حسین سرامد
عام ترین و رایج ترین تعریف از حقوقبشر این است که آن را مجموعه یی از حقوقی بدانیم که هرفردِ انسان، به خاطر انسان بودن خود، از آن برخوردار است و هیچ دلیلی در همهگانی بودن و توزیعِ برابرِ آن برای همۀ انسانها، خدشه یی وارد نکند. براساسِ این تعریف، حقوقبشر برای همۀ انسانها، به گونۀ یکسان اطلاق دارد و دارای خصیصه های «جهانشمول»، «سلبناشدنی»، «انتقالناپذیر»، «غیرقابلِ تفکیک»، «به هم پیوسته»، «یکسان» و «غیرقابلِ تبعیض» میباشد. این ویژهگیها، در اسنادِ بین المللیِ حقوقبشر، موردِ تأکید قرارگرفته است. در مقدمۀ اعلامیۀ جهانیِ حقوقبشر، این حقوق به عنوانِ «اساسِ آزادی، عدالت و صلح در جهان» معرفی شده و تصریح شده که «عدمِ شناسایی و تحقیرِ» آن باعثِ «اعمال وحشیانه» و خشونت آمیز گردیده است.
برای عدالت، تعاریفِ متعددی ارایه شده، که هرکدام، برای آن مبنا و ویژگیهایی خاص قایل است و به جنبه های خاصی از آن تأکید دارد و به مشکل بتوان تعریفی از عدالت یافت که برآن توافقِ نظر وجود داشته باشد. امّا اینکه عدالت برترین و مهمترین ارزشِ اخلاقی و انسانی است، تقریباً موردِ اتفاق است. با این حال، ساده ترین و روشنترین معیار برای تشخیصِ عدالت را شاید بتوان ازاین سخنِ حضرتِ علی (ع) استنباط کرد که: «هرچه را به خود میپسندی به دیگران نیز بپسند.» اساسِ این سخن این است که هیچ انسانِ سالمی و هیچ عقلِ سلیمی نیست که نسبت به خودش «بدخواه» باشد، پس عادلانه این است که نسبت به دیگران نیز بدخواه نباشد. وانگهی اگر زیستِ اجتماعی انسان را درنظر بگیریم، با این فرض که هرانسانِ سالم و هر عقلِ سلیمی خود را عضوی از جامعۀ بشری میداند و خود را از عواقبِ ناگوارِ بدخواهی نسبت به دیگر اعضای جامعه در امان نمیداند؛ پس هر انسانِ سالم و هر عقلِ سلیمی، برای جامعۀ انسانی، که خود نیز عضوی از آن است، نباید «بدخواه» باشد. یعنی، عدالت این است که هر چیزِ نیکو و هرنیکویی را که برای خود میخواهیم، برای دیگران نیز همان را بخواهیم و این معیار را در رفتارهای گروهی و اجتماعیِ مان نیز رعایت کنیم. این جنبه از عدالت، بر شأنِ انسانیِ برابر میانِ انسانها استوار است و ازاینرو، خواست و رفتارِ برابر با آنان را تجویز میکند.
تعریفِ دیگری از عدالت، توسطِ افلاطون ارایه شده است، که برجنبۀ دیگرِ این ارزش اشاره دارد: عدالت این است که هرکسی یا هرچیزی در جای خودش قرارگیرد. این تعریف، هرچند مفهومِ برابریِ انسانها را در شأنِ انسانیِ شان، موردِ تردید قرار نمیدهد؛ امّا عدالت را در جنبۀ عملی، از مفهومِ «برابریِ مطلق» اندکی متفاوت میسازد. براساسِ این تعریف، عدالت، بستهگی به ظرفیت و شایستهگیِ خودِ انسانها برای تعیینِ موقعیتِ خود در رابطه با همدیگر نیز دارد. یعنی، کسی را که از ظرفیت و شایستهگیِ بیشتری برخوردار باشد، نمیتوان با حکمِ برابریِ انسانها، با کسی که از شایستهگی و تواناییِ کمتری برخوردار است، در یک مکان نشاند. هرکسی نظر به توانایی و ظرفیت و شایستهگیِ خود، از جنبههای مختلف، جایگاههای ویژۀ خود را دارند و عدالت این است که هرکدام در جایگاه ویژۀ خود قرار داده شوند. مثلاً: یک استادِ دانشگاه، یک طبیب، یک متفکر، یک فعالِ اجتماعی، یک دهقان، یک راننده و … تواناییهای ویژهیی دارند و به تبعِ آن، جایگاه ویژهیی نیز دارند و باید هرکدام در جایگاه ویژۀ خود قرار بگیرند.
این دو تعریف از عدالت، در کنارِ هم، میتواند مفهومِ کاملتری از این ارزش را ارایه کند. یعنی، رفتارِ عادلانه آن است که انسان نسبت به هیچکسی «بدخواه» نباشد و نسبت به خود و دیگران، با معیارِ واحدی قضاوت کند و به شکلِ یکسان رفتار کند و برای خود و دیگران، خواستِ یکسان نیز داشته باشد. درعینحال، از لحاظِ عملی، هرکسی مطابقِ توانایی و ظرفیت و شایستهگیِ خود، در جایگاه شایستۀ خود قرار بگیرد و غیر از این تواناییها و شایستگیها، چیزِ دیگری از قبیلِ قضاوتِ دوگانۀ دیگران دربارۀ او، یا تعلقاتِ شخصیِ او مثلِ جنس، نژاد، زبان، مذهب و امثالِ آن، در تعیینِ جایگاه او دخالتی نداشته باشد.
با این تعریف از عدالت، برای فهمِ رابطۀ آن با حقوقبشر، برگردیم به معیارها و خصیصههایی که برای حقوقبشر ارایه کردیم؛ خصوصیاتی همچون جهانشمولی، سلبناشدنی بودن، انتقالناپذیری، غیرِ قابلِ تفکیک بودن، بههمپیوستهگی، یکسانی و غیرِ قابلِ تبعیض بودن. این ویژهگیها، بر تساوی و برابریِ افرادِ بشر در مستحق بودن از این حقوق، تأکید دارد. یعنی، حقوقبشر، چون صرفاً به خاطرِ انسان بودنِ انسان، به وی تعلق میگیرد، باید بدونِ درنظرگرفتنِ هیچِ معیارِ دیگری، برای همۀ انسانها، برابر و یکسان قابلِ دسترس باشد. به تعبیرِ سادهتر، انسانها، در ماهیتِ انسانیِ خود، برابر فرض میشوند و لذا از حقوقبشر هم، به گونۀ برابر، مستحق شناخته میشوند.
ناگفته میدانیم که، میانِ به رسمیت شناختنِ حقوقبشر برای همۀ انسانها، تا برخوردار شدنِ عملی از حقوقبشر، فاصلهیی وجود دارد که اقتضای محدودیتهای عمل است؛ محدودیتهایی که نظر و ایده، با آن مواجه نیست. بنابراین محدودیتها، هرانسانی در برخورداری از حقوقبشر، باید از خود نیز مایه بگذارد. یعنی، تحققِ ظرفیت و شایستهگیهای انسانی، برخورداریِ او را از ارزشهای حقوقبشر نیز بیشتر میسازد. مثلاً: اگر بخشی از کرامتِ انسان را حرمت بدانیم، میدانیم آنکه از ظرفیت و توانمندیِ انسانیِ بیشتری برخوردار است، از حرمتِ بیشتری نیز برخوردار میگردد. یا کسی که از طریقِ ارتکابِ جرایمی همچون دزدی و قتل و جنایت، ظرفیتِ انسانیِ محدودِ خود را به نمایش میگذارد، حقِ آزادی اش (البته به موجبِ قانون و توسطِ مراجعِ قانونی) محدودتر میگردد.
با این توضیحات، روشن میشود که حقوقبشر، نگاه عادلانه نسبت به همۀ انسانها دارد و رفتارِ عادلانه را به همۀ انسانها تجویز میکند. درعین حالی که عدالت به نوبۀ خود، در برخورداریِ عملیِ افراد از حقوقبشر کمک میکند؛ یعنی، هرکسی به همان حقی که نظر به ظرفیت و شایستهگیِ خود، مستحق اش است، میرسد.
سخن را خلاصه کنیم که هدفِ حقوقبشر، تأمینِ عدالت است و عدالت، ارزشِ جاودانۀ انسانی و گوهرِ گرانبها در زندهگی انسان است.