دموکراسی، مردم و مالکیت نظام سیاسی

حسین سرامد

      نظام دموکراسی، مردم را به صحنۀ سیاست می‏کشاند. یا به تعبیر دقیق‏تر، دموکراسی، سیاست را اجتماعی و مردمی می‏سازد. اجتماعی شدن سیاست، موجب حضور سیاسی مردم در صحنه می‏شود و مردم را در تکوین حکومت و رهبری سیاست در جامعه، نقش اساسی می‏دهد. این سخن به معنای آن است که سیاست نقش و جهت دلخواه مردم را می‏پذیرد و حکومت نیز ممثل ارادۀ مردم است. بنابراین، اولاً حکومت مطابق ارادۀ مردم و با حضور سیاسی مردم در صحنۀ سیاست شکل می‏گیرد و سپس به رهبری سیاست در جامعه، مطابق خواست مردم می‏پردازد. منظور از مردم نیز همان «ملت» است، که شامل تمام افراد ساکن در یک کشور و تابع یک دولت واحد می‏شود.

     از سویی هم، انسان در مقابل کاری که انجام می‏دهد مسؤول شناخته می‏شود. بنابراین برای دفاع و حمایت از حیثیت و شخصیت خود، کارش را جدی می‏گیرد و در مقابل آن حساس است و نسبت به آن احساس مالکیت و تعلق پیدا می‏کند؛ زیرا، شخصیت انسان، با کار و نقش او در ذهن دیگران شکل می‏گیرد. برای این‌که این شخصیت خدشه‌دار و ناشایسته بار نیاید، انسان‏ها معمولاً نسبت به سلامت کار شان، یا حداقل نسبت به توجیه کار شان در ذهن دیگران خیلی حساس‌اند. از این رو تلاش می‏کنند که با کارهای شایستۀ شان، شناخته شوند و احیاناً اگر نقش ناشایسته‏یی هم از آن‏ها سرزده باشد، به توجیه یا حتا کتمان آن برمی‏خیزند. در مسایل اجتماعی نیز چنین است. افراد، در امور اجتماعی شان بسیار حساس اند و جامعه، در اجرای نقش‏های اجتماعی، نسبت به اعضای خود بسیار سخت‏‌گیر؛ زیرا، این نقش‏های اجتماعی، سازندۀ شخصیت اجتماعی آن جامعه است. وقتی کسی از اعضای جامعه، نقش ناشایسته‏یی در امور اجتماعی بازی کنند، باعث خدشه دار شدن شخصیت جامعه می‏شود و حرمت و اعتبار اجتماعی را در گرو نقش‏ شایستۀ تک تک شهروندان می‏داند.

     با این استدلال، اجتماعی شدن سیاست به معنای آن است که دموکراسی، سیاست و امور سیاسی را به مسألۀ حرمت و اعتبار جامعه تبدیل می‏کند. از این خاطر است که مردم نسبت به آن بسیار حساس می‏شوند. برای روشن شدن بیش‌تر مسأله، می‏توان این موضوع را در نظام‏های استبدادی نیز بررسی کرد.

     در نظام‏های استبدادی، چون مردم در سیاست نقشی ندارند، در قبال آن و نوع قضاوتی که نسبت به آن صورت می‏گیرد نیز کمتر حساسیت نشان می‏دهند. پارادایم استبدادی سیاست بین سیاست و مردم فاصله می‏افکند و آن را از دسترس مردم بیرون می‏کند. عدم حضور مردم در بازی‏های سیاسی باعث می‏شود که سیاست به یک امر مقدر برای آن‏ها تبدیل شود. یعنی، در توتالیتاریسم و استبداد، ماهیت و نوع رفتار سیاسی، یک سرنوشت مقدر برای مردم پنداشته می‏شود و مردم صرفاً در موقف تابعیت از آن قرار می‏گیرند. ممکن است فشار سیاست، آن‏ها را مجبور به آشوب و قیام و نفی سلطۀ سیاسی برخود بکند؛ امّا، آن‏ها به هیچ وجه، خود را در حرمت و اعتباری که سیاست خلق می‏کند، یا می‏ستاند، شریک نمی‏دانند، بنابراین، نه احساس افتخار و عزت برای شان دست می‏دهد و نه از رفتارهای ناشایستۀ حکومت، احساس سرشکسته‌گی پیدا می‏کنند. در نتیجه، نظام‏های توتالیتر، اکثراً از حساسیت اجتماعی مردم بی‏بهره‌اند. قدرت نظام‏های استبدادی، قدرت لشکری یا قدرت سرکوب کننده است و با نیروی لشکر نیز از بین می‏رود. به همین خاطر است، که در حکومت‏های استبدادی، مهم‏ترین نهاد، نهاد ارتش است.

     حساسیت اجتماعی نیز، عمل دوگانه بازی می‏کند: هنگامی که رفتار سیاسی نظام، مطابق خواست مردم نباشد، ممکن است در مقابل اتوریتۀ نظام عمل کند و به ضعف قدرت نظام و سلب مشروعیت آن منجر شود و در صورتی که حساسیت اجتماعی مردم پشتوانۀ نظام شود، می‏تواند به قدرت و مشروعیت آن بیافزاید و نظام را در مقابل نیروهای معارض، باثبات‏تر و قدرتمندتر بسازد. نظام‏های استبدادی، از هردو نقش حساسیت اجتماعی مردم، تا حدود زیادی بی‏بهره اند.

     حساسیت مردم نسبت به سیاست، یا ناشی از حس مالکیت مردم نسبت به نظام سیاسی است و یا هم از سر مجبوریتی که از فشار و نفرت مردم از حکومت منشأ می‏گیرد. در نظام‌های دموکراتیک، رابطۀ مردم با نظام، رابطۀ مالکانه و دوستانه است؛ یعنی، مردم نظام را متعلق به خود می‌دانند و از آن حمایت می‌کنند و در پی توانمند ساختن آن بر می‌آیند. امّا، این رابطه، در نظام‌های استبدادی، رابطۀ دشمنانه است و مردم اگر با آن سروکاری هم پیدا می‌کنند، از سر ناگزیری و جبر است.

     بنابراین، حساسیت مردم در قبال سیاست، باعث قدرتمندتر شدن نظام‌های دموکراتیک می‌شود، درحالی‌که این حساسیت، در نظام‌های استبدادی، باعث ضعف نظام خواهد شد. از این‌رو، در دموکراسی‌ها، معمولاً، میزان بالای مشارکت مردم و جدیت آن‌ها در قبال تحولات سیاسی را به فال نیک می‌گیرند و از آن استقبال می‌کنند.

     با توجه به این نکته، مدیران سیاسی جامعه، باید از این نکته بهراسند، که مبادا زمانی با بی‌اعتنایی، بی‌توجهی و بی‌اعتمادی مردم نسبت به خود شان و نسبت به نظام، مواجه شوند.

دیدگاهتان را بنویسید