دموکراسی، انتخابات و انسانی ساختنِ سیاست
محمد حسین سرامد به نظر می رسد که مسألۀ قدرتِ سیاسی و مباحثِ مرتبط با آن، محوری ترین مسأله در سیاست به شمار می رود. ما بدونِ آن که قصد داشته باشیم که به تمامِ مواردِ پُرشمارِ مربوط به قدرت بپردازیم، یاد آور می شویم که در نظامِ دموکراسی، تمامِ این مباحث، بر محورِ اراده و منافعِ مردم می چرخد؛ از این رو مسألۀ قدرتِ سیاسی و تمامیِ مباحثِ مرتبط با آن را همواره باید با تکیه بر اراده و رضایتِ مردم و برای رسیدن به خواستهای مردم، موردِ بررسی و ارزیابی قرار داد و اراده و منافعِ مردم را از این جهت، معیارِ ارزیابیِ قدرت به شمار آورد. این دیدگاه، اولاً قدرت را ناشی از ارادۀ مردم می داند و ثانیاً، قدرت در صورتی مشروعیت دارد که برای تحققِ خواسته ها و منافعِ مردم استفاده شود. بنابراین در نظامهای دموکراتیک، قدرتِ سیاسی، خاستگاه مردمی دارد؛ یعنی منشای اصلیِ قدرت را خواست و رضایتِ مردم تشکیل می دهد. باید درنظر داشت که در اینجا، کلمۀ «مردم» بر مجموعِ افرادی اطلاق می شود، که در یک جامعه عضویت دارند و به لحاظِ هویتِ اجتماعی و سیاسی، دارای اشتراکاتِ رسمی و موردِ توافقِ همگانی اند و هرگز نمی توان آنها را از همدیگر تجزیه کرد و برای شان هویتِ فردیِ مستقل از همدیگر قایل شد. یعنی، ممکن است افرادِ بی شماری در تشکیلِ مردم نقش داشته باشد، بدون آن که بتوان ادعا کرد که چه کسی مردم است و یا کسی و یا کسانی را به معنای دقیقِ کلمۀ مردم به شمار آورد. در عینِ حالی که ممکن است همۀ مردم همواره در عملکرد هایی که به نامِ مردم اجرا و ثبت می شود، نقش نداشته باشند. در اینجا به نظر می رسد که مسأله به ناحق…