آیا تنها بوش؟
نوشتۀ ملک ستیز، کارمند ارشد در مرکز مطالعات جهانی و حقوق بشر mms@humanrights.dk این تصور همگانی گشته است که اگر جورج بوش نزدیک به هشت سال پیش به قدرت نمی رسید، امروز جهان امن تری را در اختیار داشتیم. منتقدین رییس جمهور به این باورند که دوکتورین بوش درد بزرگی به جهانیان به جا گذاشت؛ نخست این که ایالات متحدۀ امریکا، با استفاده از نیروی بزرگ نظامی خویش، بر تمامی گوشه های ستراتیژیک جهان حمله ور گردیده است، دوم این که ایالات متحده، با حملۀ نظامی، به نام تغییر رژیمهای دیکتاتوری به رژیمهای «دموکراتیک»، از همان نیروی خویش استفاده می نماید و سوم این که واشنگتن، این همه کارها را با دست تنهای خویش، بدون نقش نهادهای بین المللی و دولتها، انجام می دهد. منتقدین این نظریه فکر می کنند که دکتورین بوش، شهرت، محبوبیت و ارزشهای جمهوری امریکا را به صورت جدی صدمه زده و باعث بدنامی امریکا در سطح جهان گردیده است. منتقدین بوش می گویند که دکتورین او بر روابط شرق با غرب و بر تمدنهای انسانی نیز تأثیر بدی گذاشته است. آنها، ازدیاد فاصله ها میان جهان بینیهای دینی را از همین دکتورین می دانند. به باور آنها تغییر در هبری قصر سفید و یا جاگزینی رهبر دموکراتها در ادارۀ قصر سفید، جهان جدیدی را با طرحهای جدید امریکایی به ارمغان خواهد آورد؟ با مروری برین انتقادها، پرسشهایی مطرح می گیرند: آیا دکتورین بوش، دکتورین«"تنهابوش» می تواند باشد ؟ چنین تصوری می تواند، اسرارآمیز و در عین حال غیرواقعی به نظر برسد. این دکتورین در تأریخ و تجربۀ ایالات متحده، به خصوص پس از جنگ دوم جهانی، قرار داشته است. رابرت کیگن، یکی از پیشتازترین تحلیلگران سیاست خارجی امریکا، می گوید: «امریکا، در هر دوره از گذار زمامداران خویش، قدرتش را توسعه بخشیده است. سیاست توسعه بخشی قدرت در امریکا، جزئی از وجایب رهبران…