تحقق عدالت انتقالی در افغانستان

گر خطــا گفتیم، اصلاحش تو کن مصلحی تو، ای تو سلطان سخن                                       «مولانا» تحقق عدالت انتقالی در افغانستان غلام سخی ارزگانی در امتداد تاریخِ ِ این حیطۀ ملوک الطوایفیِ استبداد زده، عقب گذاشته شده و به خون خفتۀ ما، سخن گفتن از تحقق مدنیت، عدالت، آزادی، برابری، خردورزی و حقوق شهروندی به مثابۀ سربازی در برابر سلطۀ فرهنگ قرون وسطایی، اربابان قبیلوی، جموداندیشی، انحصار حاکمیتِ قبیلوی، تبارگرایی، عقل ستیزی، قدرتِ یکه تاز ِ خودکامه گانِ مدنی نقاب، ناقضین حقوق بشر و... بوده و هنوزهم می باشد؛ زیرا هر کی و یا یک جمعی که از بی عدالتی، استبدادِ تحصیل یافته گانِ قومیت زده، خفاشانِ شب پرست و ناقضین حقوق بشر، داد و فریادِ انسان دوستانه می کشد؛ در واقعیت امر، به نحوی از انحاء چهره ها، منش ها و کنش های ضد انسانی مفسدین، خائنین، اختطاف کننده گان، دزدان، متجاوزین، زورگویان، چپاولگران، بیدادگران، استثمارگران، انتحارکننده گان، جنگ افروزان، جهل پرستان، تروریستان، آدم کشان، غاصبین ملکیت عامه و... خلاصه کلیه ناقضین کرامت انسانی، تخطی کنندگان عدالت و حقوق بشر را برملا می سازد؛ تا جامعۀ خفته و خاموش، از خواب غفلت چند قرنه بیدار گردد و در صدد بدست آوردن حقوق عادلانۀ انسانی، ملی، مدنی، اسلامی و تعیین سرنوشت دموکراتیک خویش شود. و باید اذعان نمود که یک چنین شخصیت، یا گروه ها و یا دست اندرکاران نهادهای سازمان یافتۀ دموکراتیک تاریخ ساز ملی، بدین وسیله خود را دل انگیزانه در راه تحقق آزادی، عدالت اجتماعی، کثرتگرایی، نوزایی فکری، خودباوری اجتماعی، وحدت ملی، ملت سازی و... بنیان گذاری نظام مردم سالاری در شرایط کنونی در داخل کشور، هدیه می کنند. هر شخصیت و یا جمعیت های نهادهای مدنی که با زیر بنای دانش، منطق، وجدان سازندۀ انسانی و عقلانیت پویای عصر، روش ها، منش ها و کنش های ضد انسانی و ضد اسلامی ناقضین حقوق بشر را به…

ادامه خواندنتحقق عدالت انتقالی در افغانستان

حقوق انسانی اطفال

نویسنده: محمد فهیم نعیمی وضعیت نابسامان اطفال افغانستان، حد اقل، باید وادار مان سازد تا در مورد حقوق انسانی آنها بیاندیشیم و تلاش ورزیم، تا حد ممکن، از هر لحاظ تضمینهایی را برای زندگی بهتر اطفال در جامعۀ خویش ایجاد نماییم. اطفال کسانی هستند، که بیشتر از سایر افراد جامعه، حقوق و آزادیهای انسانی شان زیر پا گذاشته می شود. به علت این که اطفال، توان دفاع از حقوق و آزادیهای انسانی خویش را به صورت مستقل ندارند. معمولاً، دولت، والدین و یا سایر اقارب اطفال اند، که باید نه تنها از حقوق شان دفاع نمایند، بل تا جایی که خود مکلف اند، به ایفای تکلیف در برابر آنها بپردازند. اطفال، معمولاً، مطابق قوانین کشورهای جهان، به دلایل سنی و ذهنی، از تعداد زیاد حقوق و آزادیها به صورت قانونمند محروم اند. به گونۀ مثال: اطفال باید، تا دوران بلوغ، تحت سرپرستی والدین و یا سایر اقارب نزدیک شان قرار داشته باشند. اطفال نمی توانند به انجام اعمال حقوقی بپردازند. اطفال از جمعی از حقوق مدنی و سیاسی نیز به صورت قانومند محروم اند. این محرومیتها نه تنها هیچ تأثیر منفی بر شخصیت اطفال ندارد، بلکه به اساس مصلحتهای اجتماعی و با توجه به این که اطفال تا رسیدن به بلوغ از ارادۀ کامل برخوردار نیستند، در قوانین کشورهای جهان از یک سلسله حقوق و آزادیها محروم اند. اعلامیۀ جهانی حقوق کودک و کنوانسیون حقوق اطفال، در سطح جهان، از مهمترین اسناد بین المللی دربارۀ حقوق اطفال می باشند. اعلامیۀ جهانی حقوق کودک، در بیستم نوامبر سال ۱۹۵۹ میلادی، توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد، به تصویب رسیده است. این اعلامیه دارای یک مقدمه و ده اصل می باشد. در اخیرِ این اعلامیه، به دولتها، نهادهای ذیربط و والدین اطفال توصیه شده است، تا حد ممکن، به تبلیغ پیرامون اعلامیۀ جهانی حقوق کودک بپردازند؛ مخصوصاً این که باید…

ادامه خواندنحقوق انسانی اطفال

حق سیاسی در جامعۀ قبیلوی

گفتگو با انجنیر یونس اختر، رییس مؤسسۀ ارتباط حسین سرامد اگر درنظر داشته باشیم که حق سیاسی، مثل تمام حقوق بشری دیگر، یک حق فردی است و مهمترین جلوۀ آن در انتخابات تبارز پیدا میکند، به نظر شما در یک جامعۀ بسته و قبیلوی، افراد چقدر میتوانند از این حق به صورت شایسته استفاده کنند؟ همان گونه که شما تذکر دادید، حق شرکت در انتخابات یک حق فردی است. شاید ضروری باشد که ابتدا در بارۀ این مفهوم اندکی توضیح دهیم. وقتی از حق فردی صحبت میکنیم، منظور ما این است که این حق متعلق به هر فرد انسانی است و هرشخص به عنوان یک فرد، از آن برخوردار است، نه به دلیل عضویت آن در یک جامعه و یک سنت و فرهنگ خاص. یعنی این حق تنها به خاطر ذات انسانی انسان، برای او ثابت میشود و هیچ ارتباطی با الزامات فرهنگی و سنتی جوامع ندارد، هرچند که فرهنگها و سنتها بر نحوۀ تحقق این حق تأثیر میگذارند. هر فرد از حق فردی، به گونۀ مستقل و آزادانه برخوردار است و نباید به خاطر هیچ مصلحت دیگری این حق را قربانی کرد. این حق زمانی امکان تحقق پیدا میکند که ارادۀ آزاد انسان احترام شود. با این توضیحات، حالا باید دید که آیا در جوامع قبیلوی این آزادی و ارادۀ آزاد انسان محفوظ است یا نه. همانگونه که در پرسش شما هم اشاره شد، جامعۀ قبیلوی، یک جامعۀ بسته است. یعنی محدوده‌های عمل و آزادی هرشخص مشخص شده و هیچکسی نباید از دایرۀ این خط کشیها پا بیرون بگذارد. الگوهای رفتاری و معیارهای قابل احترام، با جبر فرهنگ و سنتهای قبیلوی اِعمال میشود و تمام افراد باید خود را مطابق الزامّات و بایدها و نبایدهای سنتها و فرهنگ قبیلوی عیار بسازد. زیرپا گذاشتن الگوهای و معیارهای سنتی جامعۀ قبیلوی، به معنای ویران کردن هستی اجتماعی و معنوی…

ادامه خواندنحق سیاسی در جامعۀ قبیلوی

زنان و جامعۀ مدنی

محمد حسین سرامد ۱ـ جامعۀ مدنی: جامعۀ مدنی معمولاً در مقابل جامعۀ بدوی قرار می‌گیرد. برای این که این مفهوم را دقیق‌تر بشناسیم باید از مفهوم متضاد آن، یعنی «جامعۀ بدوی» کمک بگیریم. جامعۀ بدوی در معنای اولیۀ خود معمولاً به دوران اولیۀ زندگی بشر اشاره دارد؛ دورانی که بشر هنوز اجتماعی نشده و به صورت وحشیانه و دور از همدیگر زندگی می‌کنند، هرچند این تعبیر به معنای اصطلاحیِ امروزین خود اشاره به وضعیت اجتماعی‌ یی دارد که در آن روابط انسانها متکی بر زور و خشونت و خودسری بوده و هیچ گونه قید و بندی بر رفتار آنها حاکم نیست. مهمترین ویژه گی زندگی بدوی بشر این بوده است، که بشر برای گذران زندگی و رفع نیازمندیهای خود بر زور، و به تبع آن بر خشونت تکیه می‌کردند. (۱) طبیعی است که وقتی روابط انسانها متکی بر زور باشد، زورمندتران، شانس بیشتری برای زندگی کردن و استفاده از امکانات عمومی دارند. در مقابل، کسانی که از زور کمتری بهره‌مند بوده اند، از امکان زندگی و آسایش کمتری نیز برخوردار بوده اند. وقتی زور و خشونت را در زیربنای مناسبات و روابط انسانها قرار دادیم، بر تضاد و تقابل در مناسبات آنها نیز تأکید کرده ایم؛ زیرا مهمترین ویژه گی زور و قدرت این است که به طرف مقابل خود به چشم حریف و دشمن می‌نگرد. پس در جوامع بدوی، تضاد و تقابل، مبنای اصلی در مناسبات انسانها به شمار می‌رود. هیچ کسی خود را در پیوند مساویانه با دیگران تعریف نمی‌کند. از این رو موقعیت انسانی انسانها نسبت به همدیگر، همواره گرفتار تزلزل و نوسان است؛ زیرا این موقعیت را تنها زور تعیین می‌کند. و می‌دانیم که «دست بالای دست بسیار است». روابط انسانها در چنین جامعه ‌یی صورت عمودی دارد؛ یعنی کسی که از قدرت بیشتر برخوردار باشد، در رأس هرم اجتماعی قرار می‌گیرد و از…

ادامه خواندنزنان و جامعۀ مدنی

اندر باب حق محرمیت

نویسنده: کوهکن حق محرمیت یکی از اجزای حقوق بشر است، که در مادۀ دوازهم اعلامیۀ جهانی حقوق بشر از آن یاد آوری شده است. حق محرمیت شامل حقوق طبیعیی که به نام حقوق بشر یاد می شود، نبوده، اما این موضوع از ارزش آن، به عنوان حقوق بشری افراد، نمی کاهد. در زمرۀ حقوق و آزادیهایی که به نام حقوق بشر یاد می شوند، تعداد زیادِ حقوق طبیعی شامل است، اما یک تعداد دیگر آن حقوق و آزادیها، حقوق طبیعی نیستند، که حق محرمیت نیز، از آن جمله به شمار می رود. حق محرمیت، به عنوان یک ارزش اخلاقی و یا به عنوان یک اصل حقوق بشری، توأم با به میان آمدن دولتهای مدرن طرح گردیده است. با به میان آمدن دولت مدرن و تغییرات و تحولاتی که در جهت اصلاح و تعالی آن راه انداخته شد، پذیرش دو حوزۀ «خصوصی» و «عمومی» را در جامعه لازمی گردانید. حوزۀ «عمومی» شامل مناسباتی می شود، که دولت دموکراتیک می تواند در آن مداخله نموده و هر نوع تغییر و تحولی را، که به نفع عموم شهروندان مفید تشخیص دهد، در آن ایجاد نماید. مناسباتی که به نحوی از انحأ بر زندگی تمام شهروندان تأثیر می گذارد، طوری که عموم و یا اکثریت مردم از آن مستفید و یا متضرر می گردند، همه شامل حوزۀ عمومی است. به گونۀ مثال در جوامع امروزی، مناسبات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... شامل حوزۀ عمومی می باشند. در گذشته ها، رفتار با زنان و اطفال در خانواده، شامل حوزۀ خصوصی بود؛ اما در حال حاضر، شامل حوزۀ عمومی دانسته می شود. هر گونه رفتار ناسالم و غیرعادلانه با زنان و اطفال در خانواده، جرم پنداشته شده و قابل مجازات می باشد. حوزۀ «خصوصی» شامل مناسباتی است، که بیرون از دسترس دولت دموکراتیک قرار داشته و دولت نمی تواند در آن مداخله نماید. این…

ادامه خواندناندر باب حق محرمیت

انتخابات گذشته؛ انتظارات و چالشها

در گفتگو با رضا فرزام، استاد دانشگاه کابل و عضو کانون تفاهم فروزان درویش افغانستان، دومین دور انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی را پشت سر گذاشته است، شما دیدگاه تان را درمورد این انتخابات بیان کنید. انتخابات اخیر، اتفاق مهم برای مردم افغانستان است. با وجود تمام نواقص که در مورد این انتخابات مطرح است، باید آن را دستاورد بزرگ برای افغانستان به شمار آورد. انتخابات، مکانیسمی است که حضور مردم را در حیات سیاسی شان، برای تعیین سرنوشت سیاسی کشور، تسجیل میکند. مؤثریت و سلامت انتخابات، تاحدود زیادی، به سطح شعور سیاسی مردم و حساسیت آنان در قبال سرنوشت شان منوط است. ازاین رو مؤثریت این مکانیسم در کشورهای عقبمانده با کشورهای توسعه یافته تر فرق میکند. با این همه، این انتخابات میتوانست خیلی بهتر از این برگزار شود. نبود امنیت، عدم شفافیت، دخالت ارگانهای اجرایی، عدم صداقت کمیسیون انتخابات و وجود زمینه های گسترده برای تقلب، از مواردی اند که می توانست جلوگیری شود. گفته میشود که نقش عوامل دیگر، از جمله نقش نیروهای خارجی در انتخابات، تأثیرگزارتر از نقش مردم است، شما دراین مورد چه نظر دارید؟ مبنای اصلی انتخابات براین نکته استوار که حکومت مال مردم است و تصمیم مردم در انتخاب مدیران سیاسی شان تعیین کننده است. از این رو اصولاً باید مردم، اولین و آخرین تصمیم گیرنده در تعیین زمامداران سیاسی و سرنوشت سیاسی کشور باشند؛ امّا متأسفانه چه به گونۀ تبلیغاتی و چه در موارد عینی و عملی، بر مؤثریت نقش نیروهای دیگر، از جمله خارجیها، رهبران و بزرگان اقوام و قبایل و قوماندانهای دوران جنگ آنقدر تأکید شده است که مردم خود را عامل دست چندم میشناسند. این مسأله باعث شده است که از یکسو مردم نسبت به انتخابات اعتماد خود را از دست بدهند و انتخابات را صرفاً یک نمایش برای مشروعیت بخشیدن به تصامیمی بدانند که توسط…

ادامه خواندنانتخابات گذشته؛ انتظارات و چالشها

نقش رسانه ها در کاهش خشونت خانواده گی

مسعود حسن زاده خبرنگار مقولۀ "خشونت علیه زنان" همچون موضوعی مدون وتیوریزه شده، دربافت جامعه شناسی اجتماع افغانی به مراتب جوان تر از مفهوم رسانه است. هرچند رسانه به مفهوم امروزی آن نیز سابقۀ چندان طولانی ندارد. این مقوله( خشونت علیه زنان) تا آبشخوری بسیط برای رسانه های گوناگون در کشور گردد؛فراز وفرود های زیادی را پشت سرگذاشته وازخوان های بیشماری گذر کرده است. نگفته آشکار است که "خشونت علیه زنان"، همچون یک آسیب اجتماعی محصول نوع خاص مناسبات و قرارداد اجتماعی جامعۀ افغانی، سابقۀ طولانی تر داشته و دردرازنای تاریخ این کشور، هرکجا که مردو زنی بوده است، مناسبات میان آنها براساس فرهنگ مسلط ، با انواع خشونت همراه بوده است. برآیند این مقوله دررسانه های جمعی کشور بااشکال گوناگونی مطرح گردیده است؛ که هرکدام از این شکل ها، استراتژی های خاصی را دنبال کرده اند. دراین مقاله سعی میگردد تا مبحث "خشونت علیه زنان و رسانه ها" در چهارحوزه مورد کنکاش قراربگیرد. ۱- " خشونت علیه زنان"؛ راهبرد، سفارش یا حربه؛ ۲- نوعیت اجرای مبحث "خشونت علیه زنان" در رسانه ها؛ ۳- مخاطب شناسی رسانه در رابطه با مقولۀ "خشونت علیه زنان"؛ ۴- تاثیرات رسانه ها برمقولۀ "خشونت علیه زنان". ۱- "خشونت علیه زنان"؛ راهبرد، سفارش یا حربه   به طور مجموع سه دسته رسانه در افغانستان، برای مخاطبین برنامه نشر می کنند: ( الف) رسانه های دولتی، (ب) رسانه های خصوصی، (ج) رسانه های بین المللی. هردسته از این رسانه ها چه چاپی، چه شنیداری و چه دیداری، مقولۀ خشونت عیه زنان را در زیر مجموعه مسایل اجتماعی قرارداده واقدام به برنامه سازی پیرامون آن می نمایند. نگاه هریک از این رسانه ها به مقوله "خشونت علیه زنان" متفاوت می باشد. این نوع نگاه خاص هررسانه پیرامون این موضوع در بدو امر بسته گی به منابع تمویلی آن رسانه دارد. ودر قدم دوم استراتژی کلی…

ادامه خواندننقش رسانه ها در کاهش خشونت خانواده گی

حقِ ناحق بودن؟؟؟؟؟؟

(حقِ ناحق بودن تنها در گسترۀ اندیشه طرح شدنی است.) نویسنده: محمد فهیم نعیمی آیا ممکن است، انسانها همه یکسان بیاندیشند و در موارد مختلف به نتایج واحد برسند؟ چه چیزی سبب می شود تا انسانها تجربه های متفاوتی از زندگی و ماحول خود داشته باشند و در نتیجۀ آن به یافته ها و باورهای متفاوتی دست بیابند و راههای متعددی را دنبال کنند؟ آیا یک فرد "مجبور" و "مکلف" است، تا در اندیشه ها و باورهایش برحق باشد؟ آیا انسانی وجود خواهد داشت، که بر ناحق بودن اندیشه اش آگاه باشد، اما بدون توجیه، بر آن تأکید ورزد؟ آیا توجیه کردن اندیشه ها زمینه یی برای پیروی از آنها، ولو اگر ناحق نیز پنداشته شوند، نیست؟ آیا برحق بودن یک اندیشه تنها در گرو دلیل منطقی است، یا اینکه تجربۀ اندیشه در عمل، محکِ برحق بودن و یا ناحق بودن آن است؟ آیا یک انسان می تواند از حق ناحق بودن خویش در امر اندیشه، حد اقل تا زمانی که باطل بودن اندیشه اش در عمل ثابت گردد، برخودار باشد؟ "حق ناحق بودن"، مانند سایر مفاهیم دنیای مدرن، در افغانستان تا حال جای مناسبی در اندیشه ها و اذهان برای خود دست و پا نکرده است. در میان مفاهیم با هم مرتبط همچو "مدارا"، "کثرت گرایی"، "آزادی بیان" و "حق ناحق بودن"، آنچه بیشتر مهجور باقی مانده، حق ناحق بودن است. در این مورد نخست آنچه مهم است، این است، که حق ناحق بودن تنها در گسترۀ اندیشه طرح شدنی است؛ نه در عرصۀ عمل. یک فرد می تواند برای بیان و توسعۀ اندیشه هایش، از حق ناحق بودن در جامعه استفاده نماید. این بدین معناست، که من به عنوان یک فرد، به عنوان یک انسان و به حیث عضو جامعه یی که اساس آن بر قرارداد اجتماعی فرض شده است، اندیشه های خود را، ولو ناحق،…

ادامه خواندنحقِ ناحق بودن؟؟؟؟؟؟

نگاهی به ایدئولوژی تمامیت خواه طالبان

نوشتۀ موجود، متن سخنرانی داکتر داؤود مرادیان، رییس مرکز مطالعات ستراتیژیک وزارت امور خارجه، در میزگرد کارشناسانۀ «بررسی بسترهای اجتماعی، دینی، و منطقه یی طالبان» میباشد، که در تأریخ ۲۲ ثور ۱۳۸۸، در وزارت امور خارجه برگزار گردیده بود. نگاهی به ایدئولوژی تمامیت خواه طالبان یکی از مهمترین مسایل مربوط به مطالعۀ منازعه و شاید مهمترین آن، شناخت دقیق از مشکل، تهدید و یا دشمن میباشد. به قول «سان زو»، ستراتیژیست معروف چینایی: «اگر دشمن خود را بشناسید، خود را شناخته اید». به نظر «سان زو»، نتیجۀ این شناخت، برنده شدن در هرنوع نبرد و جنگی میباشد. یکی از مهمترین دلایل و عوامل ناامنی موجود در افغانستان، عدم شناخت دقیق و یا اجماع ملی و بین المللی در مورد منابع و عوامل اصلی ناامنی میباشد. به عبارت واضحتر، مشکل ما، عدم وجود یک تعریف قابل قبول از دوست و دشمن می باشد. نتیجۀ این آنارشی فکری را می توان در اتخاذ سیاستهای عملی متضاد، مشاهده نمود. از مجموعه مشکلات متعدد امنیتی، که افغانستان با آن رو در رو است، اصلی ترین آن مشکل و مسألۀ تروریسم میباشد. برای درک بهتر و ساده نمودن پدیدۀ پیچیده و متنوع تروریسم در منطقۀ ما، میتوان از وجود یک مثلث سه ضلعی تروریسم نام گرفت، که سه ضلع آن عبارتند از: آی اس آی پاکستان – القاعده – طالبان. بدون شک، سه ضلع این مثلث، دارای تفاوتهایی می باشند؛ امّا همزمان، اشتراکات زیاد منافع و ارزشها، بین این سه ضلع وجود دارد. از آنجا که تمرکز اصلی این نوشته طالبان می باشد، از چگونگی روابط متقابل بین این سه ضلع چشم پوشی میگردد. پدیدۀ طالبان را می توان از دو جنبه مورد بررسی قرار داد: ۱- نگاه تأریخی به عوامل و چگونگی ظهور و رشد طالبان؛ ۲ ـ نگاه تحلیلی بر مؤلفه های اصلی جریان طالبان. با توجه به وجود اطلاعات نسبتاً…

ادامه خواندننگاهی به ایدئولوژی تمامیت خواه طالبان

جنسیت چیست؟ و برابری جنسیتی به چه معناست؟

نویسنده: ویرا نابرابریهای گوناگون، از جمله نابرابری میان زنان و مردان در عرصه های سیاست، اقتصاد، فرهنگ، دین و در کل، اجتماع، از جمله مشخصات جوامع سنتی به شمار می رود. این نابرابریها در جوامع سنتی تا حدی جا می افتند و با گوشت و خون فرهنگ سنتی خلط می شوند. ایجاد برابری و یا تلاش برای آن در همچو جوامع غیرطبیعی به شمار می رود. یکی از علتهای پیشرفت کشورهای مدرن و یا در حال گذار به مدرنیته، این بوده، که نیمۀ دیگرِ جامعه (زنان) را وارد مناسبات قدرت، در همه شکلهای آن، نموده اند. در جوامع مدرن، دخیل ساختن زنان در تمام جوانب زندگی اجتماعی، کار را تا طرح پایان جنسیت کشانده است . پایان جنسیت، بدین معناست که زنان و مردان، بدون توجه به باورها، ذهنیتها و سیستمهایی که کارکردهای خاصی را برای آنها در جامعه ترسیم می کند؛ از تمام مزایا و امتیازات زندگی عادلانه و مساویانه بهرمند شده می توانند . این که دیگر زنان نباید از جانب خانواده و یا اجتماع، به عنوان موجودات مجزا و متفاوت از مردان، دانسته شوند و نباید بر مبنای چنین دیدی، قایل به وظایف و کارکردهای خاصی برای زنان در جامعه شد. همچنین نباید مردان، برتر از زنان دانسته شوند؛ بلکه مرد و زن، به عنوان انسان، حق شامل شدن مساویانه به تمام مناسبات اجتماعی را داشته باشند و از حقوق و امتیازات شهروندی یکسان برخوردار شوند. زنان، در کنار برخوردار ی از فرصتها، در برابر مقدار کاری که انجام می دهند باید مزد مساوی با مردان دریافت نمایند. جنسیت، متفاوت از «جنس» است. جنس، مبنای فزیولوژیک دارد؛ در حالی که جنسیت، مبنای فرهنگی دارد. جنس قابل تغییر نیست؛ مگر توسط عمل جراحی. در حالی که جنسیت، به باورها، ذهنیتها و سیستمهایی بر می گردد، که در جو خاص فرهنگی و اجتماعی، جا افتاده است و…

ادامه خواندنجنسیت چیست؟ و برابری جنسیتی به چه معناست؟