« من ـ او » و غربت
مکثی بر فرهنگِ شهروندی ما نوشتۀ ملک ستیز سالیان متمادیست که بارِ غربت برشانه هایم سنگینی می کند. مثل هرخارجی الاصل دیگر، زندگی را دراروپا، دشوارتر از آنچه که در نخستین سالهای اقامتم تصور می شد، درمی یابم. به نظرم اینجا چند عنصرتأثیرگذار عوض شده اند؛ یکی قوانین و هنجارهای اجتماعی، که دیگر آنچنانی «پذیرنده» نیستند؛ دیگر این که «من» آنچنانی که «خوش تصور" بود، عوض شده است. این دو عنصر، دو ذهنیت تازه یی زاییده اند؛ یکی در فرهنگ اجتماعی، که از هنجارهای تازه تأثیر پذیرفته و تغییرات جدی در آن رونما گردیده و دیگر «من» که از فرهنگ اجتماعی متأثر از هنجارهای تازه است، تغییر کرده است و دیگر آن «من» دیروز نیست. حال، هم «هنجار»ها و هم «من» ها باید کاری بکنند تا با «او» ها، کسانی که باشندگان اصلی اینجا هستند، هماهنگ شوند؛ ورنه این بار، سنگینتر خواهد شد. دیشب این بحث را پسرم کاوه، که سال آینده به دانشگاه خواهد رفت، با من مطرح نمود. در گفت و شنودی که با کاوه داشتم، دریافتم که این مرض به نسل دوم هم سرایت کرده است. برداشت من ازین بحث، از آماج هردوی ما، از درهم آمیخت گ ی هویت فرهنگی (Cultural Identity) (و حالت شهروندی) (Civil Status) ما، در جامعه نشأت می کرد. من پس از بحث دراز با کاوه، دریافتم که ما هردو، دو قاعدۀ مهم را باهم خلط کرده ایم: حالت مدنی و شهروندی خود را با هویت فرهنگی ما. به باور هردوی ما، که از دو نسل نمایندگی می کردیم، درهم آمیختگی این دو عنصر باعث در آمیختگی، درهمزیستی وهم آهنگی اجتماعی ما در جامعه می گردد؛ چیزی که مردم شناسان آن را درین ملکها به نام Integration می شناسند. کاوه می گفت: هویت فرهنگی، برای ما جوانان، شخصیت ما را می سازد. هویت فرهنگی، هسته یی ترین کلمه برای جوانیست…