نویسنده: کوهکن
همه می دانیم که افغانستان، دارای مشکلات سیاسی، اقتصادی و امنیتی است. این مشکلات، بدون شک، موانعی بر سر راه تشکیل جامعۀ مدنی در کشور ایجاد می کنند؛ در این زمینه، یک سلسله موانع فرهنگی ـ ارزشی نیز موجود اند، که ایجاد و شکلگیری جامعۀ مدنی را به بن بست مواجه می سازد.
مشکلات و موانع فرهنگی، که بیشتر جنبۀ ارزشی دارند، نسبت به موانع و مشکلات سیاسی، اقتصادی و امنیتی بنیادی تر می باشند. زیرا وضعیت سیاسی، اقتصادی و امنیتی افغانستان می تواند به سادگی متحول گردند؛ در حالی که برای تغییرات فرهنگی، نیاز به زمان و سرمایۀ بیشتر است.
جامعۀ مدنی، از گذشته های دور تا عصر حاضر، تعاریف گوناگونی برداشته است. جامعۀ مدنی، به عنوان نیرویی که فاصله میان شهروندان و دولت را پُر می نماید، محصول دوران مدرن است. بعد از به میان آمدن دولتهای مدرن، فاصله میان دولت و شهروندان، توسط جامعۀ مدنی به خوبی پُر گردید. به همین دلیل جامعۀ مدنی را پُلی میان مردم (شهروندان) و دولت می دانند. در جوامع مدرن، جامعۀ مدنی، به عنوان ساختار عمده و اساسی در کنار دولت، کارکردهای ویژه یی را به عهده دارد.
جامعۀ مدنی، ساختار مدرن است. طبعاً در درون این ساختار، ارزشهای مدرن جا دارد. یعنی جامعۀ مدنی، ساختاریست که با ارزشهای مدرن همخوانی تام دارد. جامعۀ مدنی و ارزشهای مدرن مکمل همدیگر اند.
در جامعه یی که ارزشهای مدرن راه نیافته اند، جامعۀ مدنی، توان شکل گرفتن ندارد؛ زیرا ساختار جامعۀ مدنی، نیازمند حضور ارزشهای مدرن است. ارزشهای مدرن، برای ساختار جامعۀ مدنی، حیثیت روح را دارد، که بدون آن، ساختار جامعۀ مدنی فرو می ریزد.
جامعۀ مدنی، با ارزشهای سنتی نمی سازد؛ زیرا این دو، مربوط به دو دوران متفاوت از هم اند. در جامعه یی که ارزشهای سنتی حاکم باشد، شکلگیری جامعۀ مدنی محال است. در جامعه یی که حاکمیت از آن مردم نباشد، آزادی بیان وجود نداشته باشد، پلورالیسم در ابعاد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی اش وجود نداشته باشد، اقتصاد مدرن شکل نگرفته باشد، مردم از پایین ترین سطح زندگی برخوردار باشند و دولت از ساختار مدرن برخوردار نباشد، چگونه می توان جامعۀ مدنی داشت.
افغانستان، به عنوان کشور در حال گذار به مدرنیته، هنوز از لحاظ فرهنگی، مایۀ اندکی برای شکل دادن جامعۀ مدنی دارد. با وجود این که افغانستان سه دهه جنگ را پشت سر گذاشته است و امروز نیز با مشکلات فراوان سیاسی، اقتصادی و امنیتی مواجه است، از لحاظ فرهنگی، ظرفیت توانمند سازیی نهادهای مدنی را دارا نمی باشد.
هنوز، بیسوادی در افغانستان بیداد می کند، زمینه های تحصیل علم و آشنایی با دنیای مدرن (ارزشها و ساختارهای مدرن) برای مردم افغانستان، به صورت گسترده، آماده نیست. مدارس دینی، مساجد، حتا مکاتب و دانشگاهها، جاهای مناسبی برای تربیۀ شهروندانی با اندیشه های مدرن نیست. هنوز این مراجع، ترویج کنندگان ارزشهای دُگم سنتی هستند. هنوز ذهنیت سنتی، این مراجع آموزشی و پرورشی را در جنبرۀ خود دارد.
وقتی نهادهای تحصیلی افغانستان، ترویج کنندگان ذهنیت سنتی باشند، شهروندان از راه این نهادهای تحصیلی به ارزشها و باورهای مدرن دست نمی یابند، وقتی باور به آزادی بیان، به معنای حقیقی آن وجود نداشته باشد، آزادی مطبوعات و آزادی اندیشه محدود باشد، وقتی پلورالیسم فرهنگی و اجتماعی، مردود دانسته شود، وقتی دگر اندیشی، عین کفرورزی دانسته شود، هر چیز نو، بدعت ناپسند شمرده شود، وقتی به سبب باورهای خرافی، انگیزه های اقتصادی و سیاسی از مردم گرفته شود، مردم قناعت را به معنای دوری جستن از رقابت در عرصه های سیاسی، اقتصادی و… بدانند، وقتی روشنفکران و علمای واقعی در حاشیه قرار بگیرند و عدۀ محدود بنیادگرایان دینی، که حامیان سر به کف ارزشهای سنتی اند، بر ذهن و فکر مردم سلطه داشته باشند، وقتی زندگی در پایین ترین سطح آن، از لحاظ اقتصادی، جریان داشته باشد، چگونه می توان از شکلگیری جامعۀ مدنی صحبت کرد. چگونه می توان نهادهای مدنی را برای ایجاد جامعۀ مدنی کارا در افغانستان بسیج کرد. مگر این که در دراز مدت، نخست مشکلات اقتصادی، سیاسی و امنیتی، از میان برداشته شود و در گام دوم، به مسألۀ فرهنگ و ارزشهای فرهنگی پرداخته شود. طبعاً، این تحول فرهنگی، تلاش، حوصله، پول و زمان زیادی را نیاز خواهد داشت. این تنها راه برکندن موانع اساسی شکلگیری جامعۀ مدنی در افغانستان می باشد.