درگفتگوی اختصاصی با بانوان صاحبنظر
(بخش دوم)
پدیدۀ جنسیت و سهم زنان در فعالیتهای اجتماعی، محور گفتمانیست که بخش اول آن هفتۀ گذشته به نشررسید؛ اینک صحبت ها را درگسترۀ بحث مذکور، با معاون سر محقق خانم دکتورشفیقه یارقین، رئیس شورای علمی ومسؤول زبانهای رسمی سوم در نصاب تعلیمی وزارت معارف، از بانوان آگاه وخدمتگزار در زمینۀ صلح وسازنده گی و داعیۀ حق زن پی میگیریم:
خانم شفیقه یارقین، شما میدانید که تبعیض و برتری جویی درادبیات جهان پیوسته تجربه شده است. امروز در جهان روبه تغییر و انکشاف، ادبیات تبعیضی ارزشهای حقوق بشری را صدمه شدید میزند. آیا شما تبعیض جنسی را در ادبیات کشور احساس میکنید؟
در جامعه یی که همه ارزشها، داوریها و برخوردهایش در مسایل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و غیره بر مبنای سنتهای کهنه، عنعنات دست و پاگیر آمیخته با خرافات و ناآگاهی از تحولات در مناسبات اجتماعی کشور و جهان و بیخبری از انکشافات دانش و تکنالوژی معاصر باشد، در کشوری که با وصف موجودیت قوانین نافذه و احکام شرع و سنت نبوی هنوز هم عرف و قواعد عنعنوی قومی و قبیله یی مسلط باشد، در ملتی که هنوز هم تعلیم، تحصیل و کار دختران و زنان گناه شمرده شود و در بعضی از جاها تحصیل جز تعلیمات اسلامی مدرسه یی حتی برای پسران مجاز نباشد، طبیعی است که در چنین جامعه یی عدالت اجتماعی را نمیتوان برقرار کرد و در جایی که عدالت اجتماعی نباشد، موجودیت هر نوع تبعیض را میتوان یافت که یکی از آنها تبعیض جنسی است و اگر این تبعیض را در ادبیات پی جویی کنیم، به مظاهر متعدد آن برمیخوریم که به گونۀ نمونه میتوانیم از اینها نام ببریم:
– از آنجاییکه از گذشته های دور تا آغاز سدۀ یی که در آن قرار داریم، زمینۀ آموزش دانش و هنر برای پسران مهیا و برای دختران دور از دسترس بوده، تاریخ ادبیات کشور ما و کشور های همجوار ما، تاریخ ادبیات مردان است و نقش زنان چنان کمرنگ است که در میان صدها شاعر و ادیب و مورخ و غیره و غیره نام دو- سه زن با یک یا دو بیت شعر و یکی دو کلمۀ مختصر پیرامون نام و زادگاه و تاریخ احتمالی وفات آنان نمیتوان یافت.
– زنان ادیب و شاعر نمیتوانستند احساسات و عواطف لطیف زنانۀ خویش را تبارز دهند و از آرزوهای خود سخن گویند، لذا اگر هم سوادی کسب میکردند و قریحه یی داشتند، باز هم ناگزیر بودند یا مانند مردان شعر بگویند و خود را در پشت این حصار حفاظتی از ملامت و تهمت نگه دارند یا مانند پروین جز به نصیحت و اشعار اخلاقی نپردازند و یا اگر سنت شکنی میکردند باید از همه چیز خود میگذشتند، چنان که رابعه از جان گذشت و فروغ از نام و کودک دلبندش.
– زنان کشور ما حتی آنانی که امروز از تحصیلات عالی و شغل آبرومند و کرسیهای بالای دولتی برخوردارند، هنوز هم از نظر اقتصادی و آزادیهای مدنی و فرهنگی و غیره وابسته به رأی و اجازۀ خانواده و شوهرند و کمتر امکان اشتراک در نشستهای ادبی، به ویژه شبهای شعر و قصه دارند، در حالیکه همین بحثهای ادبی و شبهای شعر و قصه و نقد است که استعدادها را پالایش میدهد و به پختهگی میرساند.
– در جامعۀ ما همچنانی که در همه مسایل مربوط به تساوی جندر به زنان کمتر توجه میشود، در چاپ آثار شاعران و نویسندهگان زن نیز بی توجهی موجود است. هیچ ارگان دولتی یا غیر دولتی یا انجوی ملی و بین المللی به این فکر نکرده است که آثار ادبی زنان را گرد آورد و زمینۀ چاپ آنها را فراهم سازد. گاهی اگر نهادی بخواهد اثر یا آثاری در زمینه های ادبی به چاپ برساند، چون داوران همه از مردانند، در گزینش و چاپ آثار به مردان سهم بیشتر میدهند؛ زیرا آثار مردان را پخته تر از آثار زنان میبینند. حال آن که اگر شرایط خانوادهگی و اجتماعی، وقت، زمینه ها و امکانات و سایر مشکلات و موانع زنان در نظر گرفته شود، باید به زنان آفرین گفت و به آثار آنان حتی اگر در سطح پایینتر از آثار مردان هم باشد، حق تقدم داده شود، زیرا اگر این امکان هم به زنان داده نشود، نباید متوقع رشد زنان در ساحۀ هنر و ادبیات بود. عوامل دیگری نیز در زمینه وجود دارد که اگر همه را در این بحث به بررسی بگیریم، به سایر سوالات نمیتوانیم بپردازیم.
آیا میتوان باورمند به آینده یی بود که زنان کشور خود را در ساختار های اجتماعی شریک بدانند. آیا میتوان تصور کرد تا روزی برسد که افغانستان رهبران سیاسی زن را تجربه کند؟ رهبرانیکه در مدیریت و رهبری ساختارهای اجتما عی نقشهای برجستۀ شانرا به معنـی واقعی تجربه کنند، نه آنکه کلیشه های «زن بودن»، آنها را به رهبری کشاند.
متأسفانه تا حال در کشور ما احزاب و سازمانهای سیاسی یی که برای انسجام و بسیج زنان ایجاد شده باشد و یک زن یا گروهی از زنان آن را رهبری کنند، موجود نبوده است و سازمانهای زنان همواره در عقب احزابی بوده اند که از سوی مردان اداره میشده و از زنان برای رسیدن به مقاصد و اهداف همان حزب صرف نظر از این که آن مقاصد چقدر به نفع جامعه بوده، چقدر ملی، مردمی و وطنی بوده، چقدر صادق و پاک بوده یا نبوده- استفاده میشده است. از همین جهت است که حتی در پارلمان افغانستان، اکثریت بزرگ زنان نمایندۀ ملت به جای این که در موضع دفاع از زن قرار داشته باشند، یا رأی و نظر مستقل یا استدلال و تصمیم فردی خود را ابراز نمایند، بیشتر در موضع حزبی قرار دارند که در انتخاب شدن شان آنان را یاری کرده است. اکثریت قاطع کاندیدان مستقل زن در انتخابات پارلمانی نتوانستند برنده شوند، حتی اگر صد بار شایسته تر، با فهم و با تجربه تر، فصیح تر و با جرأت تر از کاندیدان زن برنده بودند.
در مقامات عالی دولتی و کرسیهای مهم سیاسی و حتی در پستهای ریاست و مشاوریت نیز اکثراً زنانی مقرر و منصوب میشوند که از سوی یک حزب با اقتدار، یک دولت خارجی یا یک مرد با نام و نشان از لحاظ قومی، مذهبی، یا ثروت مادی، حمایت شوند. شعار شایسته سالاری فقط در لفظ وجود دارد و تساوی جندر هم جز یک نمایش کاذب دموکراسی نیست. در گذشته اگر گفته میشد که در عقب هر مرد موفق یک زن موفق وجود دارد، امروز باید گفت که در عقب اکثر زنان به کرسی و مقام رسیده، مردی دارای قدرت و ثروت ایستاده است. البته اگر شعارهای شایسته سالاری و قضاوت بر اصل دانش و تجربه، صداقت و وطندوستی و دیگر اوصاف نیکو میبود، زنان شایسته و کاردان بسیاری در عرصۀ سیاست میتوانست به ظهور برسد.
شما بحیث رئیس شورای علمی و مسؤول زبانهای رسمی سوم در نصاب تعلیمی وزارت معارف ایفای وظیفه می کنید، آگاهی دارید که وضع نصاب تعلیمی معارف افغانستان درحالت اسـفباری قرار دارد ؛ چنانکه درسه دهه گذشته، حلقات حاکمه ، به نحو آشکارا اندیشه های سیاسی وسلیقه یی خود را خلاف موازین حقوق بشر از طریق کتب درسی بر نسلهای پسین تحمیل نموده اند . شما بحیث یکی از مسؤولین کارشناس در امور معارف افغانستان چه برنامه های تعلیمی را برمبنای اصول و ارزشـهای حقوقی برای طـرح و تدوین کتب تعلیمی معارف کشور پیشنهاد نموده اید?
اینکه در گذشته نصاب تعلیمی چگونه بوده است و یا چقدر سیاسی تدوین میشده است، موضوعیست که به گذشته تعلق دارد و مردم از چند و چون آن به خوبی آگاهند، اما اگر به نصاب تعلیمی موجود معارف کشور برگردیم، در تدوین نصاب تعلیمی جدید معارف کشور تلاش شده است تا تعلیم و تربیه از سیاست به دور نگه داشته شود و بر اساسات دانش و تکنالوژی معاصر، معتقدات دینی و تعالیم اسلامی، عنعنات پسندیدۀ افغانی، وطندوستی، مردم دوستی، حقوق بشر به ویژه حقوق زنان و کودکان، احترام به قوانین ملی و بین المللی، صلح دوستی، علاقمندی به حفظ محیط زیست، احتراز از هر نوع تبعیض، خشونت، جنگ، مواد مخدر و مسکر و اجتناب از هر نوع رفتار، گفتار و پندار ناسالم و ناپسندیدۀ اجتماعی و فرهنگی پی ریزی و تدوین گردد. پالیسی و اهداف معارف افغانستان روشن و تدوین شده است و کتابهای درسی مکاتب، مدارس و دارالمعلمینها نیز بیرون از محدودۀ این پالیسیها، اهداف و نصاب تعلیمی بوده نمیتواند. من به عنوان متخصص زبان و ادبیات، در حد توان و صلاحیتهایی که برایم داده شده بود، توانستم یکی از مواد قانون اساسی کشور را که تعلیم به زبان مادری بود، تا حدی تحقق بخشم. با جذب بهترین کدرهای زبانهای رسمی سوم و تدویر ورکشاپها و سیمینارها و دادن رهنماییهای لازم به آنان در نوشتن کتابهای درسی بر اساس متود آموزش فعال، به این دستاوردها برسم:
– دیپارتمنتهای زبانهای شغنانی، واخانی، پشه یی، بلوچی و گوجوری ایجاد گردید.
– دیپارتمنتهای زبانهای اوزبیکی، ترکمنی و نورستانی انکشاف و تقویت شد.
– مفردات هفت زبان رسمی سوم (اوزبیکی، ترکمنی، بلوچی، پشه یی، نورستانی، شغنانی و واخانی) از صنف اول تا دوازدهم تدوین گردید و به یکی از دو زبان ملی ترجمه شد.
– کتابهای درسی صنف اول و دوم اوزبیکی و کتاب صنف اول ترکمنی تجدید نظر و تصحیح و ادیت مسلکی و زبانی شده، به چاپ رسید.
– کتابهای درسی صنوف اول تا چهارم اوزبیکی، اول و دوم ترکمنی و پشه یی و صنف اول نورستانی چاپ گردید.
– کتابهای درسی صنوف پنجم تا نهم اوزبیکی، سوم تا هفتم ترکمنی، دوم، چهارم و پنجم نورستانی، اول تا پنجم شغنانی، اول و دوم واخانی، دوم تا هفتم پشه یی و اول و دوم بلوچی تألیف و تایپ گردیده و در مراحل مختلف (ادیت زبانی، ادیت مسلکی و دیزاین) قرار دارد که در شش ماه اول امسال نه تنها این کتابها از مرحلۀ دیزاین نهایی خواهد گذشت، بلکه کار تألیف کتابهای درسی صنوف بالاتر نیز رویدست گرفته خواهد شد و کار بالای تألیف کتابهای رهنمای معلم این کتابهای درسی نیز آغاز خواهد گردید.
– در کتابهای تألیف شدۀ مذکور همۀ آن پالیسیها، اهداف و نصاب تعلیمی و تربیتی که در بالا از آنها تذکر رفت، در نظر گرفته شده است.
– پیشنهاد من برای برنامه های بعدی اینها خواهد بود:
• جذب و تربیۀ کدر های جوان برای تألیف کتابهای زبانهای رسمی سوم.
۲٫ ایجاد دیپارتمنتهای زبانهای رسمی سوم در دارالمعلمینها و دانشگاههای کابل و ولایات کشور برای تربیۀ معلمان مسلکی در تدریس کتابهای زبانهای رسمی سوم.
۳٫ تدویر ورکشاپها و سیمینارها و ترینینگها برای معلمان زبانهای رسمی سوم.
• جمع آوری کتب و ادبیات شفاهی و لغات اصیل زبانهای رسمی سوم از محیط لسانی مربوط و استفاده از آن در کتابهای درسی.
• تهیۀ کتب ممد درسی برای آموزش بهتر وسریعتر زبان مادری، نظیر: شعر، داستان، سرگرمیها، دانستنیهای سودمند و غیره برای کودکان و نوجوانان به زبانهای رسمی سوم.
• تنظیم و تدوین روش واحد املای زبانهای رسمی سوم.
۷٫ تنظیم و تصویب ساعات درسی زبانهای رسمی سوم (در مراحل ابتدایی، متوسطه و ثانوی) و جادادن آن در پلان تعلیمی معارف کشور.
۸٫ نظرخواهی در مورد کتابهای چاپ شده و تجدید نظر و اصلاح دوامدار این کتابها.
• اعزام معلمان زبانهای رسمی سوم برای کسب تجارب و تقویت زبانهای مادری شان به کشور های همزبان.
• نظارت از توزیع کتابهای زبانهای رسمی سوم و آغاز و ادامۀ تدریس هر زبان در محیط زبانی مربوط .
شما از سالهای تأسیس انجمن نویسنده گان افغانستان تاکنون درعرصه ادبیات زبانهای دری و ازبیکی مقالات پژوهشی ، شعر ، داستان و سایرژانر ها ، آثار ارزشمندی آفریده اید. دیدگاه شما از منظر یک بانوی متعهد در قبال محو خشونت علیه زنان کشور درآثار تان چگونه بازتاب یافته است؟
من هم در شعر های دری و هم در شعر ها و داستانهای کوتاه اوزبیکی ام صدای بیداری و آگاهی، فریاد عصیان علیه خشونت و نابرابریها، ترنم مهر، عطوفت و فداکاری و نالۀ مظلومیتهای زنان را انعکاس داده ام. من به زنان امید داده ام تا از افتادنها برای بلند شدنها، از ناله ها برای فریاد شدنها و از محرومیتها برای رسیدن به آزادیها و اوجها استفاده کنند و از عمق سیاهیها و تاریکیها مانند گلها و دانه ها به سوی نور و روشناییها سر بکشند. کوشیده ام تا جایگاه آنان را برای شان نشان دهم تا در نومیدیهای ناشی از ظلم و بیعدالتیهای اجتماعی به این تصور نرسند که از این جایی که هستند، به بالاتری نخواهند رسید. بیتهایی از میان شعر های خود نمونه میآورم تا مصداقی باشد بر گفته هایم.
نـــدارم ســـر خـــواب و آســـودهگــی
که دریــای مسـت و خروشنـــده ام
مترسـان مـــرا از رقیبـــان، کــه مـــن
ز گـــردآفـــریــــدان رزمــنــده ام
گلی در دامن سبز طبیعت نیست چون رویت
به خوشبویی نبـــاشد هیچ عطری بهتر از بـویت
تویی آن بانوی افسونگر شرقی کـه میگویی
نه یک شب، بل هزاران شب، حکایتهای دلجویت
قدم بگذار و بگذر از موانع، تا جهان دانــد
غـرور هنــدوکش آســا و طغیـانهـای آمـویت
از تنگنا برون آ، پـــرواز کـــن عـزیزم
پـــرواز را به شــــادی آغـاز کــن عـزیـــزم
دست به گل نشسته رست از زمین بـاور
بلبل تـــرین قفــس را آواز کــن عــزیـــزم
سر تــا به پا حضوری، تندیسۀ غروری
اوج است جــایگاهت، احــراز کــن عــزیـزم
امـــروز منم بــانـــوی در بند قفس
زنجیــر فـــگنـــده بـــر گلــو بـــار نـفس
گــر بـــا من خسته همصدایـی نکنی
آزادی مــــن خیـــال میبـــاشـــد و بــس
مــن بــوی گلم به پرده پنهان نشوم
مـــن درد مظالمــم کـــه درمـــان نشــوم
خـــواهنـــد مرا به کنج زندان فگنند
آزاد بمــیـــرم و بــــــه زنـــدان نشـــوم
از نســل یلان و قهــرمانـانم مــن
پــاکیزه ز نـــور پـــاک ایـمانـــم مــن
سهـــراب نمیشــود مقابــل با من
زیـــرا که ز گــــــردآفـــریدانــم مــن
زن شیشۀ نـازک است مشکن دل او
بـــا مهر ســـرشته انــد آب و گـــل او
زن شاخ گل است و مرد چون پیچک عشق
همــواره بـــود کنـــار او، مـــایـــل او
مقابله با خشونت علیه زنان در کشور ما بدلیل نا همگونی ها وناهمسانی های متعدد قومی، قبیله یی و حتی عقیدتی، دشواری های فــراوانی را درقبال دارد که بنابر فقر سواد و عوامل بالا، کار نویسنده و شـاعر در گستره کمپــاین محو خشونت علیه زنان در خلا قرار میگیــرد . شما چه راهکاری را برای رهایی از این برزخ به راهیان ادبیات مطرح میکنید.
در جایی که چشم نمیتواند دید، باید از گوش به جای چشم کار گرفت و در جایی که گوش نمیشنود، باید از راه چشم در درون جان دری باز کرد. در کشور ما که سطح سواد در پایین ترین مرز خود و سطح فقر اقتصادی و فرهنگی در بالاترین مرز خود قرار دارد، ادبیات نوشتاری از راه چشم نمیتواند کار و مسؤولیت خویش را انجام دهد؛ زیرا اکثریت قاطع مردم یا سواد ندارند یا برای مطالعه وقت ندارند. رونق فرهنگ مطالعه در کشور مان را کسادی بازارهای کتابفروشی پایتخت و شهرهای بزرگ به خوبی حکایت میکند؛ بنابرین چه باید کرد؟ به نظرم این راههای پیشنهادی میتواند مؤثریتی داشته باشد:
– رادیو در قدم نخست؛ زیرا هنوز در همه نقاط دور و نزدیک کشورمان یا برق نیست یا شبکه های تلویزیون توسعه نیافته و به همه نقاط نرسیده است.
– تلویزیون در قدم بعدی؛ اما در صورتی که به جای نشر اعلانهای فریبنده و فلمها و سریالهای گمراه کننده، قدمهایی هم برای بیداری اجتماعی و شناساندن حقوق اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مردم و به ویژه زنان و کودکان بردارد.
– سینماهای سیار و نمایش فلمهای بیداری دهنده و آگاه کننده برای مردم قرا و قصبات.
– نگارش نمایشنامه های خوب کوتاه و بلند و عرضۀ آن از راه رادیو، تلویزیون، سینماهای سیار و سی دی ها.
– همایشها یا کنفرانسهایی که در آن زن و مرد اشتراک داشته باشند و با شعرها، داستانها، نمایشنامه ها، فلمها و جر و بحثهای آزاد پیرامون موضوع خشونت و نابرابریهای اجتماعی بتوان مرد را متقاعد کرد که زن هم حقوقی دارد و زن را نیز آگاهی داد تا دیگر ظلم پذیری را کنار بگذارد و ظلم مرد، خانواده و اجتماع بر زن را امر قسمت و تقدیر نداند.
– کمپاینهای تبلیغاتی؛ اما نه در شهرهای بزرگ و در میان قشر روشنفکری، بلکه در دهات و مزارع و کارگاههایی که از زنان به گونۀ استثماری و اجباری کار کشیده میشود و مزد آن به جیب مردان میرود و با وصف آن باز هم بر زن مولد و پول آور ستم صورت میگیرد.
– معرفی زنان سرشناس کشور و جهان با شرح زندهگینامه، کارنامه ها و دستاوردهای آنان تا سرمشق دیگر زنان برای کسب دانش و سواد گردد.
درادبیات، بخصوص شعر و داستان، طرح مقابله با خشونت علیه زنان، بیان یک احساس عاطفی وتمثیلی است؛ چگونه میتوان این احساس را بالقوه ساخت و آیا نحوه مبارزه با خشونت علیه زنان در ادبیات کنونی ما منجر به سیاسی شدن و آرمانی شدن و بالاخره به انزوا کشیدن ادبیات نخواهد شد؟
وقتی یک شعر میتواند پادشاهی را چنان تحت تأثیر قرار دهد که بی توجه به این که در یک پا کفش دارد و در پای دیگر نی، بر اسپ بجهد و به سویی که شاعر میخواهد، شیفته وار بتازد؛ وقتی یک رباعی، سلطان بزرگ و مقتدری چون محمود غزنوی را که از کوتاه کردن زلف محبوبش ایاز سخت آشفته، غضبناک و اندوهگین است، در یک آن آرام و شاد سازد، پس میتوان شعر و داستان و در مجموع ادبیات بدیعی را برای هر مقصدی به کار برد، اما به شرط آن که از یکسو طرف خطاب شاعر و نویسنده، قادر به فهمیدن و درک آن گردد و از سوی دیگر شاعر و داستان نویس چنان قدرتی در کلام خود داشته باشد که بتواند در اعماق قلب و روح مخاطبش نفوذ کند و او را به هر سویی که میخواهد، بکشاند.
ادبیات سیاسی خشک و شعارگونۀ عاری از روح و جاذبه، حتی خود آفریننده اش را نیز نخواهد توانست اقناع کند، چه رسد به مخاطبان و سخن پذیران او.