رسانه های دیگر، سریع ساختن جریان اطلاعات و ارتباطات میان مردم است. میدانیم، که اطلاعات و آگاهی در جهان ما، یکی از مهمترین منابع قدرت و نیروی بسیج عمومی و جهتدهی افکار عمومی جامعه است. همچنین، افکار عمومی، خود یکی از منابع قدرت است. اگر در نظر داشته باشیم، که دموکراسی با کنترل قدرت سیاسی توسط قدرت مردم، سازمانهای مردمی و افکار عمومی جامعه تقویت میشود، رسانه های همگانی در تقویت و نهادینه شدن دموکراسی نیز نقشی بسیار برجسته دارد و البته در این میان، تلویزیون از سهم بیشتر و مهمتر برخوردار است. امّا باید دقت کرد، که تلویزیون در صورتی میتواند این نقش مثبت خود را در فرهنگ سازی، جهتدهی افکار عمومی، نشر اطلاعات و کنترل قدرت سیاسی بازی کند، که آگاهانه و مسؤولانه عمل کند و پیامدهای کار خود را تعیین بتواند. این نکته نیازمند نگاه ستراتیژیک در کار رسانه یی میباشد. افغانستان، با داشتن انواع مختلف و پُرشمار رسانه های همگانی، از جمله، حدود بیش از بیست شبکۀ تلویزیونی، میتواند در جریان اطلاعات و سازماندهی افکار عمومی، وضع خوبی داشته باشد و امیدوار تقویت فرهنگ حقوق بشری و دموکراسی باشد؛ امّا آیا رسانه های افغانستان، از جمله تلویزیونها، از چنان کیفیتی برخوردار است که بتواند چنین نقشی را بازی کند؟ این پرسشی است، که باید رسانه های کشور از خود بپرسند.

دیدگاهتان را بنویسید