(حقِ ناحق بودن تنها در گسترۀ اندیشه طرح شدنی است.)
نویسنده: محمد فهیم نعیمی
آیا ممکن است، انسانها همه یکسان بیاندیشند و در موارد مختلف به نتایج واحد برسند؟ چه چیزی سبب می شود تا انسانها تجربه های متفاوتی از زندگی و ماحول خود داشته باشند و در نتیجۀ آن به یافته ها و باورهای متفاوتی دست بیابند و راههای متعددی را دنبال کنند؟ آیا یک فرد “مجبور” و “مکلف” است، تا در اندیشه ها و باورهایش برحق باشد؟ آیا انسانی وجود خواهد داشت، که بر ناحق بودن اندیشه اش آگاه باشد، اما بدون توجیه، بر آن تأکید ورزد؟ آیا توجیه کردن اندیشه ها زمینه یی برای پیروی از آنها، ولو اگر ناحق نیز پنداشته شوند، نیست؟ آیا برحق بودن یک اندیشه تنها در گرو دلیل منطقی است، یا اینکه تجربۀ اندیشه در عمل، محکِ برحق بودن و یا ناحق بودن آن است؟ آیا یک انسان می تواند از حق ناحق بودن خویش در امر اندیشه، حد اقل تا زمانی که باطل بودن اندیشه اش در عمل ثابت گردد، برخودار باشد؟
“حق ناحق بودن”، مانند سایر مفاهیم دنیای مدرن، در افغانستان تا حال جای مناسبی در اندیشه ها و اذهان برای خود دست و پا نکرده است. در میان مفاهیم با هم مرتبط همچو “مدارا”، “کثرت گرایی”، “آزادی بیان” و “حق ناحق بودن”، آنچه بیشتر مهجور باقی مانده، حق ناحق بودن است.
در این مورد نخست آنچه مهم است، این است، که حق ناحق بودن تنها در گسترۀ اندیشه طرح شدنی است؛ نه در عرصۀ عمل. یک فرد می تواند برای بیان و توسعۀ اندیشه هایش، از حق ناحق بودن در جامعه استفاده نماید. این بدین معناست، که من به عنوان یک فرد، به عنوان یک انسان و به حیث عضو جامعه یی که اساس آن بر قرارداد اجتماعی فرض شده است، اندیشه های خود را، ولو ناحق، بیان کنم و برای توسعۀ آن از زمینه های موجود برای همه، استفاده نمایم.
حق ناحق بودن، بنابر دلایلی، در جوامع مدرن پذیرفته شده و از اهمیت و ارزش فروانی برخوردار است، که بعضی از آن دلایل، قرار ذیل اند:
- طرح اندیشه های باطل، مستقیماً، سبب بروز مشکلات اجتماعی نمی شوند، بلکه همیشه اندیشه های باطل، توسط اندیشه های “برحق” اصلاح و یا تعدیل می شوند؛
- اندیشه های برحق، برای رشد و توسعه، نیازمند رقیب در میدان اندیشه اند؛
- برای شناخت هر چه بهتر یک اندیشۀ برحق، به حضور اندیشه های مخالف، همیشه، نیاز وجود داشته است؛
- عدم حضور اندیشه های ناحق، تحرک و پویش را در اندیشه های برحق خواهد کُشت و بازار اندیشه سرد خواهد شد؛
- حق بودن و یا ناحق بودن اندیشه ها تنها با دلیل منطقی ثابت شده نمی تواند، بلکه نشستن یک اندیشه بر کرسی عمل و به دست آمدن تجربۀ تأریخی از آن، حقانیت و بطلان آن را بیشتر واضح می سازد؛
- اندیشه های حق، بر باطل، پیروز شدنیست. پس، از حضور اندیشه های ناحق نباید هراسید؛
جوامع مدرن و جوامع در حال گذار، ناگزیراند که حق ناحق بودن را، در کنار سایر حقوق و ارزشهای بشری، به رسمیت بشناسند؛ زیرا روان و ظاهر دنیای مدرن، نیازمند چنین اصول است. جامعه یی را نمی توان تصور کرد، که در آن علم و تکنالوژی وجود داشته باشد اما افراد آن جامعه، در کل، از حقوق بشر و به صورت خاص، از «حق ناحق بودن در میدان اندیشه برخوردار نباشند.
افغانستان، به عنوان کشوری، که تازه از شر جنگ داخلی خلاص شده، نیازمند است تا برای رسیدن به جامعۀ متعادل و توسعه یافته، اساس درستی را، برای نهادینه شدن حقوق بشر و ارزشهای دنیای مدرن، پی ریزی نماید. چه، بدون دسترسی شهروندان افغان به حقوق و آزادیهای انسانی و عدم دسترسی اندیشمندان افغانی به “حق ناحق بودن”، به عنوان یک حق در گسترۀ اندیشه، آیندۀ روشنی، انتظار این کشور را نخواهد کشید.