همه ما قربانی تبعیض هستیم
به باور شما آیا تبعیض (قومی، زبانی و مذهبی) در افغانستان وجود دارد؟ اگر بلی، این تبعیض بر مبنای چیست، قومیت، زبان، مذهب و یا هر سه؟ لطفاْ توضیح دهید و اگر ممکن است چند مثال هم ارايه کنید؟
در کل بحث مهم این است که اکثریت و اقلیت را در افغانستان چطور تعریف کنیم. از نظر علمی اقلیت ها و یا اکثریت های ذاتی وجود ندارد. اقلیت ها و اکثریت ها ساخته می شود در نتیجه پروسه های سیاسی و اقتصادی. در عصر مدرن، اقلیت ها و اکثریت ها توسط پروسه های دولت و ملت سازی شکل گرفته اند. اینگونه روابط ممکن است بر اساس زبان مذهب و و یا دیگر عناصر هویتی شکل بگیرند. در افغانستان اگر گروهها را بر اساس قوم تعریف کنیم، قوم اکثریت وجود ندارد. اما از لحاظ مذهبی بسیار واضح است که اهل سنت در افغانستان اکثریت را تشکیل می دهد و اهل تشیع در اقلیت قرار می گیرد و اقلیت های کوچک تر دیگر هند و سیک های افغانستان می توانند باشند.
در مورد اینکه این که افغانستان دچار تبعیض یا تفرقه قومی است یا نیست، فکر می کنم چند تا بحث عمده وجود دارد. قشر مسلط سیاسی افغانستان وجود تبعیض را در افغانستان یا نمی پذیرند و یا کم اهمیت جلوه می دهند. اما از نظر تاریخی و به خصوص از دید گروههای که دسترسی به قدرت نداشته اند افغانستان تجربه طولانی نسبت به تبعیض قومی و مذهبی دارد. این تبعیض ها را می شود به چند سطح دید یکی تبعیض های مستقیم و خشونت آمیز است که مثال واضح و روشن آن را در دوران طالبان می بینیم و نمونه های تاریخی آن در دوران عبدالرحمن خان است.
بخش دیگر این تبعیض ها نهادی و ساختاری است که مربوط به پالیسی های دولت های افغانستان می شود که در گذشته، پیش از آغاز جنگ ۱۹۷۹ تجربه داشتیم. مثلا تبعیض بر اساس زبان، مذهب و قوم وجود داشت. اشکال دیگر تبعیض تبعیض های فرهنگی و اجتماعی است که متاسفانه در افغانستان جاری است و هنوز اعمال می شود. گروه های مسلط یا کسانی که به هر دلیل به منابع دولتی دست رسی و قدرت دارند، نسبت به گروههای دیگر تبعیض اعمال می کنند. ما این ها را در رفتارهای اجتماعی و پیش داوری ها و stereotype کلیشه ها که در افغانستان زیاد است متاسفانه هر روز می بینیم.
تعریف شما از تبعیض چیست؟
اساس تبعیض این است که کسی یا گروهی بر اساس اینکه به کدام گروه اجتماعی نسبت دارند مورد رفتار متفاوت قرار بگیرد. اینگونه رفتار تبعیض امیز می تواند حقوق و آزادی انسانی افراد را نقض کند و با آنها طوری رفتار شود که از امنیت و آزادی یا از دسترسی همسان به خدمات عمومی محروم شود.
از خاطرات خود یا دوستان تان که مورد تبعیض قرار گرفتید بگویید؟
آقای دروزیان تجربه شخصی من ممکن است نسبتا متفاوت باشد. به این دلیل که من در زمان و مکانی تولد شدم که دولت وجود نداشت. در دهات وقتی تولد شدم که دولت سقوط کرده بود و در همان جا کلان شدم. در نتیجه ما تبعیض سازمان یافته ای را که در شهر ها بود تجربه نکردیم.
ولی خاطرات تبعیض های را که مردم از گذشته در منطقه تجربه کرده بودند و از فرهنگ شفاهی مردم می شنیدیم و شنویم وحشتناک است. در دهه های اخیر، درزمان طالبان تبعیض به شکل آشکارا به شکل ستم و سرکوب حاکم بود. مثل خیلی از شهروندان کشور من هم خاطرات تلخ از رفتار تبعیض آمیز دوران طالبان دارم. در جریان سفر به قندهار در آن زمان بسیار بدرفتاری می شد و هر لحظه خطر برابر شدن در چک پاینت طالبان وجود داشت. در شاهراهها هر لحظه امکان داشت به دلیل قومیت و یا مسایل مذهبی مورد بدرفتاری قرار بگیریم. هرکس می توانست در یک تاکسی راحت سوار شود ولی من به عنوان کسی که به قوم دیگر متعلق بودم، مجبور بودم چهره خود را پنهان کنم، کلاه بپوشم و مثل این که هویت خود را پنهان کنم تا که مصئوونیت بیشتر پیدا کنم.
در باره تاریخچه تبعیض در افعانستان به ویژه مواردی که بسیار حاد بوده یک مقدار صحبت کنید؟
از نظر تاریخی اشکال مختلف تبعیض را که پیش تر مطرح کردم در مراحل مختلف افغانستان می توانیم ببینیم. اولین دوره تبعیض به شکل سازمان یافته در زمان عبدالرحمن خان اعمال شد. این اولین دوره ای است که افغانستان دارای حاکمیت مرکزی می شود. به عبارتی تهداب افغانستان مدرن به عنوان دولت-ملت گذاشته می شود. در این دوره خشونت های زیاد صورت می گیرد. دوره عبدالرحمن خان اولین دوره ای است که گروهای اجتماعی بر اساس این که به کدام قوم متعلق است علیه قوم دیگر بسیج می شود. به اساس قوم اموال و دارای ها شان را از دست می دهند، جابه جا میشوند و قتل عام میشوند. در کل می شود گفت که قومیتی که به معنای امروزی درک می کنیم، مولود سیاست های دوره عبدالرحمن خان است. به این خاطر که در این دوره قومیت بعد سیاسی، اقتصاد و امنیتی پیدا می کند.
از نظر تاریخی فکر می کنم در دوره پیش از عبدالرحمن خان اقوام عمده که امروز در افغانستان وجود دارد (پشتون، تاجک، هزاره و ازبک) وجود داشتند اما معنی دیگر می داشت. ممکن است تفاوت ها وجود داشت، ولی معنی دیگری می داشت. بعد در جریان قرن ۲۰ با به وجود امدن ناسیالیزم افغانی در دوره های مختلف برای این نوع سیاست ها مبنای فکری ساخته شد.
پرسش اصلی این بود که چون افغانستان یک کشور واحد است، باید هویت فرهنگی واحد، زبان واحد و یک تاریخ مخصوص خود را داشته باشد. در این دوره است که شاخ و برگ های تبعیض های فرهنگی و زبانی را در پهلوی تبعیض های اقتصادی و امنیتی که در گذشته به وجود آمده بود، ترویج شد. پسان ترها، مثلاً در دوران حزب دموکراتیک خلق، بعضی از این روایت ها زیر سوال رفت و به آن اعتراض شد نیروهای چپی افغانستان علیه آن اولویت نو را مطرح کردند، ولی با آمدن طالبان با همه تفاوت های دیگری که با نظام های قبلی داشتند، شاهد یک نوع برگشت به گذشته هم هستیم.
در نتیجه چند دهه جنگ یک نوع حس جمعی نوستالژیک نسبت به دوره قبل از جنگ به وجود آمده است. این حس یک روایتی را ترویج می کند که گذشته در افغانستان صلح بوده و ثبات یا حکومت مرکزی بوده است. گروه های دیگری که بعد از سقوط حاکمیت داود خان به وجود آمده متهم اصلی پنداشته می شوند که گویا اینها نظم را بر هم زدند. در نهایت راه حلی که از این روایت بدست می آید این است برای ثبات سیاسی واعاده امنیت افغانستان به نوعی ایجاب می کند که افغانستان به گذشته برگردد.
*داکتر صاحب در باره تیوری های که اشاره کردید که در قرن بیستم به وجود آمدند، این ها بر چی مبنا ایجاد شدند و توسط کی ها بنیان گذاشته شدند و برخی از نمونه ها را هم ارائه کنید.
از این نظر افغانستان یک استثنا نیست. اکثریت کشورهای در حال توسعه که در جریان قرن بیست استقلال خود را گرفتند و به اصطلاح دولت-ملت شدند با این پرسش مواجه شدند که چگونه هویت جمعی و ملی را برای مردمان سرزمین خود تعریف کنند. در افغانستان فکر می کنم روی این مضوع متاسفانه به اندازه کافی روی آن کار نشده است. با آمدن اولین جریان های ادبی و روزنامه ای افغانستان (مثلا سراج التواریخ) به خصوص توسط طرزی و خانواده اش می بینیم که این گپ به افغانستان می آید که افغانستان به عنوان یک دولت- ملت مدرن چطور خود را تعریف می کند و هویت ملی برای خود بسازد. این جریان ها به نحوی دچار یک تنش است که آیا می شود افغانستان را به عنوان یک واحد سرزمینی و جغرافیایی تعریف کند یا این که برای آن هویت قومی و ملی بدهیم. در همین دوره است که اولین پرسش ها در مورد اینکه زبان ملی پشتو است و یا فارسی دری است مطرح می شود. پرسش های در مورد تاریخ افغانستان به وجود می آید و تلاش می شود که روایت تاریخی جدید شکل بگیرد. تاریخ نویسی به حیث یک پروژه دولتی عرض وجود می کند. در آن آدم های زیاد استخدام می شوند. در آن متن های نو نوشته می شود و این متن ها از طریق نظام معارف افغانستان برای نسل نو افغانستان تدریس می شود و یک نوع انقطاع فرهنگی در افغانستان به وجود می آید. انقطاع فرهنگی با گذشته را با دست کاری های که از نظر فرهنگی در مورد تاریخ و هویت افغانستان می شود را می بینیم.
برخی هویت های مسلط را که در سطح محلی و منطقه ای وجود داشتند دست کاری میشود دست کاری می شود و از بین برده می شود. مثل قطغن زمین با یک پیشینه تاریخی تکه تکه می شود و هویت آن از بین می برده می شود و نام مناطق دست کاری می شود. همه این ها یک پروژه کلان است تا اینکه هویت های فرهنگی و قومی افغانستان را خورد کنند و از طریق آن بتوانند هویت جدید جا به جا کنند.
آیا این پارچه پارچه کردن (به تعبیر شما) فقط در قطغن زمین رخ داد یا در همه کشور؟
البته یک مقدار بحث پیچیده است. از نظر تاریخ نگاران افغانستان و برخی از سیاستمداران افغانستان که این سیاست را تعقیب می کردند، یک برنامه عمومی بود. قطغن به حیث یک مثال می تواند باشد. بسیار جاهای دیگر را هم ما شاهدیم که نامش را تغییر دادند، مثل سبزوار را به شیندند تغییر دادند، یا بعض مناطق تاریخی افغانستان که اهمیت تاریخی بسیار زیاد داشت مثلاً در غزنی و بلخ یا هرات وغور. مثلا تا حدودی روایت های تاریخی گذشته دست کاری شدند، تحریف شدند یا کم اهمیت جلوه داده شدند.
نیم قرن جنگ که در افغانستان جریان دارد چه قدر این تبعیض ها در شعله ور شدن جنگ تأثیر گذاشته است؟
فکر می کنم که در نزدیک به چهل سال جنگ می توان اثرات گذشته را دید. یک، تهاجم شوروی منجر تضعیف حاکمیت گذشته افغانستان شد، این زمینه را برای گروه های که فکر می کردند در گذشته منزوی شده بودند، تحت ستم قرار گرفتند مساعد کرد تا مسلح شوند. بعد از خروج قوای شوروی خواست این گروها تا حدودی این بود که در گذشته در حق ما ظلم شده است. بنابراین در افغانستان نو و دولت جدیدی که ساخته می شود، ما باید در آن مشارکت داشته باشیم. نباید گذشته تکرار شود. از طرف دیگر جریان دیگر هم وجود دارد که میگویند افغانستان زمانی خراب شد که جنگ شروع شد، گروه های دیگر مسلح شدند، زمینه دخالت خارجی مساعد شد. بنابراین، راه حل برگشتن به گذشته است. گذشته طلایی ترسیم می شود که افغانستان امن بود و روابط بر اساس احترام متقابل با هم دیگر استوار بود. بالاخره نستالوژی برگشت به گذشته، روایت سازی از گذشته ای که افغانستان ثبات داشت. این هم یک روایت قوی است.
پس آیا کل مشکل در افغانستان همین است. من فکر می کنم نه. جنگ افغانستان در این ۴۰ سال مجموعه از عوامل بسیار متعدد داخلی و خارجی دارد. ولی این روایت های تاریخی فکر می کنم یک بستر را فراهم می کند. بستری که بعضی گروه ها می ترسند آمدن حکومت قوی مرکزی باز گذشته را تکرار کند، پس بیاورد، دوره نادر خان و عبدالرحمن خان را تکرار کند تا اینها دوباره منزوی شوند.
بعضی گروه ها باز فکر می کنند که راه حل این است که ما به همان گونه نظام برگردیم. حکومت قوی متمرکزی که همه چیز را از مرکز کنترول کند. خوب پیشتر گفتم و تکرار می کنم که همه جنگ افغانستان این معضل نیست، کشور های همسایه در این کار دخیل است، قدرت های جهان دخیل است، عدم اعتماد اجتماعی در شعله ور شدن جنگ دخیل است و تغیرات و بی عدالتی های که در جریان جنگ انجام شده دخیل است. ولی در پهلوی آن این کلان روایت های تاریخی پس زمینه های عمده را برای ادامه جنگ در افغانستان مساعد می کند.
به نظر شما فعلاً کی ها بیشتر در افغانستان مورد تبعیض قرار می گیرند؟
پاسخ این سوال پیچیده است. به چند دلیل: در نظامی که بعد از 2001 شکل گرفت، گروه های مختلف با تجربه های مختلف از گذشته احساس می کنند که مورد تبعیض قرار گرفته انند. مثلاً یک دوره پشتون ها احساس می کردند که مورد تبعیض قرار گرفته اند و حالا هم بخشی از پشتون ها فکر می کنم احساس دارند که در جریان ۱۸ -۱۹ سال اخیر در حق شان ستم شده، جنگ در منطقه شان جریان داشته و این مناطق بیشتر از مناطق دیگر متحمل تلفات ملکی شده اند. در سال های اول بعد از بن این گپ بسیار داغ بود که گویا اقلیت ها دوباره مسلط شدند، پشتون ها را از صحنه حاکمیت راندند. ولی با گذشت چندین سال ما متوجه شدیم که این روند تا حدودی تغیر کرده و نخبه گان پشتون از نظر کمی و کیفی زیاد شدند و توانستند که کنترول ادارات مختلف افغانستان را به دست بگیرند.
در نتیجه احساس تبعیض و احساس در حاشیه بودن در میان اقوام دیگر افغانستان مانند هزاره ها، ازبک ها و حتا تاجیک ها بوجود آمد. تبعیض علیه بعضی گروه ها مثل هند و سک ها را می شود به وضوح ببینیم. ولی در میان این گروه های کلان قومی بحث یک مقدار پیچیده است. به این خاطر که اول ساختاری که به وجود آمده، بخشی از نخبه های اقوام را در خود جای داد. نخبه های هزاره، تاجیک، ازبک و پشتون همه در این ساختار جای داشتند. این که آن ها چقدر در تصمیم گیری شریک هستند، اعمال قدرت می توانند یا نمی توانند بحث جداست. ولی یک ساختاری را به وجود آوردند که تمثیلی از مشارکت ملی می کند.
پرسش اصلی دیگر این است که آیا این نخبه ها از مردم نمایندگی می کنند یا خیر. مثلاً پشتونی که از قندهار آمده تا چه اندازه از منافع پشتون های قندهار نماینده گی میکند؟ هم چنان تا چه اندازه هزاره ای که از بامیان در کابل در حکومت کار می کند از منافع مردم بامیان نمایندگی می کند؟ در نتیجه یک سطح و لایه تبعیض در میان گروههای بزرگ هویتی افغانستان وجود دارد که معمولا از نظر انداخته می شود. بعضی گروه ها در آن جا به طرفداری از حکومت آمدند و به منابع کلان رسیدند، ولی بعضی پشتون های قندهار از صحنه رانده شده اند و به دامن طالب پناه بردند.
پیچیدگی دیگر این است که افغانستان بر خلاف کشور های دیگری که در آنجا این معضل وجود دارد، ما با داده ها مشکل داریم. وقتی می گوییم علیه ان قوم تبعیض اعمال می شود بر کدام اساس این ادعا را ارزیابی می کنیم؟
فکر می کنم در سال های اخیر یک قانون ضد تبعیض ساخته شد، ولی پرسش این است که آیا این قانون تطبیق می شود؟ وقتی گروهی از تبعیض شکایت می کند کدام نهاد ها باید برسی کنند؟ مصداق تبعیض چیست و چند مورد اتفاق افتاده است؟ در میان هزاره ها شکایت ها در باره تبعیض بسیار شدید است. در نتیجه جنبش روشنایی به وجود آمد، حرکت اعتراضی تبسم به وجود آمد و غیره. این اعتراض ها ناشی از این احساس جمعی بود که ساختار علیه شان تبعیض روا می دارد.
هیچ قانون رسمی در دولت نیست که گفته باشد که هزاره را در ساختار راه ندهید و استخدام نکنید. ولی در افغانستان نهادهای دولتی به شکل نظام مند کار نمی کنند. در عمل مناسبات غیر رسمی و سلسله مراتبی که میان نخبگان به وجود آمده است روی رابطه گروههای اجتماعی با نظام سیاسی تاثیر می کند. بر اساس یک فورمول نا نوشته توقع می رود که که ریس جمهور پشتون است، معاون اول تاجیک، دوم هزاره یا ازبک است. اما پرسش اصلی این است که در این ساختار یک معاون هزاره چه نقش دارد؟ وقتی که تصمیم های کلان در باره قدرت و منابع گرفته می شود، معاون تاجیک، ازبک و هزاره چه نقش دارد؟ برای برخی گروهها این احساس به وجود آمده است از آنها نمایندگی سمبولیک می شود و این نماینده ها نمی توانند در بحث های کلان و منافع کلان که مطرح می شود از مردم خود نمایندگی کنند. در نتیجه هزاره ها احساس می کنند در حق شان تبعیض می شود.
البته در سطح فرهنگی و اجتماعی فکر می کنم با مطرح شدن بحث صلح با طالبان و امکان سهیم شدن طالبان در قدرت نگرانی های جدید در مورد برگشت تبعیض رسمی به وجود آمده است. هزاره ها احساس می کنند که به عنوان شیعه در معرض تبعیض های فرهنگی و اجتماعی قرار می گیرند و در آینده ممکن است این بسترهای فرهنگی زمینه ساز خشونت های فیزیکی هم شود، به نظر من این نگرانی جدی است.
عوامل تبعیض در افغانستان چیست؟
فکر می کنم عوامل تبعیض مثل هر کشور دیگر در افغانستان متعدد است. بخشی این عوامل بر می گردد به ایدئولوژی های کلان و روایت های کلانی که در افغانستان وجود دارد: از نظر تاریخی افغانستان کی ها و در کجا قرار داشتند؟٬ برداشت های اجتماعی قوم انگارانه در مورد اقوام دیگر وجود دارد. این روایت های ماحصل همان روایت های کلان است که امروز هم تبلیغ می شود. ایدئولوگهای وجود دارند که در همین باره می نویسند که متاسفانه در رسانه های اجتماعی هم دیده می شود.
عوامل دیگر تبعیض به جنگ و مبارزه برای قدرت و منابع ارتباط می گیرد. این موضوع به خصوص در کشوری مثل افغانستان که در آن منابع اقتصادی دولتی بسیار محدود است خیلی نقش مهم دارد. وقتی که کشور با قلت منابع موجود است، به همان اندازه مبارزه برای تقسیم آن می تواند شدید تر شود. برای مثال، گفته می شود که مجموع تولید ناخالص ملی افغانستان در DGP 20 میلیارد دالر است، اگر این رقم 100 میلیارد دالر می بود، برای جمعیت 30 میلیون امکان این که به هر قوم و گروه یک مقدار داده شود، زیاد بود.
پس با توجه به این که اقتصاد افغانستان کوچک است، منابع کوچک است، درآمدهای ملی کم است، به همان اندازه رقابت هم روی آن زیاد است. سکتور خصوصی افغانستان هم رشد نکرده است در نیتجه هرکس روی منابع رسمی و دولتی رقابت می کند.
بنابراین، مجموعه عوامل است و البته نقش کشور های منطقه را هم باید در نظر بگیریم. مثلاً پاکستان یک نوع دید دارد که کدام گروه ها در افغانستان مسلط شود تا منافع او تامین شود. ایران دید دیگری دارد و امریکا ممکن است دید متفاوت تر داشته باشد که این بحث ها را پیچیده می کند. خلاصه عوامل تبعیض روایت های تاریخی، رقابت روی منابع در داخل افغانستان و سیاست های کشور های منطقه عوامل تبعیض است.
*به نظر شما بیشترین تبعیض در کدام یک از حوزه ها سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است؟
من فکر می کنم که مشکل است، آدم روی یک نقطه خاص انگشت بگذارد. دولت افغانستان بعد از ۲۰۰۱ در سطح رسمی و سیاست های رسمی کدام پالسی نوشته شده تبعیض را دنبال نمی کند. گر چه بعضی وقت ها تلاش می شود که ورود دانشجویان به دانشگاه سهمیه بندی شود و یا سیاست های زبانی اعمال می شود که حق برخی از شهروندان را نقض نماید. با این وجود کدام پالسی رسمی نیست که مثلاً علیه استخدام کدام گروه در دولت طرح شده باشد و یا تقسیم منابع را براساس هویت های اجتماعی رسما مشخص کند، مثل افریقای جنوبی تبعیض اعمال کند.
با آنهم تبعیض را در افغانستان مناسبات غیر رسمی و قاعده های نا نوشته باز می شود دید. در این نوع مناسبات ممکن است در تقسیم منابع دست کاری شود، کی را سهیم کنیم و کی را نکنیم که یک بخش زیاد آن بر اساس مناسبات غیر رسمی است. تعدادی از تبعیض های غیر رسمی از آمارها در مورد اقوام افغانستان سر چشمه می گیرد. در مناسبات رسمی کمتر در این مورد صحبت می شود اما به شکل غیر رسمی به آمارهای CIA استناد می شود آمده پشتون ها چند درصد است، تاجیک ها چند درصد، ازبک ها چند درصد است. این گونه آمارها هیچ مبنای علمی ندارد و شفاف نیست، ولی بر اساس همین ها تصمیم گرفت می شود که مثلاً هزاره در فلان جای از ۹٪ بیشتر نشود، تاجیک ها تا این حد باشند و پشتون ها این مقدار سهم داشته باشند. این همان قوانین نانوشته ای است که دست رسی بعضی گروه ها را برای دست رسی به منابع دولتی و رسمی محدود کند.
از نظر اجتماعی فکر می کنم اگر مسأله جندر را حساب بگیریم همه ما قربانی هر نوع تبعیض هستیم. هم فرهنگی، هم اقتصادی و هم سیاسی و هر نوع دیگر. بعضی گروه های دیگر مثل هندوها و سکها هستند که علیه شان بسیار تبعیض می شود. ولی در حوزه های فرهنگی و اجتماعی به نظرم بیشترین تبعیض روا داشته می شود و کم ترین توجه به آن صورت می گیرد. ما متاسفانه در سال های اخیر بسیار متوجه می شویم که در پهلوی روایت های کلان تاریخی، نفرت های قومی و روحی بسیار به شکل عریان بیان می شود. من نگران هستم که آمدن طالبان این روند را بیشتر شدید کند. گروه های که تا به حال فکر می کردند شاید طالب بر نگردد، ممکن بیشتر جرأت پیدا کنند و با آمدن طالب بعضی روایت های پیدا شود که خشونتهای فرهنگی و مذهبی با هم یک جای شود و تبعیض را بیشتر تشدید کند.
*به نظر شما تقسیم ثروت در افغانستان تقسیم ثروت چگونه است؟ کی ها سرمایه بیشتر در دست دارند و کی ها در فقر به سر می برند؟
به نظرم این را از دو زاویه می توانیم ببینم. یکی تقسیم ثروت بین نخبه گانی است که بعد از ۲۰۰۱ به قدرت دست رسی داشتند و دیگر هم مردم عادی است. نخبه گان سیاسی و نظامی هر قوم و هر گروه متناسب به یک فورمول غیر رسمی در قدرت حضور پیدا کردند. حتا نخبه های گروه های که در جایگاه دوم و سوم قرار داشتند به اندازه کافی به ثروت دست یافتند و سرمایه دار شدند. یک بخشی از تبعیض و نابرابری در همین جا است. بحثی که پیشتر مطرح کردم. زمانی که گروه ها به نمایندگی آمده چه قدر منافع آن قوم را تمثیل می کند، بحث کلانی است که به دلایل مختلف به آن پرداخته نمی شود. فکر می کنم موضوع حساس است، ولی اگر سطح کلان تر را مد نظر بگیریم، به بعضی مناطق از نظر تقسیم منابع و بودجه بسیار کم توجهی شده است. در این باره گزارش بانک جهانی در ۲۰۱۵ منتشر شد -توصیه می کنم که اگر این موضوع برتان مهم است آن را ببینید- که نشان می دهد که تعدادی از ولایت های افغانستان به اصطلاح خودشان lagging behind هستند ولایت های که از قافله عقب ماندند. یا ولایت های پس مانده که شامل تخار، دایکندی، سمنگان و.. است.
چرا برخی ولایت ها عقب ماندند؟ یک بحث این است که در افغانستان بعد ۲۰۰۱ تا چه اندازه تقسیمات منابع بر اساس سیاست های دولت افغانستان انجام شد. آقای کرزی تا ۲۰۱۴ و اشرف غنی بعد از ۲۰۱۴ بر اساس چه تصمیم گرفتند که کدام بودجه ها در کجا مصرف شود.
ولی بخشی دیگر منابع خارج از ساختار دولت افغانستان بود. بودجه های را که نیروهای خارجی در افغانستان برای جنگ یا مبارزه با تروریزم یا هر عنوان دیگر مصرف کردند.
صرف نظر از اینکه کی بیشتر مقصر است نتیجه یکی است. تقسیمات منابع و بودجه هم توسط دولت، هم کمک کننده های بین المللی برای تعدادی از ولایت ها یاد آور مشکلات ساختاری و تاریخی است. یعنی ولایت های که فقیر بودند و در گذشته در انزوای سیاسی اقتصادی بودند امروز هم از دیگران پس ماندند. برای مثال ولایت دایکندی دست رسی به کدام بندر تجارتی و یا منابع دیگر ندارد. این ولایت ها ممکن است به دلایل مختلف پس مانده، فقیر مانده. نه در گذشته به آنها توجه شده و نا حالا توجه می شود. به این خاطر نرخ فقر و گرسنگی از ولایت تا ولایت دیگر تفاوت فاحش دارد. در بعضی ولایت ها ممکن که ۲۵٪ مردم تحت فقر باشد و لی در بعضی ولایت های دیگر بیشتر از ۶۰-۷۰ درصد با فقر زندگی می کنند.
آیا آماری که از نفوس شما ارایه می شود در افغانستان موافق هستید ؟
من در نوشته های خودم اشاره کردم که آمار از افغانستان ارایه نمی کنم. فقط به چند دلیل آمار رسمی و قابل اتکا وجود ندارد:1. هیچ وقت ما سروی عمومی در افغانستان نداشتیم و نمی فهمیم که جمعیت افغانستان ۲۲ یا 3۵ میلیون است؟ کس نمی فهمد. وقتی که این را ندانیم، چطور بدانیم که چند درصد آن هزاره یا تاجک و یا پشتون است؟
بحث دیگر به نظر من این است که قوم در افغانستان چه معنی دارد؟ پیشتر گفتم که تعریف های عمومی که امروز از افغانستان داریم بر ساخت نتیجه دوره عبدالرحمن است. از نظر علمی و تاریخی قوم خالص وجود ندارد. نه از نظر تاریخی کدام مدرک وجود دارد که مجموعه افراد یک قوم از یک پدر و مادر باشند و نه از نظر علمی قابل اثبات است. در عمل، در سطح محلی بسیار وقت، هویت های محلی مهم تر از هویت قومی است. ولی همان روایت های کلان هنوز هم به عنوان یک پروژه سیاسی هر روز مطرح می شود.
برای اینکه تبعیض در افغانستان از بین برود چی پیشنهاد را ارائه می کنید ؟
مثل هر کشور دیگر، تنها راه نجات از سیاست تبعیض این است که افغانستان با همه ی شهروندان خود بر اساس حقوق شهروندی رفتار نماید و حاکمیت قانون را به گونه یکسان بر همه تطبیق نماید. بحاکمیت قانون مهم است و حق شهروندی افراد جدا از این که به کدام قوم یا گروپ وابسته هستند، مثبت شناخته شود.
من فکر می کنم که تبعیض هم بسیار پیچیده است و هم بسیار ساده. تبعیض وقتی مطرح می شود که انسان ها بر اساس پیش فرض های فرهنگی و جمعیتی مورد داوری قرار بگیرد از دسترسی به حقوق و آزادی های انسانی محروم شود. و راه ساده اش هم این که از این تعصبات گروهی پرهیز شود و همه براساس حقوق برابر شهروندی دارای حقوق و مکلفیت های برابر شوند.تا اینجای کار بحث ساده است. ولی هر نوع سیاست تبعیض آمیز از باور های تبعیض آمیز ریشه می گیرد که حقوق شهروندی و برابری انسانی را نفی می کند. برای این که به آن برسیم باید در باره حقوق شهروندی بیشتر کار شود، افسانه های تاریخی که ما درباره اقوام، گذشته افغانستان داریم نیاز است که مورد نقد سازنده قرار بگیرند. مهم تر از همه حاکمیت قانون است. تصویب و اجرای همین قانون ضد تبعیض که داریم یک قدم خیلی مهم به پیش است است.
داکتر نعمت الله ابراهیمی در حال حاضر به عنوان استاد روابط بین الملل در دانشگاه لا تروب (La Trobe University) در شهر میلبورن کار می کند. داکتر ابراهیمی دانش آموخته علوم سیاسی و روابط بین الملل می باشد. او سند لیسانس خود را در علوم سیاسی و روابط بین الملل از مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن بدست آورده است، و همچنان دکترای خود را در علوم سیاسی و روابط بین الملل از دانشگاه ملی آسترالیا در سال 2018 اخذ کرده است. حوزه پژوهش داکتر ابراهیمی ناسیونالیزم و سیاست های هویتی، جنبش های اجتماعی، تروریزم و خشونت سیاسی، حقوق بشر، و نظم و ثبات سیاسی در کشورهای جنگ زده می باشند. او در این حوزه ها مقاله ها و کتاب های پژوهشی متعددی به نشر رسانیده است که شامل دو کتاب ذیل می شود.
- هزاره ها و دولت در افغانستان: شورش، محرومیت و مبارزه برای شناخت. این کتاب در سال ۲۰۱۷ توسط انشتارات هرست در لندن منتشر گردیده است.
- افغانستان: جامعه و سیاست در جریان جهانی شدن. این کتاب مشترکا توسط داکتر ابراهیمی و پروفیسور ویلیام میلی تالیف شده است که در ماه دسامبر ۲۰۱۹ توسط انتشارات راوتلیج در انگستان منتشر گردید.