جنسیت چیست؟ و برابری جنسیتی به چه معناست؟

نویسنده: ویرا نابرابریهای گوناگون، از جمله نابرابری میان زنان و مردان در عرصه های سیاست، اقتصاد، فرهنگ، دین و در کل، اجتماع، از جمله مشخصات جوامع سنتی به شمار می رود. این نابرابریها در جوامع سنتی تا حدی جا می افتند و با گوشت و خون فرهنگ سنتی خلط می شوند. ایجاد برابری و یا تلاش برای آن در همچو جوامع غیرطبیعی به شمار می رود. یکی از علتهای پیشرفت کشورهای مدرن و یا در حال گذار به مدرنیته، این بوده، که نیمۀ دیگرِ جامعه (زنان) را وارد مناسبات قدرت، در همه شکلهای آن، نموده اند. در جوامع مدرن، دخیل ساختن زنان در تمام جوانب زندگی اجتماعی، کار را تا طرح پایان جنسیت کشانده است . پایان جنسیت، بدین معناست که زنان و مردان، بدون توجه به باورها، ذهنیتها و سیستمهایی که کارکردهای خاصی را برای آنها در جامعه ترسیم می کند؛ از تمام مزایا و امتیازات زندگی عادلانه و مساویانه بهرمند شده می توانند . این که دیگر زنان نباید از جانب خانواده و یا اجتماع، به عنوان موجودات مجزا و متفاوت از مردان، دانسته شوند و نباید بر مبنای چنین دیدی، قایل به وظایف و کارکردهای خاصی برای زنان در جامعه شد. همچنین نباید مردان، برتر از زنان دانسته شوند؛ بلکه مرد و زن، به عنوان انسان، حق شامل شدن مساویانه به تمام مناسبات اجتماعی را داشته باشند و از حقوق و امتیازات شهروندی یکسان برخوردار شوند. زنان، در کنار برخوردار ی از فرصتها، در برابر مقدار کاری که انجام می دهند باید مزد مساوی با مردان دریافت نمایند. جنسیت، متفاوت از «جنس» است. جنس، مبنای فزیولوژیک دارد؛ در حالی که جنسیت، مبنای فرهنگی دارد. جنس قابل تغییر نیست؛ مگر توسط عمل جراحی. در حالی که جنسیت، به باورها، ذهنیتها و سیستمهایی بر می گردد، که در جو خاص فرهنگی و اجتماعی، جا افتاده است و…

ادامه خواندنجنسیت چیست؟ و برابری جنسیتی به چه معناست؟

آیا می توان آزادی بیان را تنها به مثابۀ روش پذیرفت؟

نویسنده: ویرا آزادی بیان یکی از پایه های دموکراسی و مهمترین ارزش دنیای مدرن است. آزادی بیان با آزادی اندیشه و آزادی مطبوعات دارای وجوه مشترک است؛ زیرا آزادی اندیشه و فکر، بدون آزادی بیان و آزادی بیان بدون آزادی مطبوعات بی معناست. پس آزادی اندیشه ، آزادی بیان و آزادی مطبوعات سه ضلع مثلثی اند، که تنها در فضای یک جامعۀ دموکراتیک می توانند ترسیم شود.در جوامع در حال گذار به مدرنیته، ارزشها و ساختارهای مدرن، در برابر ارزشها و ساختارهای سنتی قرار می گیرند. چالش ارزشهای سنتی با ارزشهای دنیای مدرن، گاهگاهی، به محدودیت و انکار ارزشهای مدرن می انجامد. آزادی بیان، به عنوان یکی از با اهمیت ترین ارزشهای دنیای مدرن، با چالشهای گوناگونی در جوامع در حال گذار، رو به رو می شود. مخالفین آزادی بیان، با عناوین مختلف و با ارایۀ دلایل گوناگون، کوشش می کنند تا آزادی بیان را نامطلوب جلوه دهند و از نهادینه شدن آن جلوگیری نمایند. جوامعی که هنوز در بستر سنت به سر می برند، بیشترین مخالفین آزادی بیان را در دامان خود پرورش می دهند؛ آنها آزادی بیان را، به عنوان ارزش، نمی پذیرند. آزادی بیان، تنها ارزش نیست؛ بلکه روش مناسبی برای جلوگیری از به میان آمدن فاصله میان مردم و حکومت و انهدام حکومت در نتیجۀ دوری آن از مردم، نیز است. ساختار دولت، خصوصاً با آغاز عصر جدید (از قرن ۱۸ میلادی به اینسو)، به گونه یی شکل گرفته است، که برای حفظ آن و برای برپایی حکومتها، حد اقل به یک مقدار آزادی در بیان نظریات، برای مردم نیاز است. یعنی شهروندان باید آزادی بیان را، حد اقل به عنوان روش نیکو، برای بیان نظریات شان، جهت اصلاح حکومت، داشته باشند. همیشه در میان مردم و در سطح حکومت، جریانی از اطلاعات وجود دارد. اطلاعاتی که میان مردم جریان دارد، باید به حکومت…

ادامه خواندنآیا می توان آزادی بیان را تنها به مثابۀ روش پذیرفت؟

«اقتدار، ثروت، دانش» و «مطبوعات آزاد»

«اگر مخیر شوم که بین حکومتی بدون مطبوعات و مطبوعاتی بدون حکومت یکی را انتخاب کنم لحظه یی در گزینش دومی شک نمی کنم.» توماس جفرسون نویسنده: کوهکن اقتدار، ثروت و دانش، در جوامع انسانی، سه منبع اصلی قدرت اند. در مقاطع مختلف تأریخ بشریت، عدم توزیع عادلانۀ اقتدار، ثروت و دانش میان انسانها سبب بروز استعمار، بهره کشی و هزارگونه بی عدالتی دیگر گردیده است. مسیر تکامل ساختارها و ارزشهای اجتماعی، همیشه در جهت توزیع عادلانۀ این سه منبع قدرت بوده است. به میان آمدن ساختارهای دموکراتیک، قایل شدن نقش به تودۀ مردم، در ساماندهی به ساختارهای دموکراتیک، به میان آمدن جامعۀ مدنی، به میان آمدن اعلامیۀ جهانی حقوق بشر و... همه و همه تلاشهایی به منظور زمینه سازی برای توزیع عادلانۀ اقتدار، ثروت و دانش میان انسانها بوده است. دانش، یکی از این سه منبع قدرت است. دانش در اینجا تنها «علم تجربی» نیست، بل به معنای معرفت و آگاهی عمومی است. دانش در اینجا، به معنای مجموع دانستنیهای انسانی، اعم از علوم تجربی، غیرتجربی و سایر دانستنیها می باشد. دانش، با این معنا، منبع قدرت انسانها است. با به دست آوردن چنین دانشی، انسان، توان چیره شدن بر سایر انسانها و طبیعت را حاصل می کند؛ می تواند به اجتماع انسانی سازمان خاص ببخشد و یا به عبارۀ دیگر اجتماع انسانی را مطابق سلیقه و ذوق خویش شکل دهد. همچنین می تواند طبیعت گنگ را به حرف زدن وادارد و با علم تجربی، رازهای پنهانی طبیعت را کشف کند. انسان، با دانش، تنها به کشف و شناسایی طبیعت اکتفا نمی کند، بل دست به تصرف در آن می زند و آن را به صورت دلخواه خویش سازمان می دهد. گویی انسانِ با دانش طبیعت را ناقص می یابد و با استفاده از دانش و آگاهی خویش، در پی اصلاح آن می باشد. تأریخ بشریت گواه…

ادامه خواندن«اقتدار، ثروت، دانش» و «مطبوعات آزاد»

دموکراسی و دولت

نویسنده: ویرا مهمترین پرسشی که می توان دربارۀ دموکراسی و دولت مطرح کرد، اینست که دموکراسی با دولت (قدرت دولتی) چی می کند؟ یا بهتر بگوییم وقتی دولتی، دموکراسی را به عنوان رژیم خاص می پذیرد، چه پیچ و تابی در اندام دولت به وقوع می پیوندد، چی چیزهایی را از دست می دهد و چه چیزهایی را به دست می آورد؟ در جوامع انسانی، قدرت، همانند ثروت و دانش، به مرور زمان و تحت تأثیر عوامل مختلف، در درون نهادهای خاصی متراکم و متمرکز گردیده است، که در نهایت می توان بر آن اسم دولت (در مفهوم کلی) را نهاد. دولت، در واقع، نتیجۀ تراکم طولانی مدت قدرت، با اشکال گوناگون، در نهادها و سازمانهای ساخته شده در یک جامعه است. دولت، چیزی جز جمعی از مردم سازماندهی شده در نهادها و سازمانهای گسترده و با هم مرتبطی، که بیشترین قدرت، بیشترین ثروت و بیشترین دانش را در اختیار این نهادها قرار داده اند، نیست. دولت، با به دست آوردن قدرت، ثروت و دانش بیشتر، توانسته است بر سرنوشت مردم چیره شود و حاکمیت نهایی را در جامعه به دست گیرد. دولت را نمی توان پدیدۀ جدا از جوامع انسانی، یا تحمیل شده بر جوامع انسانی دانست. دولت نتیجۀ منطقی مناسبات انسانی است، که به مرور زمان، با تراکم بیشتر قدرت، دانش و ثروت، با توانایی فوق العاده پا به عرصۀ اجتماع گذاشته است. دولت، با به دست آوردن قدرت بیشتر، تبدیل به غولی شده است، که اگر به شیوۀ مناسبی سامان نیابد، حقوق و آزادیهای اکثریت انسانهایی را، که خود، مخلوق آنهاست، به صورت سیستماتیک، زیر پا خواهد گذاشت. ماکیاولی، دولت را، در چنین وضعیتی، لویاتان (تمساح) نامیده است. دموکراسی، به عنوان رژیم خاص، عبارت است از شیوۀ ویژۀ سازماندهی دولت، به منظور جلوگیری از آسیبهایی که قدرت متراکم و متمرکز، ممکن است به بار بیاورد.…

ادامه خواندندموکراسی و دولت

دموکراسی و حقوق بشر

نویسنده: کوهکن رابطۀ دموکراسی با حقوق بشر همانند رابطۀ تن با روح آدمی است. دموکراسی تن است و حقوق بشر روح آن. دموکراسی نهاد مدرن است؛ ساختاریست برای تقسیم و مهار قدرت. حقوق بشر جمعی از ارزشهای انسانی در دنیای مدرن است، که در درون رژیمهای دموکراتیک جریان می یابد. دموکراسی شیوه یی است برای حکومت کردن و حقوق بشر ارزشیست برای زندگی کردن با شیوۀ دموکراتیک. حقوق بشر مانند روح در دموکراسی جریان می یابد و به آن زندگی می بخشد. دموکراسی بدون حقوق بشر تن بی روح است. حقوق بشر در زمینۀ دموکراتیک شکل می گیرد و به مرور زمان، زمینۀ خویش را نیز تقویه می نماید. اگر دموکراسی را به عنوان روش و حقوق بشر را به عنوان ارزش بپذیریم، تشبیه رابطۀ دموکراسی و حقوق بشر به رابطۀ تن و روح آدمی، بهترین تشبیه خواهد بود. با دانستن رابطۀ تن و روح آدمی، به ظرافتها و باریکیهای رابطۀ دموکراسی و حقوق بشر نیز، می توان بهتر پی برد. فلاسفۀ اسلامی به این باورند، که روح آدمی در بستر تن پرورده می شود. تن، زمینه و بستریست برای جاگرفتن و پرورده شدن روح. زمانی که نطفه بسته می شود و تن آدمی به صورت ابتدایی، در بطن مادر، شکل می گیرد، روح در آن جا می گیرد. در اینجا، روح همانند تن، در ابتدایی ترین مراحل قرار دارد. چنین نیست که روح قبل از ورود به تن به کمال رسیده باشد و یا مدارجی از کمال را طی کرده باشد. روح، همانند تن، کمال پذیر است و زمانی که طفل از مادر زاده می شود، روح وی مانند تنش، طفل است. روح در بستر تن و با سیر در جریان زندگی، با هم آهنگی کامل با تن، رشد می کند. قصۀ دموکراسی و حقوق بشر، عین قصۀ روح و تن آدمی است. دموکراسی تن است و…

ادامه خواندندموکراسی و حقوق بشر

جامعۀ مدنی؛ بستری برای پلورالیسم

نویسنده: محمد فهیم نعیمی جامعۀ مدنی یکی از ساختارهای مدرن در دل دولتهای امروزیست، که با دموکراسی دارای رابطۀ انداموار می باشد. جامعۀ مدنی و دموکراسیهای امروزی مکمِل همدیگر اند؛ بسترهایی برای رویش و پویش ارزشهای مدرن اند. این دو ساختار، در واقع، برای تحقق ارزشهایی چون آزادی، برابری، تساهل، پلورالیسم و ... در جوامع مدرن به میان آمده اند. رابطۀ تنگاتنگی میان جامعۀ مدنی، به عنوان ساختار مدرن و پلورالیسم (کثرتگرایی)، به عنوان ارزش مدرن وجود دارد. جامعۀ مدنی، بستری مناسبی است برای شکلگیری پلورالیسم و پلورالیسم ارزشیست که با موجودیت نهادهای جامعۀ مدنی می تواند در جامعه گسترش یافته و حضور خود را حفظ نماید. جامعۀ مدنی از سازمانهای اجتماعی، اتحادیه های غیردولتی، احزاب سیاسیی بیرون از حکومت، باشگاههای ورزشی، بعضاً خانواده ها (که از توان تأثیرگذاردن بر سیاستهای حکومت برخوردار باشند) و تمام آن نهادهایی که از کارکرد جامعۀ مدنی (تأثیرگذاردن بر پالسیها و برنامه های حکومت، جهت اصلاح آن به نفع مردم) برخوردار باشند، تشکیل می گردد. جامعۀ مدنی تشکلهای خودگردان و خود انگیختۀ شهروندان است، که مناسبات «مدنی» را میان شهروندان، شهروندان و دولت شکل می دهد؛ مناسباتی که به اساس آن برای هر مشکلی راه حل «مدنی» (راه حل غیر خشونت آمیز و عادلانه از طریق بحث و گفتگو) جستجو می گردد. گروههای شهروندان با تیپها و گرایشهای خاص، به گونۀ مثال: حقوقدانان، جوانان، زنان و... در نهادهای مدنی گردهم می آیند و نهادهای ظاهراً متفاوتی را برای مقاصد همگون (دست یافتن به حقوق و آزادیهای شهروندی، تأثیر گذاردن بر حکومتها و...) تأسیس می کنند. بدین ترتیب، نهادهای جامعۀ مدنی، تمثیلی از پلورالیسم در جامعه است. چون جامعۀ مدنی تصویر واحد از گرایشات، خواسته ها و تلاشهای گروهها و دسته های متفاوت شهروندان است، زمینۀ عملی برای به نمایش درآمدن ارزش پلورالیسم است؛ زمینه یی است برای مطرح شدن خواسته ها، نظریات…

ادامه خواندنجامعۀ مدنی؛ بستری برای پلورالیسم

موانع شکلگیری جامعۀ مدنی در افغانستان (۲)

نویسنده: کوهکن همه می دانیم که افغانستان، دارای مشکلات سیاسی، اقتصادی و امنیتی است. این مشکلات، بدون شک، موانعی بر سر راه تشکیل جامعۀ مدنی در کشور ایجاد می کنند؛ در این زمینه، یک سلسله موانع فرهنگی ـ ارزشی نیز موجود اند، که ایجاد و شکلگیری جامعۀ مدنی را به بن بست مواجه می سازد. مشکلات و موانع فرهنگی، که بیشتر جنبۀ ارزشی دارند، نسبت به موانع و مشکلات سیاسی، اقتصادی و امنیتی بنیادی تر می باشند. زیرا وضعیت سیاسی، اقتصادی و امنیتی افغانستان می تواند به سادگی متحول گردند؛ در حالی که برای تغییرات فرهنگی، نیاز به زمان و سرمایۀ بیشتر است. جامعۀ مدنی، از گذشته های دور تا عصر حاضر، تعاریف گوناگونی برداشته است. جامعۀ مدنی، به عنوان نیرویی که فاصله میان شهروندان و دولت را پُر می نماید، محصول دوران مدرن است. بعد از به میان آمدن دولتهای مدرن، فاصله میان دولت و شهروندان، توسط جامعۀ مدنی به خوبی پُر گردید. به همین دلیل جامعۀ مدنی را پُلی میان مردم (شهروندان) و دولت می دانند. در جوامع مدرن، جامعۀ مدنی، به عنوان ساختار عمده و اساسی در کنار دولت، کارکردهای ویژه یی را به عهده دارد. جامعۀ مدنی، ساختار مدرن است. طبعاً در درون این ساختار، ارزشهای مدرن جا دارد. یعنی جامعۀ مدنی، ساختاریست که با ارزشهای مدرن همخوانی تام دارد. جامعۀ مدنی و ارزشهای مدرن مکمل همدیگر اند. در جامعه یی که ارزشهای مدرن راه نیافته اند، جامعۀ مدنی، توان شکل گرفتن ندارد؛ زیرا ساختار جامعۀ مدنی، نیازمند حضور ارزشهای مدرن است. ارزشهای مدرن، برای ساختار جامعۀ مدنی، حیثیت روح را دارد، که بدون آن، ساختار جامعۀ مدنی فرو می ریزد. جامعۀ مدنی، با ارزشهای سنتی نمی سازد؛ زیرا این دو، مربوط به دو دوران متفاوت از هم اند. در جامعه یی که ارزشهای سنتی حاکم باشد، شکلگیری جامعۀ مدنی محال است. در جامعه…

ادامه خواندنموانع شکلگیری جامعۀ مدنی در افغانستان (۲)

موانع شکلگیری جامعۀ مدنی در افغانستان (۱)

نویسنده: محمد فهیم نعیمی افغانستان کشوریست با بیست و پنج درصد زمین هموار و زراعتی و بیشتر از بیست و پنج میلیون تن نفوس. مهمترین شهر در افغانستان، پایتخت آن کابل، می باشد. شهرهای هرات، مزار شریف و جلال آباد، به دلیل واقع شدن در سرحدات و بنادر تجارتی، نسبت به سایر مناطق افغانستان، از شهرت بیشتر برخوردار استند. تعداد شهرها (مناطقی که در آن عرضه و تقاضا و قدرت خرید در سطح بالاتر موجود بوده و اکثر باشندگان آن را قشر متوسط جامعه {تحصیل کرده ها} تشکیل می دهد) در افغانستان خیلی اندک می باشند. اقتصاد افغانستان، اقتصاد زراعتی است. در چند دهۀ اخیر، به علت جنگها و ضعف دولت، زرع و پروسس مواد مخدر بیشترین حصۀ اقتصاد زراعتی افغانستان را احتوا می کند و زراعت مشروع، به سبب عدم پشتیبانی دولت، در برابر محصولات زراعتی و میوه جاتی، که از دیگر کشورها، با قیمت ارزان وارد افغانستان می شود، در حال نابودی است. کسبه کاران، کارخانجات کوچک و حتا فابریکه هایی که در این اواخر در افغانستان تأسیس شده اند، در رقابتهای سنگین بازار آزاد، تاب مقاومت و ایستادگی در برابر فرآورده های خارجی را ندارند و نیروی شان در برابر رقبای خارجی، با شدت، به تحلیل می رود. با آمدن رژیم جدید سیاسی در کشور، دو رویکرد متضاد و متناقض، روی دست گرفته شده است. یکی این که این رژیم، با نیرو و پول خارجی، خواهان ایجاد دموکراسی و جامعۀ مدنی در افغانستان است و از جانب دیگر، به سبب خواسته های کشورهای کمک کننده، بازار آزاد لجام گسیخته یی را در کشور حاکم ساخته است و این بازار آزاد لجام گسیخته و «راهکار درهای باز»، تلاشهای دولت و سایر نهادهای ملی و بین المللی را، در راستای تأمین دموکراسی و شکلگیری جامعۀ مدنی در افغانستان، در نطفه خنثی نموده است. در هیچ جای دنیا،…

ادامه خواندنموانع شکلگیری جامعۀ مدنی در افغانستان (۱)

شهروند کیست؟ حقوق شهروندی چیست؟

نویسنده: محمد فهیم نعیمی زمانی که استبداد در جهان بیداد می کرد، زمانی که از حقوق و آزادیهای بشری در جهان خبری نبود، مجموع افرادی که در قلمرو دولت واحد زندگی می کردند و وابستگی حقوقی ـ سیاسی با همان دولت داشتند، به نام تبعه یاد می شدند. این عنوان (تبعه) بر انسانهایی که در دامان دولت مستبد زندگی می کردند و مکلفیتهای شان در برابر دولت بیشتر از حقوق آنان بود، اطلاق می شد؛ انسانهایی که تابع مطلق دولت مستبد بودند. دولتهای مستبد تا حدی که علاقمند بودند، به اتباع خویش توجه کرده و حقوق و امتیازاتی به آنها اعطا می نمودند. رابطه بین اتباع و دولت یکجانبه بود و این دولت بود که با اتباع رابطه ایجاد می کرد. اتباع مکلف بودند تا مطابق خواست دولت عمل کنند، هر نوع حرکتی خلاف سلیقۀ دولت مستبد، جرم دانسته شده و قابل مجازات پنداشته می شد. تا قبل از به میان آمدن دموکراسیهای جدید، اتباع کشورهای جهان، از حقوق و آزادیهای بشری برخوردار نبودند و نقشی در تعیین سرنوشت خویش نداشتند. برعکس، مکلف بودند تا از دولت متبوع حمایت کرده و مطابق دستورات و خواسته های آن عمل کنند. با شکلگیری دولتهای مدرن و رژیمهای دموکراتیک، تغییرات چشمگیری در عرصه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... کشورهای جهان به میان آمد. این تغییرات باعث تقویۀ رژیمهایی گردید، که مردم در آن نقش مهمی را بازی می کردند. در این رژیمها (دموکراسیها) حق حاکمیت از آن مردم دانسته شد و بدین ترتیب از حق مردم و حقوق و آزادیهای افراد سخن به میان آمد، که در نتیجه واژۀ "تبعه" نیز زمینۀ استفادۀ خود را از دست داده و از آن پس به جای «تبعه»، واژۀ «شهروند» مروج گردید. تفاوت میان واژه های «تبعه» و «شهروند» در این است، که واژۀ «تبعه» یا «اتباع» در رژیمهای استبدادی مورد استفاده قرار می…

ادامه خواندنشهروند کیست؟ حقوق شهروندی چیست؟

گفتگو، صلح و دموکراسی

نویسنده: محمد فهیم نعیمی آیا ما افغانها به ارزش و اهمیت گفتگو، به عنوان شیوۀ برخورد دموکراتیک با قضایا و راه حل عقلانی منازعات، آگاهی کامل داریم؟ فرهنگ سنتی ما تا چه اندازه یی زمینه ساز برای راه اندازی گفتگو در سطوح مختلف اجتماعی، بوده است؟ یقین دارم، ذهن همۀ ما افغانها، با واژۀ «گفتگو» آشناست و بارها این کلمه را شنیده ایم. از خانه گرفته تا کوچه و از مکتب تا رسانه ها، همه از گفتگوهای گوناگون صحبت می کنند. امّا با قاطعیت می توان گفت، که تا کنون در افغانستان، به «گفتگو»، به عنوانِ مهمترین و با ارزشترین میکانیزم رسیدن به ساختارها و ارزشهای دموکراتیک، توجهی صورت نگرفته است. در «گفتگو» نیرویی نهفته است، که منازعات و کشمکشها را به سوی صلح و آشتی می کشاند. گفتگو، آغازِ صلح است. با گفتگو، طرفینِ منازعه، یا طرفین دعوا، به آنچه در اذهان شان است، آگاه می شوند؛ آگاهی و آشنایی با فکر و اندیشۀ طرف مقابل، در منازعات، زمینه را برای رفتن به سوی صلح و آشتی مساعد می سازد. در جوامع بسته و سنتی، «گفتگو»، دستِ کم گرفته می شود. در چنین جوامعی، احساسات بر عقل می چربد و گفتگو، روش عقلانی برای حل منازعات است. برای مدیریت منازعه، نخستین اقدام، راه اندازی گفتگو میانِ طرفینِ منازعه است. ارتباطات و میکانیزمهای تسهیل کنندۀ آن (وسایل مخابراتی، رسانه های گروهی، انترنت و...) جهان امروز را، به حد زیادی کوچک ساخته است. در جهان امروز، «گفتگو»، جانمایۀ ارتباطات را می سازد. گفتگو، در تمام سطوح زندگی بشر، کاربردِ بنیادین دارد. برای دانستن اهمیت و ارزشِ گفتگو، کافیست فرض شود، که اگر انسانها نمی توانستند با همدیگر گفتگو کنند، در جهان چه اتفاقی می افتاد؟ پاسخ واضح است؛ هیچ تمدنی وجود نمی داشت و انسانها، مانند حیوانات، در جهان پراکنده می بودند. گفتگو، در ایجادِ جامعۀ دموکراتیک، به خصوص…

ادامه خواندنگفتگو، صلح و دموکراسی